روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

لب پر خنده میخوای بیام لبهام ماله تو....

سلام

روزتون زیبا


دیشب بعد از افطار پیشنهاد سرزدن به خونه دایی جان را دادم به مادرجان

ایشون هم با کمال میل پذیرفتند

با خاله و دخترخاله هم هماهنگ شدیم و سریع آماده شدیم

توی راه هندوانه خریدیم برای دایی جان

و بعد هم یه جایی دوتا کوزه ی بزرگ گل اطلسی خریدیم (برای پدرجان میخواستم - گلهایی که اونجا کاشتم ماله فصل بهار بودند و یواش یواش عمرشون تمام میشه...)

رفتیم خونه دایی جان و زنگ زدیم دختردایی هم بیاد

تا ساعت 12 دور هم بودیم

بعدش هم با خاله و دخترخاله و مادرجان ، رفتیم سمت یه بستنی فروشی

بستنی سفارش دادیم و تا ساعت یک و خرده ای بیرون بودیم

دیگه وقتی رسیدیم خونه هلاک بودم از خستگی

و اینگونه بود که سحر خواب موندم



دیروز که مغزبادوم را از مدرسه آوردم ، یه گربه کوچولوی توی باغچه جلوی دفتر بود

مغزبادوم سریع از توی کیفش نان در آورد و برد برای گربه

دیدم گربه هم مشغول خوردن شد

چند دقیقه بعد دیدم توی یه ظرف یکبار مصرف براش آب میبره

بعدش داشت بهش توت فرنگی میداد

دیگه رفتم به داد گربه بیچاره رسیدم و مغزبادوم را آوردم و به کاردستی مشغولش کردم



یکی از دخترهای فامیل ، برام پیغام فرستاده و منو به انجام نتورک مارکتینگ تشویق کرده

من سالهاست که با نتورک آشنا هستم

مناسب روحیه من نیست

حتی اون وقتی که للی وارد این کار شد و خیلی اصرار کرد هم متقاعدش کردم که این کار به درد من نمخوره

حالا هم یکی دو ماه هست دانا (اون یکی دوستم) وارد این کار شده و از هیجاناتش برام تعریف میکنه

ولی این کار مناسب من نیست ، هرکس با توجه به روحیه و شخصیت خودش باید بره دنبال کارهایی که مناسب حال و احوالش باشه






پ ن 1: عنوان ماله آهنگی هست که که الی جانم توی وبلاگش گذاشته بود و دارم یه سر گوشش میدم



پ ن 2: خواهرجانم همچنان در کش و قوس های روحی و روانی خودش هست

نمیدونم میخواد چکار کنه

ولی میدونم که این روزها با توجه به روحیه و حال خودم، کمترین کمک را بهش میکنم



پ ن 3: همین الان با یه دوست صحبت کردم که از دستم ناراحت شده

دوست نزدیکی که همیشه غمخوار و مهربون بوده و هست

بهش حق میدم

بی توجهی هام زیاد شده

از همتون بابت همین قضیه عذرخواهی میکنم

ولی واقعا از هم گسیختگی ذهنی خیلی زیاد شده و این را پای بی توجهیم نزارید....


نظرات 9 + ارسال نظر
Sara چهارشنبه 31 فروردین 1401 ساعت 11:27 http://15azar59.blogsky.com

نتورک با روحیه من هم اصلا سازگاری نداره کلا کارهایی که نیاز با حرف زدن تبلیغ کردن و این چیزا باشه اصلا از عهده ام برنمیاد ...
.
راستی تیلو جونم اون ساقه های شکسته کالانگوئه را حتی اگر خشک شدن همین جوری بزن توی خاک گلدون و سه روزی یکبار بهشون اب بده و بزارشون جلو نور بسیار رشد میکنن و بهار بهت گلهای فوق العاده ای میدن من ۵ ۶ تا گلدون همینجوری تکثیر کردم از این گل بی ازار و قشنگ

کالانگوئه ها را گذاشتم توی آب که ریشه دار بشن
ولی الان که گفتی دقیقا یادم اومدم همونطوری مستقیم میزاشتم توی خاک هم ریشه میداد

سعید چهارشنبه 31 فروردین 1401 ساعت 11:42 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
من که حواسم بهت هست و میخونمت
دیشب با چند نفر از شاعرها رفتیم افطاری بعدم به پیشنهاد یکی از خانمها رفتیم دوری زدیم و کلی شعر و آواز خوندیم
جات خالی

سلام پسرعموجان
ممنونم از همراهیت
چه شاعرانه های زیبایی دارید شما

رسیدن چهارشنبه 31 فروردین 1401 ساعت 12:05

ای جونم مغزبادوم به خاله مجازی ش رفته ..‌
چه خوب میکنی که میری بیرون و حالی عوض میکنی
انشاالله همیشه به خوشی و روبراهی باشی
تنت سلامت

ای جان....
متشکرم نازنینم

دربازوان چهارشنبه 31 فروردین 1401 ساعت 12:18

تیلوی عزیزدلم سلام
من یه چند روزی وبلاگ نخوندم و الان که اینجا رو باز کردم دیدم عنوان همینیه که خودم مدام دارم میخونمش چه کیفی داره که توام داری گوشش میدی:***

سلام عزیزکم
از وبلاگ خودت برش داشتم و هی گوش دادم

خاموش چهارشنبه 31 فروردین 1401 ساعت 13:23

سلام تیلوتیلو
نوشته هات رو که میخوندم فکر میکردم از من کوچکتری!!! امروز به لطف بیکاری در محل کار! کمی از مطالب گذشته ات رو خوندم و فهمیدم 8 سال از من بزرگتری!!!! باورم نمیشه
ولی یه چیزی یکمی ته دلم رو ناراحت کرد بهت میگم تا پیش خدا شرمنده نباشم. اینجا از نبود پدرت که میگی خیلی دلم میگیره ولی وقتی می نویسی مادرجان و خواهرها پیشت هستن، حجم عظیم تنهایی اطراف خودم رو میبینم... نمیخوام مقایسه کنم ها! خدا منو ببخشه ولی من در حال حاضر مطلقا کسی رو دور و برم ندارم
احتمالا علت اینکه فکر کردم از من کوچیکتری همین تنهایی و سختی های عجیب و غریب تو زندگیم بوده که انگار عمری بر من گذشته...
شبهای قدر برای منم خیلی دعا کن

سلام عزیزدلم
چقدر کیف داره یه خاموش یهو روشن بشه...
خداوند خودش به دل مهربونت صبوری بده
تنهایی خیلی سخته
امیدوارم دوستان خوبی در اطرافت داشته باشی که کمی این تنهایی را برات پر کنند
من محتاج دعاهای قشنگ تک تک تون هستم و اگه قابل باشم دعاگوی همگی...

مریم چهارشنبه 31 فروردین 1401 ساعت 14:32

سلام تیلو خانم مهربان من میدانم این روزها نگاه خدا به شما زیاد هست میشه این شب های قدر هم برای من دعا کنید که حال دل من خوب شود من حال خواهرتان را درک میکنم و برایشان دعا میکنم شاید با دعای شما و دیگر عزیزان حال من هم خوب شود که دیگه خیلی خسته هستم.ممنون

سلام مریم جانم
ممنون از دعاهای خوبتون
من هم اگه قابل باشم دعاگوتون هستم
امیدوارم حال دلت خیلی خیلی زود عالی بشه

جازی چهارشنبه 31 فروردین 1401 ساعت 15:58

با سلام
چقدر کار خوبی کردین همه سر به دایی جان زدید و هم تنوعی بود برای خودت و مادر و دیگر همراهان
امشب اولین شب قدر است قدر همدیگر را بیشتر بدانیم در قنوت و ربنایت در سحر گاهان ما را هم دعا بفرمایید

سلام دوست خوبم

رسیدن پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1401 ساعت 16:15

وای تیله جانم منم بارها پیشنهاد نتورکینگ داشتم اصلا اصلا روحیه م باش سازگار نیس و ماشالله طرف چه پشتکاری دارن تو تعریف کارشون ... من اصلا این روحیه مشتری چسبی و مشتری یابی رو ندارم
به زور خودمو کندم هربار

توی آموزشهای سازمانیشون طوری تعلیم میبینن که این پیگیری و پشتکار در وجودشون به شدت رشد میکنه

zahra پنج‌شنبه 1 اردیبهشت 1401 ساعت 16:27

سلام تیلوی عزیزم خیلی بخاطر حال خوبتون خوشحال شدم. ان شاءالله مساله خواهرتون حل میشه مشکلات همیشه هستند. التماس دعا تواین ایام عزیز

سلام زهرای نازنینم
الهی آمین
منم از شما عزیزانم التماس دعا دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد