روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

حرفهایی که نمی آیند

سلام

روزتون پر از حال خوب

روزتون پر از سلامتی و دلخوشی



میدونید نه که فکر کنید تازگیها اینطوری شده ام

نه

همه عمرم انگار همینگونه بودم ام

شاید هم نه

شاید دقیق یادم نیست

اما

همیشه دوست داشته ام حال خوب و شادی و انرژی هایم را با بقیه قسمت کنم

همیشه وقتی حالم خوب است تند تند حرف میزنم

تند تند مینویسم

تندتند با بقیه ارتباط برقرار میکنم

برایشان پیغام میدهم

چیزی به دلم بر نمیخورد

از کسی نمی رنجم

از کسی به دل نمیگیرم

ناراحت نمیشوم

حساس نیستم

بسیار منعطف هستم

اما ...

اما وقتهایی که مثل حالا توی دلم یه چیزی قلمبه میشه

وقتهایی که غصه دارم

وقتهایی که چشمهایم را به زور به روی دنیا باز میکنم

ترجیح میدهم بخزم توی تنهایی های خودم

غصه هام ماله خودم تنهای تنها باشه

دوست ندارم کسی باهام غصه بخوره

دوست ندارم کسی باهام همدردی کنه

اصلا دوست ندارم کسی دردی داشته باشه که منو درک کنه

دوست دارم کسی حالم را ندونه ... نفهمه ... درکم نکنه

از اینکه بدانم بقیه آدمها هم غصه دارند ، یا غصه های من را درک میکنند ، یا میفهمند چه رنج جانکاهی را دارم تحمل میکنم ، بیشتر ناراحت میشوم

این میشود که میروم توی لاک خودم

این میشود که به زور تلفن ها و پیغام ها را جواب میدهم

تازه وقتی کسی زنگ میزند - پیغام میدهد- برایم چیزی مینویسید کلی ته دلم چراغانی میشود

میفهمم هنوز کسانی هستند که دوستم دارند

مرا به خاطر دارند

و برایشان عزیز هستم ...

اما اینکه نمیتوانم این روزها با بقیه درست ارتباط برقرار کنم ، تقصیر هیچکس نیست

مدلم همین است

تحملم کنید....



پ ن 1: چطوری از اینهمه محبت و اینهمه پیغام و تماس و کامنت تشکر کنم؟

حجم مهربونیاتون بی نهایت منو دلگرم میکنه


پ ن 2: وقتی خبر نمیدم و چیزی نمیگم

دلیلش همونایی که بالا گفتم و اینکه کلمه ها از من گریزان شده اند


پ ن 3: پدرم محتاج دعاهای تک تک تون هست



پ ن 4: یک عاشقانه ساده ته این پست لازم بود که خیلی از تلخی ها را از کامتون بشوره ببره :

اینو دیشب برای آقای دکتر نوشتم:

میدانی

بعضی از پیشنهادها را نباید به سادگی نادیده گرفت
شاید یک عمر برای رسیدنِ آن فرصتِ دوباره زمان لازم باشد
شاید هم دیگر هیچوقت آفتاب با آن زاویه بر آن نقطه از زمین نتابد
میدانی کدام پیشنهاد را میگویم؟
پیشنهاد بوسیدنت توی پیچ پیچ راه پله های عالی قاپو...

نظرات 21 + ارسال نظر
در بازوان شنبه 6 آذر 1400 ساعت 13:40

تیلو جانم چه دل بزرگ و مهربونی داری. خیلی خیلی خیلی غبطه می خورم به اینهمه خوب بودنت.
ولی آدمایی که دوست دارن هم حق دارن شریک غم هات باشن. حق دارن که حس کنن مفیدن و هرجوری که ازشون برمیاد، حتی شده با گوش دادن به حرفا، اینهمه خوبی رو جبران کرده باشن یه جوری

پدرجان و سلامتیشون اول همه ی دعاهای این روزام هستن.

تو چنین خوب چرایی دخترجان؟
من به دعاهاتون دلخوشم
میدونم خدا صدای شماها را میشنوه

ریحانه شنبه 6 آذر 1400 ساعت 13:51

آه تیلو میفهممت. منم از وقتی همسرم مریض شده کلا ساکت شدم. دهنم بسته شده.
و الان ... حتی حوصله کوچکترین صدایی را ندارم.

دلم روشنه که پدرتون به زودی زود حالشون خوب میشه. نگران نباش عزیزکم :**

راستی تو یکی از پست های قبلی یه کامنت گذاشتم به اسم تیلو. آقا اون خود گیجم بودم. معلوم نیست تو چه هپروتی بودم

باورت میشه ریحانه نازنینم مدتهاست که توی همه دعاهای شبانه ام بوده و هستی
میدونی وقتی که گفتی همسرم را دعا کن
انگار لابلای کلماتت یه چیزی بود که فرو رفت گوشه قلبم
امیدوارم حال دلتون عالی بشه
از مریضی رها بشین و با سلامتی و شادی روزگار بگذرونید
کنار هم پیر بشید و با خوشیهاتون این روزها یادتون بره

... شنبه 6 آذر 1400 ساعت 14:40

با سلام
تیلو جان انشالله که حال پدر جان خوب خوب خوب باشد و باز همان تیلوی تیله ای که وسطش رنگی های زیبا است باشی رنگ هایی که بصورت قاچ های هلالی زیبا اما غیر قابل دست رسی هستند.
تیلو جان دوست ان باشد که گیرد دست دوست - در پریشان حالی و درماندگی.
اینکه نمی خواهی دوستان در ناراحتی ها و شداید همراه و همدل باهات باشند شاید نوعی خودخواهی باشد و به نوعی اهانت به دوستان تلقی شود. دوستان دوست دارند که دوست را در همه حال دوست داشته باشندهمه در شادی شریک باشند و هم در غم و غصه البته انشالله که هیچ وقت غم و غصه برای دوستان نباشد .
عاشقانه های یهویی و ناگهانی و با پیشنهادی غیر منتظره همیشه دلچسب و به یاد ماندنی هستند

سلام دوست خوبم
من به هیچکس اهانت نمیکنم
گفتم براتون اصلا دست خودم نیست
دهنم بسته میشه
توی لاک خودم فرو میرم
نمیتونم
این جزئی از شخصیتم هست

ترانه شنبه 6 آذر 1400 ساعت 15:39

من گاهی فکر میکنم با حرف زدن از غمها ناراحتیهام پخششون میکنم اینور و اونر و بیشتر میشن و اگر نگهشون دارم برای خودم همون اندازه می میونن.
ولی خب گاهی حرف زدن حال آدم رو بهتر میکنه
برای پدر جان آرزوی سلامتی دارم تیلو جان و میدونم که روزهای سختی رو میگذرونی. چقدر خوبه که آقای دکتر هست و بودنش بهت آرامش میده.

منم عادت ندارم از ناراحتی و غصه هام بگم
اصلا دهنم بسته میشه در این مواقع
متشکرم عزیزم

سعید شنبه 6 آذر 1400 ساعت 16:33 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
اینو بدون که من همیشه میخونمت و حواسم بهت هست
غصه نخور این روزها هم بالاخره میگذرن
سلامتی پدر جان آرزوی منه
براشون دعا میکنم

سلام پسرعموجان
متشکرم
همین محبت ها هست که دلگرمم میکنه

ریحانه شنبه 6 آذر 1400 ساعت 18:23

اولا ممنونم از محبتت
و دوم اینکه تو هم همیشه توی دعاهام بودی و هستی. چون با محبتی و دنیا را رنگی میکنی. ما به تو و به شادی هایی که خلق میکنی محتاجیم. الان پدر و خواهرتم توی دعاهامن.
و البته مادر مریم جان.

چقدر این دنیای مجازی زیباست

ریحانه نازنینم
ما دوستای وبلاگی قلبهامون به هم نزدیکه
شاید هم را ندیدیم اما با هم زندگی کردیم
من که همیشه به یادت هستم و دعاگوتم
امیدوارم از خوشیهات برام بنویسی
خداوند به همه مریض ها سلامتی عطا کنه

الی شنبه 6 آذر 1400 ساعت 19:33 http://elimehr.blogsky.com

ندیدمت، حتی صدای قشنگت هم نشنیدم، اما اینروزا عجیب جلوی چشممی، همش توی ذهنمی و کاری جز دعا هم از دستم بر نمیاد، حتما پدر بهتر میشن و دوباره با هم میرید باغچه و از انار و خرمالوی اونجا برامون میگی و من دلم براش غش میره
کاری از دستم بر میاد برات؟ چیکار کنم دلت آروم بگیره تیلو جانم؟

الی نازنینم
قلب منم به قلب تو نزدیکه
خودت میدونی که خیلی خیلی بهت علاقه دارم و گوشه کنارهای زندگی به یادت میفتم
چه کاری بهتر از دعا که شما عزیزان در حق عزیز من میکنید و من امیدوارم همه عزیزانتون همیشه شاد و سلامت باشند

پریناز شنبه 6 آذر 1400 ساعت 22:12

تو نوشته هات تو پستات سه تا نقطه عطف همیشه هست که دو تاشو خیلی دوس دارم یکی از اون دوتا چیزهاییه که از پدر و مادر عزیزت مینویسی . عشقی که به اونها داری و احترامی که بین شما سه نفر جاری هست رو خیلی دوس دارم.. حتی حسی که به بیماری پدرت داریو خوب میفهمم چون یکی از عزیزان منهم درگیر بیماری کبد هست
نقطه عطف دوم یا شاید اول و اصلا اصلی داستان تو ماجرای عاشقانه ت با دکتره و در پایان این پست غمزده چه جالب اون سکانس عاشقانتو آوردی وسط که حالمونو خوب کنی‌...خیلی خوب بود

چقدر خوبه که اینطوری بررسی میکنی نوشته هام را پریناز نازنینم
الهی عزیزت خیلی زود حالش خوب خوب بشه و سلامتی کاملش را به دست بیاره
ممنونم که اینهمه حواست بهم هست

رابعه یکشنبه 7 آذر 1400 ساعت 09:26

سلام از ته دل دعا میکنم تو این روزای ناامیدی گرفتاری های همه حل بشه مریضا رو خدا شفا بده علی الخصوص پدر شما تیلوجان.

سلام به روی ماهت
ممنونم رابعه عزیزم
الهی مشکلات همه حل بشه
بیمارها لباس عافیت بپوشن و همه سلامت و شاد باشن

مرضیه یکشنبه 7 آذر 1400 ساعت 14:11

تیلو جان ،اینکه نمی تونی دردها و غصه هات رو با کسی شریک بشی نشانه روح بزرگ تویه.به خودت اطمینان بده که حالشون بهتر میشه.خیلی زود

بهم لطف داری نازنینم
انشاله که هیچوقت توی دل مهربونت غم و غصه نباشه

مریم یکشنبه 7 آذر 1400 ساعت 14:47

سلام تیلو خانم مهربان من حال پدرو خواهر گل تان چطور هست ان شالله که روز به روز بهتر شوند اتفاقا به نظر من گفتن درد و دعای عزیزانی مثل شما آبی هست که روی آتش دل پر درد امثال ما ریخته میشه چون من خیلی به دعاهای دوستان معتقد هستم ان شاالله به زودی زود دوباره تیلوخانم سابق ما باشید که با دل خوش و شادی برای ما از وقایع روزگارتان مینوشتید من هنوز در دعاهایم به یاد پدرتان هستم و شادی و عاقبت بخیری تان را میخواهم

رسیدن یکشنبه 7 آذر 1400 ساعت 15:59

امیدوارم که حال شون خوب بشه عزیزم.
تو دختر شاد و باانگیزه وبلاگستان هستی . اگه شده جمله ای هم بنویسی بدون اشاره مستقیم به چیزی ، خوشحال میشیم .
امیدوارم این روزای سخت شما زود بگذره زود زود .
دعاگو هستم
و از من میشنوی دیگه اون فرصت ها رو از دست نده چون ممکنه خورشید دیگه از اون زاویه نتابه

سمیه یکشنبه 7 آذر 1400 ساعت 16:17

سلام دوست عزیز من همیشه خاموش خوندمت ولی الان و تو این لحظه دلم خواست دعا کنم برای پدرتون انشالله که خیلی زود حالشون خوب میشه واینجا بهمون خبر سلامتیشون رو میدی

سلام نازنینم
الهی بلا از شما و عزیزانتون دور باشه

AZADEH دوشنبه 8 آذر 1400 ساعت 09:29

کاش هیچوقت هیچ پدری هیچ مادری مریض نشه ..چون تیکه تیکه از قلب و روح ادم کنده میشه....کاش پدرا همیشه بخندن..کاش...

کاش....

مرمر دوشنبه 8 آذر 1400 ساعت 11:43

سلام تیلو جان
خوبین?شاید خودت بهتر میدونی من مدتهاست از کلمات فراری شدم اما هر ثانیه به یادتم و اگه قابل باشم دعاگو،منتظرم با خبرای خوش بیای و برامون بنویسی

سلام مرمرجانم
به دعاهاتون دلخوشم

سعید دوشنبه 8 آذر 1400 ساعت 16:39 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
خوبی؟
پدر حالشون چطوره

سلام پسرعموجان

مهتا دوشنبه 8 آذر 1400 ساعت 18:24

تیلو جان انشاالله که پدرتون سلامتیش به دست بیاره و دل شما هم شاد بشه حتما دعات میکنم


دیدی نشد...

یک عدد مامان سه‌شنبه 9 آذر 1400 ساعت 11:33 http://Www.Kidcanser. Blogsky

تیلوی عزیز
چطورین؟ نگران خودت و پدرت هستم

رز سه‌شنبه 9 آذر 1400 ساعت 23:50 http://mysky.blog.ir

سلام تیلو جان.
برای سلامتی پدرتون و بازگشت آرامش به خونه گرم و صمیمی تون صلوات میفرستم.

سلام به روی ماهت
خداوند به عزیزانت سلامتی و طول عمر عطا کنه

الی چهارشنبه 10 آذر 1400 ساعت 09:42 https://elimehr.blogsky.com/

سلام عزیزم
خوبی تیلو جانم؟
من امیدوارم که بی خبری خوش خبری باشه، حتما حال پدر بهتره

لیلا چهارشنبه 10 آذر 1400 ساعت 18:59

تیلو جان نگران هستیم. یه خبری بده لطفا

ببخشید که اینهمه نگرانتون کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد