روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

تو را چون جان شیرین دوست دارم

سلام

روزتو زیبا

رسیدیم به وسطای شهریور دوست داشتنی

حالا دیگه صبح ها یه نسیم دلچسبی باهام همقدم میشه

قدم شمار گامهای منو میشماره و من توی خیالم غوطه میخورم

بعد یهو نگاه میکنم و میبینم وقت تمام شده و باید برگردم به دنیای واقعی

چقدر این حس شناوری در زمان و بیخیالی را دوست دارم


امروز هم شلوغم

وقتی رسیدم یه صف پشت در بود

برگه را گذاشتم روی میز و گفتم اسم بنویسن

اولین نفر را که راه انداختم دلم هوس کرد اینجا بنویسم

گفتم چند سطری بنویسم و پست مفصل امروز را موکول کنم به بعدازظهر

روزتون شیرین و شکلاتی




پ ن 1: امروز باید بسته هایی که پست کردم برسن

من بیشتر از دوستام برای رسیدنشون ذوق دارم


پ ن 2: دیروز یه بسته برای یکی از دوستای وبلاگی در همین نزدیکی با پیک ارسال کردم

اونقدر حس خوب گرفتم که گفتنی نیست

و از دیروز دارم برای همسرشون دعا میکنم ...

خدا همه بیماران را لباس عافیت بپوشاند

لطفا شما هم برای بیماران دعا کنید


نظرات 2 + ارسال نظر
امیر سه‌شنبه 16 شهریور 1400 ساعت 12:03

خدا قوت
چقدر قلب مهربونی داری و من فکر می کنم قلبت اندازه دریاست و شاید هم اقیانوس با این تفاوت که مهربانتر و بخشنده تر از اقیانوس و دریاست . چقدر خوبه که مشتری ها زیاد و زیادتر دارن میشن و انشالله به کارت برکت و رزق حلال ات فقط صرف شادی ها بشه انشالله

متشکرم
به همچنین دوست جان
اوه ... چه خبره اینهمه تعریف از من بود؟

ریحانه چهارشنبه 17 شهریور 1400 ساعت 16:33

فدای محبتت عزیز دلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد