روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

آن رود زندگی ساز دارو ندار ما بود

سلام

روزتون بهاری

یه کمی دیرتر بیدار شدم

اما تند تند آماده شدم و اومدم

دیروز بعد ازظهر مغزبادوم زنگ زد و گفت که بساط پیک نیک کوچولو را مهیا کردند و ما هم باهاشون همراه بشیم

آخه باز آب زاینده رود را باز کردند و اون حس قشنگ زندگی توی بستر رودخانه جاری شده

توی رفت و آمدهای روزانه و از توی ماشین دیده بودم که آب را باز کردند و رودخانه باز آب داره

 اما اینکه برم کنارش و قدم بزنم و اینا ، نشده بود

خلاصه که نزدیک افطار اومدند دنبالمون

خواهرجان ساندویچ آماده کرده بود و بساط چای و کلوچه و خرما، آجیل و شیرینی هم با خودش آورده بود

بابای مغزبادوم پیشنهاد داد که بریم سمت پایین رودخانه (اصفهانیا میدونن، سمت درچه)

گفت اونجا خلوت تر هست

رفتیم یه پارک کوچولو و جمع و جور

لبِ لب آب

صدای آروم آب و اون نسیم خنک پر از حس قشنگ بود

افطار کردیم و دور هم نشستیم

یکساعت بعد هم مسیر کنار آب را قدم زدیم و یه جایی رسیدیم به بستنی فروشی و بستنی خریدیم

همونطوری آروم آروم کنار مسیر آب قدم زدیم تا حسابی خسته شدیم

هوای خنک کنار رودخانه واقعا دلچسب بود

آخر شب برگشتیم سمت خونه

مادرجان میخواستند برام سحری آماده کنند ، منم نشستم پای بساط میناکاری

تا بخوابیم خیلی دیر وقت شد

بعد هم که باز بیدار شدم برای سحری و قرآن و نماز

برای همینم صبح خیلی خسته و خواب آلود بودم




پ ن 1: از سبزیهای باغچه برای همسایه ها آوردم


پ ن 2: دور و بر بابا و بابابزرگ گلدونهای بزرگ گذاشتیم و حسابی گلکاری کردیم

حالا هرروز میرم برای آبیاری گلها


نظرات 7 + ارسال نظر
الی چهارشنبه 17 فروردین 1401 ساعت 11:00 https://elimehr.blogsky.com/

نماز و روزه هات قبول عزیز دلم
به به زاینده رود زیبا

ممنونم عزیزم طاعات شما هم قبول

لیلی۱ چهارشنبه 17 فروردین 1401 ساعت 12:13

این پستت خیلی حس خوبی بهم داد لبخند رو به لبهام آورد
مرسی ازت عزیزدلم

چقدر خوشحالم که لبخند زدی
ممنونم از حضور مهربان و همیشگیت

جازی چهارشنبه 17 فروردین 1401 ساعت 16:06

با سلام
رود همیشه زندگی می سازد هر چند که گاهی طغیان کند و زندگی را نابود کند . اما طغیان کردنش هم زیباست. سی و سه پل و پل خواجو و ... کنار زاینده رود باشی و سایه بید مجنون که نمیدونم حالا هستند یا نه حال خوشی ایجاد میکند یا باغ پرندگان و جیک جیک آنان نوای زندگی است . امروز مسافرت آبادان هستم و گرمای جنوب چنان عرق ادم را حسابی در میاره و گوشی ام شارژ برقی ندارد و نمی تونم ادامه بدم

سلام دوست خوبم
انشاله که سفر بهتون خوش بگذره

پریناز چهارشنبه 17 فروردین 1401 ساعت 16:25

چقدر خوب داری برمیگردی به خود همیشگیت

واقعا؟
چقدر از شنیدن این حرف خوشحال میشم

ریحانه پنج‌شنبه 18 فروردین 1401 ساعت 02:10

دختر زیبا؛ تنت سلامت و دلت شاد که حتی با کوه غم هم سعی میکنی شاد و رنگی بنویسی.
مرسی که اینقدر خوبی.بوس بهت.

ممنونم ریحانه ی نازنینم
حضورت و وجودت توی روزهای سخت و همین حالا ، برام بی نهایت ارزشمنده

جازی پنج‌شنبه 18 فروردین 1401 ساعت 12:39

:

متشکرم

Reyhane R پنج‌شنبه 18 فروردین 1401 ساعت 15:54 http://injabedoneman.blog.ir/

سلام تیلو جانم.
انشاءالله روز به روز بهتر باشی و دلت آروم بگیره (:

فدای محبتت نازنینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد