روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

آخرین روز مهرماهی

سلام

جمعه تون پر از دلخوشی

امیدوارم دلتون پر از شادی باشه و لبهاتون بی اراده بخنده

ته دلتون قند آب بشه

و اونقدر شاد و سرحال باشید که بی اختیار و ریز ریز قر بدید و راه برید



نمیدونم باز چند روز ننوشتم

عین آدمی شدم که ریز آب زندگی میکنم

گوشها و سر و چشم هام پر از آب هست و در یک دنیای دیگه دارم زندگی میکنم

خستگی های جسمیم زیاد شده

دوپینگ و ویتامین و انرژی زاها هم دیگه ازشون کاری بر نمیاد

اما در عوض به احتمال زیاد این آخرین جمعه ای هست که مجبورم بیام سرکار

حالا دیگه لیست کارم کوچیک و جمع و جور شده

این کاری که امروز میخوام انجام بدم آخرین کار عجله ای از لیست هست و بقیه لیست همه کارهای کوچولو کوچولوی بدون عجله هستند

و این یعنی یه مهر دیگه را پشت سرگذاشتم بدون اینکه چیزی از روزهای مهربانش متوجه بشم

ولی خدا را شاکرم به خاطر رزق و روزی ای که خیلی خیلی بهش نیاز داشتم



آقا سعید ، از دوستای وبلاگی گفته بودند برای تولد مادرجان بیخیال رژیم بشو و یه کیک خامه ای بپز

ولی برای کسی که روزی تقریبا 13 ساعت سرکار هست عملا زمانی برای کیک پختن باقی نمیماند

برای همین یه فکر دیگه کردم

نیم ساعت زودتر دفتر را تعطیل کردم ، بدون توجه به اسم و رسم مغازه شیرینی فروشی جلوی سرراه ترین و نزدیک ترین شیرینی فروشی ایستادم و کوچولوترین کیک شکلاتیشون را خریدم و وقتی اومدم سوار ماشین بشم چشمم خورد به چند مغازه پایین تر که لوازم تولد میفروخت

کیک را گذاشتم توی ماشین و از پله های مغازه رفتم پایین

اون پایین یه دنیای رنگی رنگی بود

یه بادکنک قلبی قرمز انتخاب کردم و آقای فروشنده برام با گاز هلیوم پرش کرد

و خودم به وجد اومدم

بعدش هم وسط راه تصمیم گرفتم از گل فروشی نزدیک خونه یه دسته گل کوچولو بخرم

سه تا شاخه گل انتخاب کردم و به ساده ترین شکل ممکن تزئین شد

وقتی رسیدم پشت در واحد آهنگ تولد پلی کردم و زنگ زدم ...

و لبخند مامان جان بهترین نتیجه ای بود که میشد گرفت



پیشنهاد نل نازنینم عالی بود و این کار را حتما انجام خواهم داد

میدونم که نتیجه ش بینظیره



صبح وقتی نشستم سر میز صبحانه دیدم مادرجان دارن تند تند برام انار دانه میکنند

بعد که کارشون تمام شد من داشتم چای میخوردم ... یه دونه خرمالوی خوشرنگ و آب برداشتند و گذاشتند داخل ظرف میوه

اونقدر رنگها و حسش قشنگ بود که به وجد اومدم

از راه که رسیدم این تابلوی قشنگ را گذاشتم یه جایی روی میزم که دائم چشمم بهش بیفته

زیبایی های پاییز در کلمات نمیگنجه

خیلی روزه به پیاده روی هام نرسیدم

ولی انشاله از همین هفته باز شروعشون میکنم

اما در عوض دیگه هوا حسابی خنک شده

دیگه گاهی اون نسیم خیلی هم دلچسب نیست و تن آدم را مور مور میکنه

دیگه آروم آروم لباسهای آستین دار و گرمتر را باید بزارم جلوی دستم

دیشب موقع رفتن ، وقتی از دفتر رفتم بیرون یهو انگار لرز کردم

هوای داخل به خاطر وجود دستگاهها گرم و مطلوب بود و وقتی رفتم بیرون یهو هوای پاییزی خزید زیر پوستم

حالا دیگه گرمکن صندلی ماشین یه گزینه دلچسبه برای صبح ها و شبها

راستش را بخواین یک ماهی هست وسط روز بیرون نبودم و برای همین نمیدونم وسط روز هوا چطوریه و آیا توی ماشین همچنان هوا توی آفتاب نیمروزی گرمه یا نه







پ ن 1: حرف زیاد دارم ولی امروز را باید حسابی کار کنم


پ ن 2:  استاد زبانم هم از دستم شاکی هست


پ ن 3: امروز دختردایی ها و خواهر و فسقلیا و مادرجان ، همه قرار هست برن خونه اون یکی خواهر

اما من ....


پ ن 4: پدرجان بهترن

اما کاملا خوب نشدند



نظرات 5 + ارسال نظر
حسین جمعه 30 مهر 1400 ساعت 10:08 https://daremtedadzendegi.blogsky.com/

سلام
افرین بهتون میگم که این همه متن رو تایپ میکنید. دمتون گرم. خدا به پدرتون هم سلامتی بده و ردز تعطیلی خوبی داشته باشید

سلام دوست خوبم
تایپ کردن برام به سادگی حرف زدن هست
متشکرم
خدا عزیزانتون را حفظ کنه

سلام تیلو جان
خستگی آدم با خوندن نوشته هات در میره خدا خیرت بده


سلام به روی ماهت

ترانه شنبه 1 آبان 1400 ساعت 06:08 http://Taraaaneh.blogsky.com

سلام. 13 ساعت کار خیلی زیاده. من قبل از پندمیک بیشتر روزهااضافه کار میموندم و کلا با رفت و آمد 12 ساعت بیرون از خونه بودم. می رسیدم حتی دلم نمیخواست غذای آماده رو گرم کنم بسکه خسته بودم.
تولد مادر جان هم مبارک.

سعید شنبه 1 آبان 1400 ساعت 09:06 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
صبحت بخیر
امیدوارم آبان یه ماه خوب و به یاد موندنی باشه برات
گمونم شما داری بیشتر از حد توانت کار میکنی
یه کم بیشتر به فکر خودت و سلامتیت باش
خداروشکر که پدر جان بهترن
تولد مادر جان رو دوباره تبریک میگم
داشتن یه همچین مامان مهربونی یه نعمت بزرگه
راستی فسقلیا چطورن؟
منتظر شنیدن سلامتی همشون هستم


سلام پسرعموجان
همه خوبیم و دعاگوی شما

رهآ چهارشنبه 5 آبان 1400 ساعت 08:19 http://Ra-ha.blog.ir

چند روز ننوشتی، امیدوارم خوب باشی و سرگرم کار :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد