روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

فرصتی را که بدستست، غنیمت دان

سلام

روزگارتون مخلمی



دیروز روی دور تند کارهام را مرتب میکردم و قصد داشتم تا عصر حسابی کارها را پیش ببرم

اما ساعت نزدیک 2 و نیم خاله جان زنگ زدند و گفتند ناهار نخوردند و منتظر من هستند

این شد که منم سریع جمع و جور کردم و رفتم سمت خونه خاله

جاتون خالی پلوآلبالوی خوشمزه و مرغ ترش را خوردیم و نشستیم دور هم

همینطوری که حرف میزدیم دیدم یکی دوتا دونه روی پای خاله جان زده پرسیدم اینا چیه

که یهو دختر خاله شروع کرد به غر زدن که یک ماه بیشترهست این دونه ها زده و مامانم حاضر نمیشه بره دکتر و ....

منم که حاضر و آماده

خاله را مجبور کردم آماده بشه و بردمش دکتر

یه دکتر پوست با تشخیص خوب که نیاز به نوبت قبلی نداره یه جا سراغ داشتم

سریع رسوندمش اونجا

اتفاقا جزو نفرات اول بودم

یه داروی ساختنی تجویز کردند که رفتیم داروخانه و ساخت اون یه کمی زمان برد

بعد هم برگشتیم سمت خونه خاله

توی این فاصله مامان و اونیکی خاله برامون الویه خوشمزه درست کرده بودند

دور هم چای و میوه خوردیم و حرف زدیم

شب هم الویه خوردیم

نزدیک ساعت 10 بود که نخود نخود ... هرکه رود خانه خود

اول که رسیدم گلها را آب دادم

بعدش هم یه مقدار ریحان مادرجان خریده بودن با هم پاک کردیم

و اینگونه یک روز شهریوری خود را گذراندیم....





پ ن 1: به دعاهاتون نیازمندم


پ ن 2: یکی از دوست جانها، بهم خبرداده هفته بعدی میاد اصفهان

از دیشب تا حالا تو دلم شور برپا شده


پ ن 3:یادم رفته برای وبلاگ تولد بگیرم و از این مدل قرتی بازیا در بیارم

بد نباشه؟



نظرات 12 + ارسال نظر
لیمو چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 09:33 https://lemonn.blogsky.com/

سلام تیلوجان
به به جای من خالی. آلبالو پلو والویه چه روز بهشتی بوده پس
پ.ن3: اصلا هم بد نیست. مبارک باشه مهربون جان.

سلام به روی ماهت
جاتون واقعا خالی
پ ن 3: خب خدا را شکر خیالم راحت شد....

لیمو چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 10:08 https://lemonn.blogsky.com/

ممنونم عزیزم هم برای تعارف و هم حضور و حرفهات.
راستی برای پ.ن 1: دعای مخصوص کردم برات از اعماق قلبم.

منم از حضور مهربون و پررنگت واقعا ممنونم

ممنون که دعا کردی
امیدوارم اول از همه آمینی بشه برای آرزوهای قشنگ خودت و اجابت برای دعاهات نزدیک باشه
خواهرم خیلی گرفتاره و غصه ی اون قلبم را به شدت آزرده کرده
ممنونم که دعا میکنید
انشاله دعایی که دل حق ما میکنید انرژیش اول به زندگی خودتون برگرده

بهار شیراز چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 10:49

بوق بوق برید کنار من اومدم
اینجا چرا استیکر رقص نداره ؟؟؟؟؟؟؟

نگفتم شماداری میای اصفهان گفتم شاید نخوای گفته بشه توی وبلاگ من
ولی منم نیاز به استیکرای زیادی دارم توی دلم

تنها چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 10:56

سلام بی مقدمه بپرسم از زندگی ات راضی هستی تیلو؟
من بیام اصفهان میتونم بیام پیشت؟ تا حالا به شهر شما سفر نکردم!
منو کاشان هم میبری! قول میدم دختر حرف گوش کنی باشم

سلام به روی ماهت
با مقدمه یا بی مقدمه سلام سلامتی میاره
من از زندگیم راضی هستم ولی غصه ی آدمهای دور و برم داره داغونم میکنه
بیای اصفهان حتما حتما و با کمال میل قرار میزاریم و هم را میبینیم
ولی امکان پذیرایی و اینکه بتونم چند روزی توی خونم مهمونتون کنم را ندارم
چون خونه ای مستقل برای خودم ندارم و باید تابع قوانین بزرگتر خانواده باشم
شهر ما برای سفر بینظیره
توی پاییز و بهار به نظرم زیباتر هم میشه
دختر حرف گوش کن و بینظیری هستی ولی من خودم تاحالا نرفتم کاشان


حالا جدای از شوخی های من... از کدوم شهر هستین؟
میخوام بعد مسافت را بسنجم و توصیه هایی بکنم
تازه کاشان را فکر کنم بهتره توی اردیبهشت بریم

الی چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 11:03 http://elimehr.blogsky.com

تولد وبلاگت هست؟؟؟
اگر هست که مبارکه الهی 120 سال برامون بنویسی

گویا اولین بار 24 مرداد سال 94 توی این وبلاگ ، نوشتن را شروع کردم
عزیزدلمی
کاش نزدیکتر بودیم الی
نزدیکتر از لحاظ بعد مسافت

سعید چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 11:40 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
خوبی؟
یکی از غذاهای مورد علاق من و مامانم عدس پلو با مربای آلبالو می باشد
این همه قرطی بازی دیدیم بذار یه بارم شما قرطی بازی در بیاری چی میشه؟
راستی منم اگه بیام اصفهان میای ببینمت؟
البته اون وقت من باید شما رو ببرم جاهای دیدنی اصفهان رو نشونت بدم

سلام پسرعموجان
متشکرم
خوبم
چه جالب تا حالا پلو را با مربا نخوردم ولی احتمالا خوشمزه میشه
قرتی بازی... نه قرطی بازی....
اگه تشریف بیارین و به من خبر بدین حتما و با کمال میل
یه بار هم از دید یه غیر اصفهانی اصفهان را بگردم بد نیست

سارا چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 11:44

برای دونه هایی که روی پوست میزنه حتما باید آزمایش داده بشه .چون ممکنه مشکل داخلی و صفرا و کبد باشه ..مادر من ۳ سال قبل از ناراحتی کبدشون بدنشون دونه زد و پیش متخصص پوست رفتند و اون دکتر بدون آزمایش بهشون کرم داد و مادرم خوب شد اما بعد که ناراحتی کبدشون پیش اومد دکتر متخصصشون گفتن که اون دونه ها نشونه اولیه بیماری بودند

حرفت کاملا درسته سارای نازنینم
من خودم چند سال پیش به خصوص که پدرجانم بیماری کبد داشتند وقتی برای اولین بار یه لک روی صورتم زد سریع رفتم پیش همون متخصصی که پدرجان میرفتند
و کلی آزمایش و اینا انجام دادم
اما این دونه های پوستی که داریم ازشون حرف میزنیم حالت قارچی داشتند و دقیقا خاله جان میدونستند بعد از آخرین استخری که رفته بودند نمود پیدا کرده بود
حالا بازم بعد از تذکر شما ، حتما به خاله جون میگم که به یه متخصص داخلی هم مراجعه کنند

Sara چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 12:12 http://15azar59.blogsky.com

تیلو جونم
همین دور و برام فرصت نوشتن پیدا نمیکنم گاهی هم حوصله نوشتن و زمانی هم هیچ حرف گفتنی ای نیست
.
البالو پلو
الویه که اصلا یه وضعیتی


ساراجانم دلمون برات تنگ میشه
دوست دارم این تعاملات وبلاگی تمام نشه و این دوستیها همینطوری ادامه داشته باشه

میترا چهارشنبه 2 شهریور 1401 ساعت 13:23

پس وبلاگت مردادیه
چه ماه پر روزی پر میوه تابستونی
پر رنگ ...
مبارکمون باشه قلم زیبا و حرف های پر از انرژی و امیدت واسه ما

آقا منم اصفهانو ندیدم با عرض معذرت

ای جانم
ممنون از اینهمه تعریفت
کاش لایق اینهمه تعریف باشم

معذرت خواهی لازم نداره
در عوض میتونی در اولین فرصت یه برنامه اصفهان گردی برای خودت بچینی
اینطوری همدیگه را هم میبینیم

جازی پنج‌شنبه 3 شهریور 1401 ساعت 00:38

سلام و شب بخیر
با اینکه خسته هستم و حالم هم خوب نیست اما دلم نیامد این پستت را بدون جواب بگذارم
برایت بهترین ها را ارزو می کنم

سلام روزگارتون به خیر
امیدوارم خیلی زود بهبودی کامل حاصل بشه و با حال خوب تشریف بیارین

الی پنج‌شنبه 3 شهریور 1401 ساعت 09:13 http://elimehr.blogsky.com

بارها به این فکر کردم که کاش نزدیکتر بودیم، کاش کاش
واقعا احتیاج دارم که یه تیلو نزدیک نزدیک باشه بریم با هم قدم بزنیم حرف بزنیم حرف بزنیم بزنیم به کوه تا سبک بشیم

الی کاش نزدیک بودیم
من اهل خرید و بیرون رفتنای اونطوری زیاد نیستم
ولی ولی ولی.... برای قدم زدن همیشه پایه ام

لاندا شنبه 5 شهریور 1401 ساعت 07:45

به به
بعضی وقتا هیچی مثل خاله بازی حال آدم رو خوب نمی کنه


اره یه وقتایی یه چیزای کوچولو هم انگار میشن حسرت و دور از دسترس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد