روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

رام تو نمیشود زمانه، رام از چه شدی رمیدن آموز

سلام

روزتون بهاری


یکی از شمشادهای جلوی دفتر فکر کنم کلا خشک شده

چون همشون سبز و پر از برگ شدند ولی یکی همینطوری خشک و بی برگ مانده

دلم براش سوخت



سحر خیلی دیر بیدار شدم

ده دقیقه به اذان

تند تند چند لقمه ماکارونی خوردم

یک لیوان بزرگ هم آب

بعد هم مسواک

و اذان شد

برای همین برای قرآن و نیایش ها بعد از اذان نشستم

بعدش بدخواب شدم و دیگه خوابم نبرد

همینطوری خوابم بهم ریخته شده و هی نامرتب تر و بهم ریخته تر هم میشه

فردا را تعطیل میکنم

جمعه هم تعطیل

بلکه بیشتر بخوابم و یه نظمی به این خواب بی نظم بدم

یه مقداری میناها را هم با خودم میبرم خونه



ختم اول قرآنم تمام شد

ختم دوم را شروع کردم

چقدر حس انس و آرامش بهم میده این رو خوانی

خواهرجان هرازگاهی تفسیر بعضی از آیه ها که جالبه را برام میفرسته


همچنان ظهرها میرم دنبال مغزبادوم

میاد و برای خودش کاردستی درست میکنه

گاهی هم یه کمی از خشت های میناکاری من برمیداره و رنگ میزنه

خلاصه که اینجا بهش بد نمیگذره


امروز مادرجان را هم با خودم آوردم دفتر

البته به محض رسیدن رفتند که کمی قدم بزنند

اینطوری برای روحیه شون بهتره



نظرات 6 + ارسال نظر
جازی چهارشنبه 24 فروردین 1401 ساعت 10:09

با سلام
تیلو جان اینو اول بگم من پست هاتو اول با دور تند یک بار می خونم و بعد یک بار دیگه با دقت می خونم عجله دارم برای خواندن بار اول
دوم اینکه در سحرهایت در قنوت و ربنا گفتنت هنگام سحر گان ما را فراموش نکن که بقول حافظ
دعای نیمه شبی دفع صد بلا بکند
سوم اینکه تبریک بخاطر ختم زود هنگام ات و بعد از تلاوت هایت دعای خیرت را هم از ما و سایر دوستان دریغ مفرما
مشکل تو فقط سی روز است بعد عادت می کنی به این بی نظمی و در بی نظمی ، نظمی تازه نظام می شود و با نظم جدید ، بی نظمی قبلی ،فراموش و باز نظام مند و منظم خواهی شد
التماس 2 A

سلام دوست خوبم
ممنونم که همچنان منو میخونید
من محتاج دعاهای خوبتونم

پریناز چهارشنبه 24 فروردین 1401 ساعت 16:33

بیشتر حواست به مادر باشه چون بار این روزها برای ایشون سختتره هم از جهت پدرت میگم و هم از بابت خواهرت .. اصلا فکر نکن به راحتی تو زندگی براش عادی میشه ..قدیمیها بیشتر از ما درگیر آدمهای اطرافشون هستن چون ما از خیلی جهات سرگرمیم ولی اونا فکر و ذکرشون خانواده س...ببخش عزیزم نمیخوام نگرانت کنم ولی دو سه پستو با هم خوندم چند بار تکرار کرده بودی مامان رفته پیاده روی و من تو این پیاده رویها غصه حس کردم

ممنون از اینکه حواستون بهمون هست
چشم مراقبت میکنم ازشون

سعید چهارشنبه 24 فروردین 1401 ساعت 17:22 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
چطوری؟
روزه نمازات قبول باشه
هر کار میکنی این بد خوابی رو درست کن
من خودم بد خواب ترین آدم روی زمینم میدونم چی میکشی از بد خوابی
به مادرجان سلام برسون
براشون آرزوی سلامتی دارم

سلام پسرعموجان
متشکرم
خوبم الحمدلله
طاعات و عبادات شما هم قبول باشه
خب توی ماه رمضان نمیشه بدخوابی را کاریش کرد بهرحال باید این ماه بگذره

سید محسن چهارشنبه 24 فروردین 1401 ساعت 21:09

رشته الفت شما و پدر ومادر، رشته ارتباط شما با جهان هستی، است.

چه جمله زیبایی

خانمی پنج‌شنبه 25 فروردین 1401 ساعت 09:49

دوست خوبم انشاالله آرامش توی دل تک تکتون جاری بشه

ممنون از محبتت نازنینم

قوی گنگ یکشنبه 28 فروردین 1401 ساعت 09:08

سلام
از کامنتی که برای گولو گذاشتی خوندمت
ارام ساده ومهربون
سالهاست که هر رزو قبل شروع کار وبلاگ های قدیمی رو میخونم که تعدادش شاید دوسه تا باشه
از امروز شدی جزیی از اون لیست روزانه
فقط من انگار جونم در میاد راحت کامنت بزارم از الان ببخش

سلام دوست خوبم
بهم لطف دارین
همین همراهی آرام و ساده حتی بدون کامنت هم دلنشین و دلگرم کننده هست
ممنونم از حضورتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد