روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

این جهان با تو خوش است

سلام

روزتون رنگی رنگی

عین رنگای قشنگ تابستونی پرجون و پر انرژی

رنگای تابستون یه طوری پررنگ و انرژی بخش هستند که آدم به وجد میاد

وقتی به سبز پررنگ درختها نگاه میکنیم ... یا گلهایی که انگار از تب تابستونی لپ هاشون گل انداخته پر از انرژی میشیم


پنجشنبه و جمعه را باغچه بودیم

هم سفال برده بودم و در حال طراحی وسیاه قلم بودم

و هم کمک پدرجان ومادرجان توی کارهای باغچه همکاری کردم

علف های هرز را تا جایی که میشد کندیم

یه مقداری از انگورها را توی کیسه های نخی پیچیدیم تا برای پاییز ماندگار بشن

و کارهایی از این قبیل

دو روز آروم و پر استراحت

استراحت زیر سایه درختهای انگور در حالی که آب پاش ریز ریز قطرات آب را توی هوا پخش میکرد و هرازگاهی یه نم ملایم آب بهم میرسید




پ ن 1: من از مهاجرت بیزارم

و انگار از هر چی بدت بیاد سرت میاد

دو روز کامل ته ذهنم یه آزار ریز وجود داشت...

فکر و فکر و فکر...


پ ن 2: باید یه کمی عجله کنم

تا آخر این ماه باید برسم به کوره


پ ن 3: باید فکر عیدی های عید غدیر باشم

اینترنتی خرید کردن زمان بر هست و نیاز به زمان کافی داره تا هدیه ها به موقع به دستم برسن


پ ن 4: یه خطر جانی از سر آقای دکتر گذشت

صدقه دادیم و قربانی...

شاید خدا به دل من نگاه کرد و به من رحم کرد

شکرانه هم خواهم داد

مثل همون قبلی... قسط بندی شده و منظم


پ ن 5: لابلای رنگ و سایه و نور و آفتاب، دنبال نشونه ها میگشتم

نسیم ملایم میوزید و یه قاصدک چرخ زنان اومد جلوی پام

مدتها بود قاصدک ندیده بودم ...

همین یه نشونه نیست؟

لبخند خدا همین رنگی نیست؟

دنبال چی میگردین که پیدا نمیکنید؟

همه چیز نزدیک و نزدیک و نزدیکه...

اونقدر نزدیک که فقط لازمه دستاتون را دراز کنید...

نظرات 9 + ارسال نظر
نل شنبه 26 تیر 1400 ساعت 11:05

سلام عزیزم
پیشاپیش عیدت مبارک
خداروشکر همه خوبید

مهاجرت..من هم در خودم نمیبینم برای مهاجرت. اما چندوقتی است در پس فکرم هست.
هر طرف نگاه میکنم تا دلیلی برای موندن پیدا کنم، به دلایل بیشتری برای رفتن میرسم و این منو میترسونه.خصوصا که سالهاست برنامه مهاجرت بسته بودم.

حس میکنم واقعا دارند کاری میکنن تا افرادی که میتونن براشون خطرناک باشن، با تحت فشار گذاشتن از ایران خارج کنند و یک عده ادم بمونن که یا مجبورن بمونن و یا همفکرشونن.

سلام عزیزدلم
متشکرم
همه روزهای عمر شما هم مبارک و شاد
کاش هیچکس مجبور نشه
اونایی که دوست دارن که کلا بحثش جداست ...
انشاله خداوند برای همه خیر و صلاحشون را سرراهشون قرار بده

الی شنبه 26 تیر 1400 ساعت 11:25 https://elimehr.blogsky.com/

منم از مهاجرت بیزارم در واقع متنفرم و تا الان که تمام تلاشم رو کردم بمونم
کاش فراریمون ندن مهاجرت سخته، زندگی با یک زبان دیگه و با یک فرهنگ دیگه و جدایی از عزیزان و از وطن ... زجر مضاعفه
رفتن و از صفر شروع کردن خیلی تلخ و سخته

منم دقیقا
انشاله که هیچکس مجبور نشه...
این از صفر شروع کردنه منو خیلی خیلی عذاب میده

امیر شنبه 26 تیر 1400 ساعت 12:00

با سلام
باید گفت: هر دو جهان با تو خوش است.
خداوند همیشه مراقب بندگانش است ولی بندگان فکر می کنند که از زرنگی خودشان یا اطرافیان است. مثلا می گویند فقط یک دقیقه زودتر رفته بودم حالا زیر خرمن ها خاک بودم یا .... ولی هیچ گاه نمی گویند خدا عامل این کار بود.
در مورد انگور های داخل کیسه نخی ، وقتی که رسیده شـدند تبدیل به مویز و کشمش نمیشن؟ چند روز پیش جایی مهمان بودیم سه نوع کشمش اورد و گفت هر سه مدل از یک نوع انگور است. یکی کشمش سبز بود و دو تا ی دیگر یکی قهوه ای روشن و یکی قهوه ای سیر .
چقدر خوب است که صدقه میدین کاش صدقه دادن قبل از خواب دیدن یا رهیدن از خطر باشد. کمک ها صرفا بخاطر دل خودمان و رضای خدا باشد و سعی کنیم به مستحق ترین داده شود. مستحق زیاد است باید دنبال مستحق ترین گشت.
برای عیدی دادن در عید غدیر که وقت داری می توانی اینترنتی خرید کنی
منتظر دست ساخته هایتان هستم و برایت موفقیت ارزو می کنم

سلام دوست خوبم
خداوند حافظ و نگه دار همه باشه
انگورها تا وقتی به شاخه وصل باشن و چیده نشن که تبدیل به کشمش نمیشن
صدقه روزانه را میدیم و خیلی خوبه
ولی بعد رفع بلا و خطر هم خوبه که یادمون نره

ریحانه شنبه 26 تیر 1400 ساعت 16:39

دومین پستی هست که از مهاجرت صحبت میکنید. پدر مادر تصمیم به مهاجرت گرفتن؟ اگر دوست داشتید توضیح بدید منظورتون از مهاجرت کی هست؟
انشالله که خیره

کلا در پس زمینه ذهنی مون این قصه وجود داره
انشاله که هیچکس مجبور به مهاجرت اجباری نشه

نوا شنبه 26 تیر 1400 ساعت 18:29

سلام خوبید؟ میگما پیج اون آقای ک کار چوب انجام داد میفرستیذ؟

سلام به شما دوست خوبم
لطفا برای پیچ ها توی اینستا بهم پیام بدید
حقیقتا الان پیچ شون توی ذهنم نیست

نسترن شنبه 26 تیر 1400 ساعت 22:12

چقدر امنی :)


واقعا؟

ترانه شنبه 26 تیر 1400 ساعت 23:29 http://taraaaneh.blogsky.com


بچه بودم یک کاسه دست میگرفتم و توی حیاط قاصدک ها رو میگرفتم میگذاشتم توی کاسه. هنوز هم از دیدونشون خیلی خوشحال میشم. انگار که قاصد خبرهای خوب باشن.
مهاجرت یعنی دوری و جدایی و دل کندن از کسانی که دوست داریم و جاهایی که ازشون خاطره داریم...

ای جان
عمه ی مغزبادوم هم گویا قاصدک ها را میریزه توی یه شیشه و میزاره توی اتاقش
هرجا قاصدک میبینیم مغزبادوم سریع قاصدک را بر میداره میگه ببرم برای عمه م
من از این مدل مهربونی و توجهش خیلی خوشم میاد

مهاجرت یعنی گذشتن از تمام آنچه تا امروز داشتیم و ساختیم

سعید یکشنبه 27 تیر 1400 ساعت 09:25 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی جانم
خوبی؟
مامان بابای منم خوبن خداروشکر
خاله تهرانیم هم اومده اینجا منم که دلم براش یه ذره شده بود نیمساعت بغلش کردم
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که اتفاقی که برای آقای دکتر افتاده به خیر گذشته
خدا جواب مهربونیای بنده های خوبی مثل تو رو اینجوری میده دیگه
شاد باشی دختر عموی گل

سلام پسرعموجان
متشکرم
خدا را شکر که همه خوب و سلامت و شاد هستید
همیشه دور هم باشید
دور همی هاتون پر از شادی

نسترن چهارشنبه 30 تیر 1400 ساعت 12:34

اوهوم، خیلی امنی


کاش اینطوری باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد