روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

شنبه ای شبیه هیچ

سلام

شبتون ستاره بارون

بازم صبح نتونستم پست بنویسم

بازم دارم با گوشی مینویسم


دیروز بعدازظهر با مادر جان رفتیم باغچه

نعناها خیلی قد کشیده بودن و دیگه وقت چیدنشون بود

تقریبا یک سومشون را چیدیم و پاک کردیم و شستیم و پهن کردیم تا خشک بشن

یه کمی هم توت چیدیم

یه کمی هم گل

عروب شده بود که خسته و هلاک برگشتیم خونه

یه کمی خرید داشتیم

لباس پوشیدیم و رفتیم خرید

سرراه خاله جان را هم بردیم

چندجایی سرزدیم و خرید کردیم

نزدیک خونه خاله ایستادم که شیرینی بخرم، خاله جان هم پیاده شدند نان بخرند

بعد با هم اومدیم سوار ماشین بشیم، من سوار شدم و اصلا متوجه نشدم که خاله سوار نشده

ببینید تا چه حد بی حواسم، تا چه حد توی افکار خودم غرقم

رسیدم جلوی خانه خاله و پارک کردم، تا کمک کنم خریداشون را ببرن بالا

تازه متوجه شدم خاله جان را جا گذاشتم!!!!!!!





چقدر شماها دوستای خوبی هستید

چقدر حرفای خوب و امیدوار کننده بهم زدید

چقدر خوندن کامنتاتون حالمو بهتر میکنه

حقیقتش همین هست که ما نیاز به گذراندن دوره سوگ داریم

و این چیزی هست که شوهرِ خواهرم اصلا متوجهش نیست

با رفتارهای خیلی خیلی بد و آزار دهنده ش غیر از اینکه باعث آزار و اذیت همسر و فرزندانش هست، دوره ی سوگ را برای ما سخت تر و رنج آور تر کرده

همه ی خانواده از لحاظ روحی  درگیر این ماجرا هستند و واقعا از دست هیچکس هیچکاری برنمیاد جز اینکه خداوند خودش یه وسیله خیری فراهم کنه

فسقلیا به طور واضحی آسیب روحی دیدند

خواهرم به شدت دچار تنش هست

مادرجانم از غصه ...

اونیکی خواهر و همسرش هربار مارا میبینند ، با غصه و رنج، دنبال راهکار و راه حل هستند

داداش جان با وجود راه دور....

عموها به روش خودشون

دایی جانم...

عمه و شوهر عمه...

دیگه واقعا همه مستاصل شدیم



پ ن۱: صبح ها میرم دفتر 

پ ن۲: سرظهر میرم مدرسه دنبال مغزبادوم

پ ن۳: یه بافتنی دست گرفتم

پ ن۴: میناکاری

پ ن۵: سعی میکنم توی کارهای باغچه کمک حال مادرجان باشم

پ ن۶: باید به طور جدی دنبال کارهای قانونی انحصار وراثت و کارهای بیمه و ... برم

پ ن۷: کلی کار میکنم و عملا هیچ کاری را درست انجام نمیدم

دقیقا معنی جمله دست و دلم به هیچ کاری نمیره را فهمیدم

نظرات 13 + ارسال نظر
هفت یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 ساعت 02:05

تیلوی عزیز سلام
دست و دلم به نوشتن نمیره، عادت ندارم تو رو اینجوری ببینم
کارهای شوهرخواهرت یاداور خاطرات بچگی منه.
امیدوارم به خودش بیاد قبل از دیر شدن

سلام مهیای نازنینم
باید از خدا پس گردنی بخوره گویا
چون دیگه کسی را سراغ ندارم که بتونه بهش یه پس گردنی بزنه که درس عبرت باشه

الی یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 ساعت 09:46 https://elimehr.blogsky.com/

امان از رنج امان از غم امان از تنش امان از آدمهایی که..........
این روزا میگذره درسته بهاش سنگینه اما ناگذیر میگذره، فقط میتونم براتون دعای آرامش کنم و از خدا بخوام کا زندگی خواهرک ت بهب هترین شکل آروم بشه، نمیدونم صلاحش چی هست فقط امیدوارم بهترین ها براش رقم بخوره

واقعا امان ...
بهترین کار برای ما این روزها دعاست نازنینم
منم همین را میخوام ... هرچی که خیر و صلاح هست

میترا یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 ساعت 10:10

انشالله که روز به روز حال دلتون بهتر بشه و این دوره سخت و بگذرونید
در مورد خواهرتون انشالله که هر چی خیر پیش بیاد ولی جدایی اونقدر واقعا وحشتناک نیست گاهی واقعا تنها راه نجات تک تک اعضای خانوادست من تجربش و دارم خودم و برادرم بعد از حدود سی سال که از زندگی پدر و مادرم میگذشت و مدام تو این سی سال درگیری داشتن و به تبعش ما هم همینطور گفتیم جدابشید و جدا شدن و چقدر هم برای همه ما بهتر شد هر چند سخت بود من تازه ازدواج کرده بودم و توضیح این اتفاق باری بقیه خیلی سخت بود ولی گذروندیم الان حدود بیست سال از اون روزا گذشته و من همیشه فکر میکنم کاش زودتر جدا شده بودن

متشکرم میترای نازنینم
منم امیدوارم همه حال دلشون خوب باشه
جدایی با دوتا بچه با سن خیلی کم تبعات خودش را داره
دوتا آدم بزرگ با فرزندانی به مراتب بزرگتر فرق داره
نمیگم جدایی بد هست که گاهی تنها راه نجات هست ولی باید دو طرف خودشون به این نتیجه برسن

رسیدن یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 ساعت 11:32

امیدوارم ختم به خیر بشه تیله جون
کاش بیشتر صبوری می‌کرد و اینقدر زود جریان رو به قهر و دادگاه نمیکشوند شوهرخواهر.
چون واقعا تحمل چندتا مشکل و مصیبت با هم خیلی سخته
خدا صبرتون بده

پریناز یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 ساعت 12:15

کامنت قبلیمو تایید نکردی. بهت گفته بودم غمگین نباش دختر
یه فضولی کوچولو بکنم چون برام سواله .. خواهرت بچه دومشو تازه به دنیا آورده این اختلافات با شوهرش احتمالا دیر پا هست ..چرا اینکارو کرد؟ گرچه میدونم زندگی هر کس پیچیدگیهای زیادی داره که دیگران ازش بی خبرن

تایید کردم
دقت نکردید

والا چی بگم ... تصمیمات زندگی مشترک خودشون بوده و من واقعا از منطق پشت این تصمیمات بیخبرم
هرچند به نظر من هم عاقلانه نیست

جازی یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 ساعت 13:10

با سلام
دلم می سوزد و کاری زدستم بر نمیاد
خواندم پست جدید را اما این پست به نوعی با قبلی ها تفاوت داشت قبلا حرف هایت سراسر شوق و امید و نشاط بود گاهی هم گله ای داشتی اما گله و شکواییه ها درصد کمی بود ولی این بار گویا کارد به استخوان رسیده که اینگونه نوشته ای ولی بدان که خداوند خودش بهترین مصلحت ها را می داند و می بیند و اجرا می کند بسپار به خودش که بهترین است

مرمر یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 ساعت 14:05

سلام تیلو جانم
چقدر دلم از غصه هات پر غصه میشه،افسوس که کاری ازم بر نمیاد بجز دعا،برای خودت و خانواده ات بهترینها رو از خدا میخوام،کاش آدما توی رفتار و حرفهاشون یکم خودشونو جای همدیگه میذاشتن ،امیدوارم دوره سوگ خیلی زود بگذره و قلبتون آروم بشه،من وقتی توی این دوره بودم زخمهایی روی روحم نشسته که همیشه با خودم میگم فقط با دست خدا خوب میشه،کاش آدما یکم بیشتر همدیگه رو بفهمن

سلام به روی ماهت
چه کاری بهتر از دعا
چقدر مهربون و دوست داشتنی هستی
الهی آمین
متشکرم

تراویس بیکل یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 ساعت 17:19 https://travisbickle1.blogsky.com/

سلام تیلوی عزیز

سلام آقای تراویس

تراویس بیکل یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 ساعت 19:48 https://travisbickle1.blogsky.com/

ایشالا غم آخرتون باشه

ریحانه یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 ساعت 23:34

سلام گلم. همون طور که احتمالا میدونی منم همسرم را از دست دادم. همسری که ۴ سال با سرطان مبارزه کرد.
گوش دادن به پادکست های مجتبی شکوری در مورد سوگ به من کمک کرد. خواستم بگم گوش کن. توی پادکست سرچ کن سوگ. کلی مطلب میاره. اول مجتبی شکوری ها را گوش کن و بعد بقیش را.
توی رادیوراه هم میتونی سرچ کنی. مجتبی شکوری ۲ تا اپیزود در مورد سوگ اونجا هم داره

سلام نازنینم
خدا رحمت کنه همسرتون را به طور اتفاقی یکبار وبلاگت را دیدم
ولی چون آدرس نمیزاری دوباره گمت کردم
خدا به قلب مهربونت صبوری بده

خانمـــی دوشنبه 19 اردیبهشت 1401 ساعت 08:21 http://dar-masire-zendegi1.blogfa.com/

تیلوی مهربونم امیدوارم بهترین ها برای تو و خانواده ت اتفاق بیفته ... انشاالله هر چی به صلاح خواهرت و بچه هاش هست همون بشه
شوهر خواهر محترم کاش یه کم صبر میکردن کاش یه وقت مناسب تری رو پیدا میکردن البته که حتما مصلحتی هست و به قول میترا شااااااید خیر و صلاح در جداییه

چی بگم
چی بگم از بی ملاحظگی بعضی از آدمها

سعید دوشنبه 19 اردیبهشت 1401 ساعت 10:08 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
صبح اردی بهشتیت به خیر و به عشق
کارهای انحصار وراثت و اینا رو بده به یه وکیل زبده
و این که تو ثابت کردی همیشه یه پروانه قشنگ از پیله در میای

سلام پسرعموجان
متشکرم
وکیل زبده برای انحصار وراثت لازم نیست
گویا راه مشخص و سرراستی هست که هرکسی میتونه انجامش بده

جازی دوشنبه 19 اردیبهشت 1401 ساعت 15:34

سلام
ما هستیم صاحب خانه تشریف ندارند
برایت سلامتی ارزو می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد