روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

سخت است تو را دیدن و عاشق نشدن

سلام

روز آبان ماهی تون بخیر

چقدر پاییز یهو پررنگ شد

از پنجشنبه شب بارونهای ریز ریز شروع شدند و هنوز هم هوا ابریه

هوا هم که حسابی سرد شده

امروز صبح کاپشن سرمه ایم را از توی کمد بیرون آوردم

البته اون کاور گرم و نرم داخلش را ازش جدا کردم و به جاش یه بلوز آستین دار زیرش پوشیدم

دلم میخواست برم چکمه هام را هم بیارم و بپوشم

اما چکمه هام توی انباری روی پشت بام بود و تنبلی مانع شد





اشکهام آروم آروم انگار ته کشیدند

اما هنوز تمام تمام نشدند و یه کوچولو احساساتی شدن مساوی هست با سرازیر شدن اشکهام

تنهایی توی خونه برام سخته

مادرجان و پدرجان همچنان در مسافرت به سر میبرند

پنجشنبه عصر که خیلی حال دلم ابری شده بود رفتم خونه خواهرجان

مغزبادوم با شیرین زبونی هاش نمیزاره گذر زمان و درد ها را بفهمم

به اصرار اونها قرار شد جمعه هم برای ناهار برم خونشون

صبح زودتر بیدار شدم و مشغول درسهای زبانم شدم

بعدش دوش گرفتم و حاضر زدم

توی نم نم بارون ماشین را از پارکینگ آوردم بیرون و چه لذتی داره گوش دادن به صدای بارون...

کارهام به شدت کم شدند

یه سری سفال تازه سفارش دادن

و حالا میخوام مشغول میناکاری بشم

باز غرق بشم توی رنگها و طرح ها

یکی دوتا کار دارم که دیگه شبیه همون قورباغه بدریخت شدند و باید حتما قورتشون بدم





پ ن 1: یه کمی طول میکشه تا باز بشم همون آدم سابق

و البته که این هوای ابری هم در این حال بی تاثیر نیست


نظرات 5 + ارسال نظر
رافائل شنبه 15 آبان 1400 ساعت 09:31 http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام تیلو جانم. خوشحالم که حالت بهتر شده، پست قبلی رو خوندم اما نمیدونستم چه کامنتی بگذارم. احساست رو کاملا درک میکنم.
امیدوارم خداوند دلت رو آروم کنه.

همین که کنارم هستی بهم حس خوب میده
ممنونم ازت

فنجون شنبه 15 آبان 1400 ساعت 12:42 http://eMBRASSER.BLOGSKY.COM

طعم عاشقی چون قند و عسل بشینه به تن ات ... کیف کن از این لحظات

ای جان
عاشقی را خوب بلدی دختر
ممنونم از حضور مهربونت

... شنبه 15 آبان 1400 ساعت 14:35

با سلام
تنهایی و دل پردرد از رفتن دلدار و غروب بارانی همه دست به دست هم می دهند تا حسابی های های گریه سر بدی. از طرفی خوبه که تنهایی تا کسی اشک هایت را نبینه و از طرفی کسی نیست که اروم ات کنه . جمع متضادین اینجاست.
نفرموده بودین که پدر و مادر مسافرت هستند. و از طرفی قرار بود مسافرت شما ابان باشد و الان هم ابان به نیمه رسیده و باید کم کم اماده پریدن به دیار ترکان باشی. ولی چیز زیادی از مسافرت به دیار استانبول و انتالیا نمی نویسی . الان یاد لطیفه ای افتادم بزار برایت بنویسم
مردی از لخاظ روحی دچار افسردگی شد با خود گفت بروم پیش امام جماعت مسجد و باهاش مشورت کنم امام جماعت براش رو تکه ای کاغذ نوشت ترکیه . مرد به ترکیه و استانبول و انتالیا رفت و حسابی بهش خوش گذشت و روحیه اش کاملا خوب شد و شاداب گشت و بعد به کشور بازگشت و بعد از چند روز گفت بروم تشکری از امام جماعت کنم رفت پیش امام جماعت و گفت به دستور و پیشنهاد شما عمل کردم الان خیلی خوب شدم امام جماعت گفت من که گفتم تزکیه و تذهیب نفس خیلی خوبه .مرد دید تزکیه بوده که این اشتباهی ترکیه خوانده و یک نقطه کم چه تغییری در روحیه اش داد. حالا شما ترکیه می روی و تزکیه نیست.
یا علی

سلام دوست خوبم
بله پدرجان و مادرجان در مسافرت هستند
سفر ترکیه هم یکماه دیگه هست
اینقدر کار برای این یک ماه گذاشتم که نیاز به دوماه وقت دارم

فرساد شنبه 15 آبان 1400 ساعت 15:39

سلام
خیلی خوشحالم دیدارتان تازه شد و دوباره با هم پیمان بستید و قلبهاتون بهم گره زدید
باور کن عاشقی برای افراد با احساس بهتر از زندگی سرد بدون عشق هست
اگر یکبار عمیقا عاشق بشی، دردش تا آخر عمر می مونه حتی اگر معشوقت عوض بشه و حتی اگر خدایی نکرده عوضی بشه

عشق روح آدم ها را بزرگ میکنه، من باور دارم
عشق نگاه آدم ها را در زندگی عمیق میکنه
من باور دارم تجربه عاشقی ، زندگی عاشق برای همیشه تحت تاثیر قرار میده

دوست عزیز و با احساس، به خاطر عشقتون بهت تبریک میگم و حتی غبطه میخورم
اصلا این عشق ناب شما منو به وبلاگ تون گره زده
براتون بهترین ها را آرزو میکنم
حال دل ها تون خوب،
عشق تون پایدار و پربار

اگر یک روز آقای دکتر ببینم، حتما قبل از هرچیزی فقط میبرمش یک گوشه دنج و بهش چندتا نصیحت میکنم و ایشون قانع میکنم سریع محل کارش جمع کنه بیاد کنار دفتر شما ، یا دفتر شما را ببره جنب محل کارش

سلام دوست خوبم
گاهی لابلای کلمات بعضی از آدمها یه درک عمیقی وجود داره که واقعا آدم را جذب میکنه
لابلای کلمات شما این درک وجود داشت
عاشقی سخته ولی همونطوری که گفتید آدم را بزرگ و قوی میکنه

نصیحت خیلی خوبیه
ولی ما هردو ، به خاطر خانواده هامون فعلا داریم این صبوری و سختی را به جون میخریم

سعید یکشنبه 16 آبان 1400 ساعت 09:59 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو جان
صبحت بخیر
حالت بهتره؟

سلام پسرعموجان
متشکرم
خیلی خیلی بهترم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد