روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

صبا را دیدم و گفتم صبا دستم به دامانت ، بگو از من به دلدارم تو را من دوست میدارم

سلام

روزتون بهاری و زیبا

آب زاینده رود زیبا را باز کردند و هوا حسابی خنک شده


دیروز بعد از اینکه کارهای دفتر تمام شد رفتم خونه

البته بابای مغزبادوم زودتر اومد دنبالش و بردش

منم حدودا ساعت 4 رفتم خونه

نماز و قرآنم را خوندم 

با مادرجان بساط پیک نیک را آماده کردیم ، به خاله و دخترخاله هم زنگ زدیم اونا هم آماده شدند

برای ساعت 7 رفتیم سمت رودخانه

یه جای خلوت را انتخاب کردیم

حصیر پهن کردیم و نشستیم تا افطار شد

بعد هم سفره افطار

جای همگی خالی پلوکلم مامان پز را زدیم به بدن

میوه و آجیل و چای و نسکافه هم برده بودیم

تا ساعت 12 شب نشستیم همونجا

هوای بهاری لب آب حسابی سرد بود

مادرجان و خاله که با پالتوهاشون اومده بودند و پتوی مسافرتی هم آورده بودند

ولی حسابی از سرما لرزیدیم

و توی اون سرما خوردن چای و نسکافه کلی چسبید

اومدیم خونه و وسایل را جابجا کردیم و خوابیدیم

سحر بیدار شدم

و اینهمه کم خوابی باز باعث شد صبح دیر بیام دفتر...





پ ن 1:  نزدیک شبهای قدر هستیم

توی دعاهای قشنگتون من راهم یاد کنید ....


پ ن 2: دارم نظرات را آروم آروم تایید میکنم

مهربونیاتون واقعا ستودنیه


پ ن 3: دوست داشتن قوی ترین انگیزه ی زندگی آدمهاست

از یه جایی به بعد همه چی برام رنگ باخت ... جز دوست داشتن


پ ن 4: حالا دارم یکی یکی انگیزه ها و امیدها و آرزوها را بازسازی میکنم


نظرات 3 + ارسال نظر
الی سه‌شنبه 30 فروردین 1401 ساعت 11:32 https://elimehr.blogsky.com/

تو مهندس خوبی هستی
همه چی رو به بهترین شکل میسازی، امیدها انگیزه ها رنگها و طرحها

بهم لطف داری الی جان
میدونی زندگی بهم ساختن را یاد داده
هم ساختن و کنار آمدن را .... هم ساختن و خلق کردن را ....

مریم گلی :) سه‌شنبه 30 فروردین 1401 ساعت 13:08

از حس های زیبایی که در اصفهان تجربه کردم همین خنکی شبها در فروردین و اردیبهشت اون هست ، بر خلاف شهر تهران
منم دلم یه پل خواجو رفتن خواست همیشه خوش باشید

ای جانم
نمیدونم کدوم شهر هستید ولی انشاله خیلی زود تشریف میارید

جازی سه‌شنبه 30 فروردین 1401 ساعت 17:33

با سلام
من عاشق این اهنگ معین هستم و بیش از هزار بار گوش داده ام و هنوز هم دوستش دارم و باهاش خاطره دارم
اصفهان است و زاینده رود و سی وسه پل و ... اصلا اصفهان زیاذی پل دارد و جدیدا هم پل های طویل و کیلومتری.
گوش دادن به دعای جوشن کبیر و هزار و یک نام و صفت خدا لذت خاصی دارد ولی حیف که نمیشه مسجد رفت و دسته جمعی گوش داد . یادش بخیر مسجد نبی شهرمان هر ساله می رفتیم و لذت دعا کوش دادن و چای و شیر شیرین و کیک فنجانی و خرما و زولبیا بامیه و ... حلاوتی داشت که دوساله حسرتش را داریم .

سلام دوست خوبم
چه خوب که یاد خاطرات خوب افتادید
من خیلی اهل مسجد رفتن نبوده و نیستم ... ولی اون لذت نماز جماعت را خوب میشناسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد