روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

آیا همچنان وبلاگ نویسی کنیم؟

سلام

روز تابستونیتون شاد

مدتها بود چیزی توی ایسنتاگرام نه پست کرده بودم و نه استوری

هربار میخوام یه چیزی بنویسم ملاحظه ی همه را باید بکنم

هزار بار هزار تا پست برای پدرجانم خواستم بنویسم و باز به خودم گفتم داغ دل بقیه تازه میشه و برای همین بیخیال شدم

دیشب یه استوری گذاشتم

مخاطبین را دسته بندی کردم و خواهرها و برادر و همسر داداش جان را حذف کردم

اینطوری شاید راحت تر بتونم بنویسم

لااقل غصه ی غصه خوردن اونها را نمیخورم

در عوض یه عالمه کامنت دریافت کردم و با یه عالمه دوست حرف زدم

انگار نیاز داشتم به این ارتباط برقرار کردن

اما وبلاگها انگار خاک گرفتند

اصلا نمیدونم دیگه چند نفر ممکن هست وبلاگ بخونن

آمارهای وبلاگ که خیلی دقیق و کارآمد نیست

نظرات هم که روز به روز کم و کمتر میشه

با اینکه نظرات را باز گذاشتم تا شاید راه ارتباطی آسون تری باشه برای دوستان ، ولی بازم خبری نیست

با وجود اینکه خیلی وبلاگ نویسی را دوست دارم حس میکنم دیگه کاملا از رونق افتاده



اون دخترخانم همسایه را که یه کمی عصبانی و پرخاشگر بود یادتونه

همون که با هیچکس ارتباط خوبی نداشت

ولی به واسطه ی توجهش به میناکاری یه مدت با من ارتباط برقرار کرده بود و من سعی میکردم بهش توجه کنم تا کمی آرومتر باشه

همون که توی کوچه راه میرفت و به زمین و زمان فحش های رکیک میداد

حالا دیگه هر روز میبینمش

با دوچرخه میره و میاد

کاملا کشف حجاب کرده

یه تی شرت مشکی ساده میپوشه با شلوار لی

بدون کلاه و روسری و هیچ پوشش دیگه ای

کفشای تابستونی و خیلی راحت

گویا کلا توی دنیای خودش زندگی میکنه





پ ن 1: دارم فکر میکنم شاید پست های زیادی طولانی مینویسم و حوصله تون نمیشه بخونید

به نظرتون پست های کوچولو کوچولوتر بزارم بهتر نیست ؟


پ ن 2: برای فسقلیا عیدی خریدم

برای عید غدیر

برای مادرجان هم یه دست لباس سفارش دادم - البته نمیدونم به موقع میرسه یا نه

برای خواهرها کارت هدیه میگیرم اینطوری راحت تره

برای پدرجان هم یه سری پیکسل چوبی سفارش دادم با تسبیح - برای خیرات

یه سری چیزای کوچولو مثل گلسر و جوراب و تخم مرغهای رنگی رنگی و کاشی های کوچولو هم گذاشتم برای مهمانهای احتمالی روز عید


پ ن 3: دیشب وقتی داشتم با آقای دکتر حرف میزدم خمیازه کشیدم

خیلی دیر وقت بود

زودی گفتن : برو بخواب - شب بخیر

گفتم : عه ... دوستت دارم آخر شب و حرفای عاشقانه یادتون رفت

فرمودند: وقتی با یه خمیازه سریع میکنم برو بخواب ، همه این حرفا توش نهفته است ....

اگه به این نمیگن عاشقانه های تنبلانه ، پس چی میگن؟؟؟؟؟؟؟


پ ن 4: شنبه ظهر که رفتم سراغ پدرجان ، دیدم یه شاخه گل رز قرمز روی مزارشون هست

جمعه صبح تا ظهر اونجا بودم - هرکی اومده بود عصر جمعه سرزده بود به پدرجان

هرچی فکر کردم متوجه نشدم

یه کمی هم کنجکاو شدم

حدس رفت سمت یکی دوتا از دوستای نزدیک پدرجان

تماس گرفتم وحال و احوال کردم ، گفتم اگه رفته باشند خودشون بهم میگن

ولی حدسم درست نبود

یه حدس دیگه زدم و به مامان هم گفتم و عکس مزار پدرجان را با شاخه گل گذاشتم توی گروه

حدسم درست بود

داداشِ همسرِ داداش جان عصر جمعه رفته بودند اونجا و عکس را برای داداش و خانومش فرستاده بودند

چقدر بعضی از آدمها بی تکلف و ساده مهربونن

بعضیها از درون اونقدر زیبا و دوست داشتنی هستند که در کلمات نمیگنجه


پ ن 5: داداش جان کرونا گرفته




نظرات 15 + ارسال نظر
لیمو سه‌شنبه 21 تیر 1401 ساعت 10:43 https://lemonn.blogsky.com

یادمه یه زمانی که یهو وبلاگا خالی شد چقدر ترسناک بود. خداروشکر هنوز به اون نقطه برنگشته دوباره.
+آفرین به دختر همسایه که به دنیای خودش اهمیت میده.البته با فحش و دعوا به هیچ عنوان موافق نیستم
پ.ن 3: آره به نظر منم همین عاشقانه است.

الانم وبلاگها خیلی خیلی خالی هستند
انگشت شمار خواننده و کامنت و وبلاگ نویس وجود داره
چه خبره
اینهمه کم کاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اصلا افرین نمیگم به دختر همسایه ... من با حجاب اجباری مخالفم ولی به نظرم رفتار اینطوری هم صحیح نیست
البته که راه میره و به زمین و زمان همچنان فحش های رکیک میده

عه پس عاشقانه بوده

الی سه‌شنبه 21 تیر 1401 ساعت 11:07 https://elimehr.blogsky.com/

جووونم به هدیه هات
من عاشق هدیه هستمالبته معمولا هدیه میدم، همه یادشون میره بهم هدیه بدن
اینستگرام من قاطی کرده چرا؟ کلا استوری هیچکس رو بهم نشون نمیده کلا انگار توی یک هفته قبل مونده اصلا آپدیت نمیشه تا حالا دوبارم حذف کردم و نصب کردم درست نشده احتمالا مال منو فیلتر کردن

حالا یه چیزی بگم من کلا هدیه دادن را خیلی دوست دارم ... شاید اگه حق انتخاب باشه بین هدیه دادن و هدیه گرفتن ، هدیه دادن را انتخاب کنم...
اینستاگرام هم هر روز یه بازی تازه راه میندازه برامون
حالا فکر میکنی اشکال از گوشی هست یا اینستاگرام ؟

الی سه‌شنبه 21 تیر 1401 ساعت 11:35

بعید میدونم اشکال از گوشی باشه حداقل مال من که گوشیم مشکل ندارهف کلا بحث فی.ل. ترینگ هم هست، گاهی باعث میشه یهو تعدادی اکانت قاط بزنه


متاسفم
خیلی هم متاسفم
ولی کاری از دستمون برنمیاد
میدونیم که در این جغرافیا همینه که هست ولی همچنان دو دستی اینجا را چسبیدیم

لیمو سه‌شنبه 21 تیر 1401 ساعت 12:02 https://lemonn.blogsky.com

رفتارش که مجموعا خوب نیست. من واقعا با فحاشی مشکل دارم اما قسمت حجابش رو مشکلی نمیبینم. خصوصا که یه تیشرت ساده و جین میپوشه و زننده نیست. توی این گرمای هوا واقعا ظلمه چیزی رو به اجبار حمل کنی.
البته شاید شما از نظر مذهبی نگاه میکنی که در اون صورت نظرت محترمه.

میدونی دوست جانم
من با حجاب اجباری مخالفم
به نظرم اون حجابی که مذهب گفته هم در حد همین حجاب این خانم هست نه بیشتر
البته من برای نظر، و پوشش دیگران احترام قائلم
با نظرت در مورد اینکه زننده و خیلی باز نباشه حجاب کافیه کاملا موافقم
اینکه صرفا باید موهامون را بپوشانیم و توی این گرما چند لایه مانتو و شال بپوشیم هم اصلا موافق نیستم
ولی .... من شخصا فکر میکنم هرکشوری قوانینی داره که وقتی در اون کشور زندگی میکنیم باید اون قوانین را رعایت کنیم
اینکه ما سعی در اصلاح این قانون که به نظرمون درست نیست داشته باشیم یه بحث دیگه ست

نمیدونم تونستم نظرم را درست بگم یا نه

لیمو سه‌شنبه 21 تیر 1401 ساعت 12:33 https://lemonn.blogsky.com/

نظرت رو متوجه شدم عزیزم.
نظر من اینه در هر کشوری و هرجای دنیا آدم تا جایی که به دیگران صدمه نزنه باید بتونه دنیای خودش رو داشته باشه. علایقش، خواسته هاش، هدفهاش... اگر جایی جز این باشه مشکل از اونجاست نه اون فرد.

این حرف کاملا صحیح هست
من موافقم
اصلا همینطوری زندگی کردن باعث رضایت و امید به زندگی میشه
اما شما یه نگاهی به قوانین کشورها بندازی هر کشوری یه سری قانون مسخره داره
توی جغرافیای فعلی ما اینها بیشتره و گاهی آزار دهنده تر

ساناز سه‌شنبه 21 تیر 1401 ساعت 12:41

سلام عزیزم
من‌خواننده هر روز وبلاگت هستم
با خوشی هاتون دلم شاد میشه و با غمهاتون بغض میکنم
اگر کامنت نمیگذارم دلیل بی ادبی یا بی توجهی نیست، کلا کم حرفم
نوشتن از روزمرگی هاتون به من خیلی چیزها را یاد داده..
همواره شاد باشید و سلامت

سلام عزیزدلم
ممنون که همراهم هستی
کاش هیچوقت چیزی ننویسم که باعث بغض دوستای خوبم بشه
همینجا عذرخواهی منو بپذیر
همین که همراهم هستی بهم انرژی میده
هر طور راحتی کنارم باش
اصلا هم بی ادبی و بی توجهی نیست ... همین مدلی که هستی بهترینی

علی‌گوهر سه‌شنبه 21 تیر 1401 ساعت 12:45 https://aligohars.blogspot.com/

تو شبکه‌‌های اجتماعی شما خبر دارید چند فالوور دارید و این باعث میشه خیالتون راحت باشه و لایک و ... بازخورد میگیرید و مخاطب تو یه جا جمع هست

اما وبلاگ نه و باید مخاطب بگرده و طالب باشه و همه چی مثل روح میمونه ...
ولی من از وبلاگ نویسی خوشم میاد و الان با زخم هایی که از تعطیل شدن وبلاگ دهی ها مثل میهن بلاگ و پرشین بلاگ دیدم رفتم تو سرویس خارجی بلاگ اسپات و البته فیلتر وبلاگ می نویسم یه تافته جدا بافته

گاهی تافته جدا بافته هم بودن مزه میده
مخاطبای خاص خودتون را دارید مسلما
گویا برای دیدن وبلاگتون هم باید فیلترشکن داشت که من ندارم متاسفانه

سمیه سه‌شنبه 21 تیر 1401 ساعت 17:42

سلام من همیشه وبلاگتونو میخونم هر روز سر میزنم و منتظر نوشته هاتونم از نوع نوشتنتون بسیار لذت میبرم ولی تو ی نظر گذاشتن کمی تنبلم متاسفانه

سلام به روی ماهت
فدای سرت
همین که بدانم هنوز کسانی هستند که به اینجا سر میزنند کلی انگیزه میگیرم

فنجون سه‌شنبه 21 تیر 1401 ساعت 17:48

من میخونمت جانم

ای جانم...

لیلا سه‌شنبه 21 تیر 1401 ساعت 22:59

بنویس تیلو جان، غمگین، شاد، هر جوری که حالت هست بنویس، دوستم که حرف هم و بشنویم، کنارتیم تا زمانی که غمت کم رنگ که نه، اما تا زمانی که خداوند دردش و تسکین بده.

خدایا ... چه دوستایی دارم
شماها بینظیرید
ممنونم از اینهمه همراهی و مهربونی

جین چهارشنبه 22 تیر 1401 ساعت 00:01

منم همیشه میخونمت

جدی میگی گلشن جان؟
فکر کردم مدتهاست فراموشم کردی

آزاده چهارشنبه 22 تیر 1401 ساعت 07:52

منم هستم و همیشه می خونمتون و از نوشته هاتون چه کوتاه و چه طولانی لذت می برم.

چقدر خوب
ممنونم از این همراهی شیرین و دلچسب

جین چهارشنبه 22 تیر 1401 ساعت 13:35

معلومه که میخونمت، حتی پیجت هم مرتب نگاه میکنم ، چرا تو رو فراموش کنم؟ فقط حس کردم نیاز به تنهایی داشتی.
فکر میکنم کامنتم طولانی تر بود، نیومده یا بلاگ اسکای امکان ویرایش نظرات اضافه کرده؟

لطف میکنی
محبتت همیشه همراه من بوده
نه بلاگ اسکای همچین قابلیتی نداره و در ضمن نظرات باز هست و هر کامنتی بنویسید همون لحظه ثبت میشه

مرمر چهارشنبه 22 تیر 1401 ساعت 22:07

سلام تیلوی قشنگم
حالت چطوره،چند روزی خیلی شلوغ بودم،دلم برات تنگ شده بود،من هر وقت که آنلاین میشم اولین کارم چک کردن ویلاگ شماست،بهت معتادم دوست گلم،امیدوارم همیشه با قلم قشنگت بنویسی،به نظر من وبلاگ در مقابل پیج مثل کتاب کاغذی در برابر کتاب الکترونیکه،اصیلتره و همیشه جاشو بین طرفداراش داره،لطفا قوی و شاد ادامه بده مهربون

سلام به روی ماهت
ای جانم
مرسی که همیشه یاد من هستی ... مهربونیت دلنشینه

جازی پنج‌شنبه 23 تیر 1401 ساعت 16:14

سلام
یک روز.سه تا پست گذاشتی من هم نمیدونستم
دلت میاد که حتی فکر اینکه وبلاگ ات را ببندی بکنی چه رسد به اینکه بطور واقعی بخواهی ادامه ندی رفیق سالهای قبل ات بود جایی بود که مکنونات قلبی ات را برملا می کردی و دوستان را از راز ها و ارزوهایت مطلع می کردی و با انان گپ و گفت داشتی ، این وبلاگ حکم فرزندی را دارد و کدام مادر دلش میاد فرزندش را نادیده بگیرد من که مخالف این تصمیم ات هستم حتی دوست دارم عکس های مناسب هر پست را هم قرار بدین . سالهاست که این تیلو را دوست دارم و به دوستی اش افتخار می کنم و می گویم
تا هستم و هست دارمش دوست
برایت بهترین ها را آرزو می کنم

سلام دوست خوبم
چقدر به من لطف دارید
خجالت زده محبتتونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد