روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

جمعه را با غزلی، چای و کتاب و شعری، می شود بود اگر تنگی دل بگذارد

سلام

روزتون قشنگ

جمعه تون دلچسب

لحظه هاتون لحظه لحظه پر از حال خوش

سکوت صبح جمعه و هوای خنک پاییزی و یه آفتاب دلچسب ملایم که تا وسط کوچه پهن شده

وقتی میومدم سمت دفتر اونقدر خنکای هوا دلپذیر بود که دلم نیومد تند و سریع بیام

در عوض از خلوتی خیابون استفاده کردم و از کوچه و پس کوچه ها راهم را کج کردم و اجازه دادم خنکای دلچسب صبحگاهی بره زیر پوستم

بعد هم که رسیدم اینجا برعکس همه جمعه ها که میام داخل و در را میبندم تا از خلوتی و تنهایی استفاده کنم و بیشترین کار ممکن را انجام بدم ، تمام در و پنجره ها را باز کردم و اجازه دادم هوای پاییزی بپیچه توی دفتر...

انارهایی که مادرجان برام دون کردن را گذاشتم جلوی مانیتور که اول هی نگاهشون کنم و دلم ضعف بره

برای لحظه لحظه ی جمعه های دوست داشتنی ام برنامه ریزی میکنم و این بهم کلی انرژی میده

برای لحظه هاتون اتفاقای هیجان انگیز آرزو میکنم

برای همه تون حال خوش از خداوند طلب میکنم

و دوست دارم بدونید که خیلی هاتون توی گوشه گوشه های ذهنم حک شدید




پ ن 1: برنامه ی سفر ریختیم برای آبان ماه

یه سفر نسبتا طولانی نسبت به سفرهایی که تا حالا تجربه کردم

داداش و همسرش هم قراره بهمون بپیوندند

توی ذهنم هی دنبال چیزهایی میگردم که براشون ببرم و خوشحالشون کنه (تا این لحظه هیچی پیدا نکردم)

برنامه ی کاریم را هی بالا و پایین میکنم که به موقع به کارها برسم



پ ن 2: گوشی که برای مادرجان سفارش داده بودم را دیشب تحویل گرفتیم

خیلی مدل بالا و گرون تومنی نبود

مادرجانم خیلی وابسته به تکنولوژی و گوشی نیستند

همین که واتساپ و اینستاگرام داشته باشن و گوشی هنگ نکنه و باطریش هم خوب کار کنه براشون کافیه

وقتی رفتم تحویل بگیرم یه گارد خوشگل هم براشون خریدم

آخر همین ماه تولدشون هست




نظرات 5 + ارسال نظر
الا جمعه 9 مهر 1400 ساعت 20:53

واااای سلام! شما هنوز می‌نویسید. من چند سال قبل اینجا را میخواندم. امروز در بخش پیوندهای یکی از وبلاگ‌ها دیدمتان. چه خبر؟ هنوز مغازه‌ی لوازم تحریری کار می‌کنید؟ آقای دکتر چطورند؟ هنوز دورند و دیدارشان زیاد میسر نیست؟

سلام به روی ماهت
چه جالب....
چند سال پیش تا حالا همه چیز همین شکلی مونده؟

سعید شنبه 10 مهر 1400 ساعت 09:22 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی مهربون
پاییزت مبارک
خدا قوت
تولد مامان رو پیشاپیش تبریک میگم
الهی هزار ساله بشن

سلام پسرعموجان
متشکرم
بابت حضور گرم و صمیمت

امیر شنبه 10 مهر 1400 ساعت 15:19

با سلام
اخ جون سفر ...
چو خوش باشد که بعد از انتظاری
به امیدی رسد امیدواری

سفر که اغاز بشه خیلی چیرها در ان هست اول بردن سوغات برای عزیزانی که در قلب ما هستند دوم دیدار و ملاقات با ان عزیزان سوم دیدن و بازدید از جاهای دیدنی که هنوز ندیده ایم چهارم دورهمی های زیبا و به یادماندنی پنجم خرید سوغاتی برای دوستان و عزیزانی که داریم ششم و از همه مهمتر اینکه سیلی زدیم به گو ش کرونا و با تیپا و اردنگی ناک اوتش کردیم .
پاییز امسال زودتر از سال های دیگه گرما و رمق خود را از دست داده و دیروز در پیاده روی صبح و عصر این حالت را متوجه شدم و با رکورد چهارده هزار و ششصد قدم حدود ده کیلومتر پیاده روی کردم ولی امروز صبح تمام عضله های ساق پاهام گرفتگی پیدا کرده بود و از پیاده روی جا ماندم
برایت از همین الان سفر خوشی را ارزو می نمایم . و اعلام می دارم هرگز نشه فراموش سوغاتی های خوش نوش

ریحانه شنبه 10 مهر 1400 ساعت 15:54

ایشالله سفرتون عالی و بی نظیر باشه
عاشق این سرک زندگیتم. دیدن زیبایی ها و بیانشون و لذت بردن ازشون. دمت گرم.

نل شنبه 10 مهر 1400 ساعت 18:54

زندگی هدیه است
هدیه‌اى به تو
یک شانس
شانسِ دیدن، شنیدن، لمس کردن، بوییدن و "بودن"
فرصتی برای "عشق ورزیدن"
زندگی شاید همان خدا باشد
جارى در تمامی هستى ...


تقدیم به تو که خود زندگی هستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد