روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

نزارن تغییرت بِدَن این آدما...

سلام

روزتون دلبرانه

روزتون پر از طنازی های زیبای یک دلبر ناب

خوب هستید دوستای خوبم؟

حال دلتون خوبه؟

همه چی در اطرافتون آرومه؟

آرامش همه اطراف از وجود شماهاست

همه چی از شما رنگ و بو میگیره ... همه چی از شما شروع میشه ... همه چی از خودمونه

صبح که چشمامون را باز میکنیم میتونیم جای اخم کردن و فکرای سخت و پیچیده ... خیلی آسون یه لبخند بزاریم روی لبمون و دلمون را آروم کنیم

با اخم ما چیزی عوض نمیشه ... اما اخم ما دور و برمون را کدر میکنه... هوای اطرافمون را کدر میکنه

وقتی لبخند میزنیم ... وقتی اون آهنگ قشنگه را پلی میکنیم... وقتی موقع صبحانه دوتا حرکت موزون هم به کمرمون میدیم... هوای اطرافمون شفاف میشه... دور و بریامون هم انرژی میگیرن... ناخودآگاه میخندن... ناخودآگاه با آهنگمون قر میدن... ناخودآگاه هوای اطراف اونا هم شفاف میشه

بزار رنگها و نورها توی هاله تن شما جاری باشن

خودتون را توی یه حباب رنگی رنگی ببنید... یه حباب بزرگ پر از شادی و حال خوب... پر از ملودیهای دلنشین

غر نزنید... سختی ها سرجاشون هستند... مشکلات هستند... دردها.. رنجها.. لاینحل ها... فرار نمیکنن... همیشه بودند و هستند

اگه نگاه کنید توی همیشه زندگی جاری بودند... هر روز با یه رنگ ... یه طرح... یه جلوه... اما بودند

ولی با غصه و حرص خوردن هیچی حل نمیشه

نمیگم بیخیال باشید

از بیخیالی مطلق یا از سرخوشی های بیخودی و الکی گریزانم

اما یه جاهایی میشه یه کمی حال خوب به زندگی اضافه کرد

میشه کاری کرد اونایی که دارن باهامون تو یه خونه زندگی میکنن ازمون حال خوب بگیرن

میشه یه قلمه کوچولوی سبز یا بنقش یا صورتی و قرمز و نارنجی از گلها بگیریم و بزاریم روی میز آشپزخونه تا هر روز با نگاه کردن بهش یه حس تازگی بیاد سراغمون

من جلوی آینه توالت یه گلدان کوچولو از این شکل دارها که شکل یه خانم هستند گذاشتم... دوتا قلمه برگ بیدی بنفش... دوتا قلمه کوچولوی قاشقی سبز هم گذاشتم داخلش...

یک تنگ هم یه قلمه سبز از برگ انجیری زدم و گذاشتم روی کانتر... یه عالمه هم ریشه زده

یه ظرف خوشگل و طلایی هم پر از پتوس کردم و روی میز پذیرایی گذاشتم

همین کارهای کوچولو یه عالمه انرژی آورده توی خونه

چقدر پرحرفی کردم یهو... ببخشید

میدونید چند ماهی رخوت و خمودی بیکاریها و تعطیلی های اجباری باعث شده بود که کم کار بشم... الان با این کار تازه ... کنار کار قدیمی... با انرژی ای که ذخیره کردم ... بمب انرژی هستم... یه عالمه حال خوب... عین یه آتشفشان بزرگ در درونم زنده و فعاله

یه عالمه طرح و رنگ و نقشه توی سرم دور میزنه که دوستشون دارم و بهشون شاخ و برگ میدم

از اون طرف برای کار خودم باید یه برنامه منظم آماده کنم و طراحی های دوره ای سالانه ام را شروع کنم

دوماه وقت دارم برای این کار

و اینا یعنی یه عالمه ساعت کار مداوم و بی وقفه ... یک نفس

و اینا به من حال خوب میده

من نمیتونم بیکار باشم

وقتی شلوغ میشم انرژی هزار برابر میشه

انگار روی ابرا راه میرم

انگار پر در میارم و آماده پرواز میشم

بعد مثل امروز حال دلم که خوبه ... یکی یکی عطرهای سر میزتوالت را بو میکشم و دلم پر میکشه برای عطر آقای دکتر...

براش پیام مینویسم... پیام صوتی براش میفرسم ... و میدونم با انرژی خوب امروز صبحم ، صبح ایشونم رنگی رنگی میشه ...

سعی کنید صبح اطرافیانتون را رنگی رنگی کنید

مدتی هست مادرجان و پدرجان را نمیبوسم از ترس اینکه مبادا ناقل باشم

اما صبح ها لبخندم را میبرم توی آشپزخونه... با مادرجان چای میخورم... تندتند حرف میزنم... پدرجان از توی تختخوابشون میگن: صبح که بیدار شدی کله گنجیشکی خوردی که اینهمه حرف میزنی (یه اصطلاح که نمیدونم رایجه یا توی خونه ما کاربرد داره)...

میرم تو اتاق خواب و روی لبه تخت میشینیم و یه کمی با پدرجان هم حرف میزنم و وقتی لبخندش را میبینم میام که روز را آغاز کنم

از کنار دور و بریاتون راحت نگذرید...



پ ن 1: امروز برنامه قطعی را چک نکردم

نگرانم وسط پست م یهو برق نره


پ ن 2: یه عالمه حرف دارم برای نوشتن


پ ن 3: گاهی کلمات در من فوران میکنن


پ ن 4: شوهرعمه جان اومدند و کولر دفتر را روغن کاری کردند

سر و صداش خیلی خیلی کم شده


پ ن 5: چرا هر روز یادم میره اون فنجون های گل سرخی را با خودم بیارم دفتر؟



نظرات 8 + ارسال نظر
امیر سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 10:21

با سلام
لبخند یکی از جلوه های زیبایی است . نماد صلح و اشتی است. پیام اور نشاط و سرزندگی و امید است . اما گاهی افرادی را می بینیم که اخم دارند ، عصبانی هستند این اخم و عصبانیت معلول یک علت است . به عبارتی اخم از عوارض یک رخداد ناگوار است من فکر می کنم ابتدا باید علت یا علل اخم را شناخت و رفع اش نمود و بعد در مورد اخم صحبت نمود. چطور باید از پدری که بیکار است و فشار زندگی و فقر دامنگیرش است انتظار لبخند داشت از مادری که پول نان نداره توقع لبخند داشتن کاری است بیهوده. می گویند وقتی با کفش کسی راه نرفته ای نمی توانی او را قضاوت کنی . ولی در همه حال داشتن لبخند یعنی زندگی تـوام با عشق داشتن لبخند یعنی غرور زندگی یعنی اعتماد به نفس ، یعنی درک لحظه ها.
راستی نگفتی که کله گنجشکی خورده بودی یا نه؟ اگر هم رایج نباشه از بس به تیلویی گفتند رایج میشه لطفا مزاحم استراحت بابایی نباش
روغن کاری باعث اصطکاک کمتر سطوح میشه کاش میشد زندگی را هم گاهی روغن کاری کرد تا از زنگ زدگی پیچ و مهره هاش کاسته بشه و غلطک هاش راحتر بغلطه .
برایت هر روز کله گنجشکی آرزو می کنم

سلام دوست خوبم
سخت نکنیم ماجرا را ... یه لبخند بزنیم و سعی کنیم لبخند به لب بقیه هم بیاریم
این روغن کاری مثال خوبی بود... ممنون

soly سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 11:32

سلام عزیزم
خودم شب یادت میندازم فنجونهای گل سرخی رو ببری دفتر

سلام به روی ماهت
دیدی یادم نیاوردی
دیدی بازم یادم رفت

رسیدن سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 11:46

چه خوبه که میتونی اینقدر پر انرژی باشی و پرشور. الهی همیشه بخندی و سالم باشی عزیزم

سعی میکنم
خواستن توانستن است

ساناز سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 12:59

سلام عزیزم
ممنونم به خاطر پستت کلی به منم انرژی داده و انگیزه
ان شاء الله پدر و مادرتون به زودی واکسن بزنند تا خیالتون راحت تر بشه و بتوانید بی دغدغه در اغوششان بگیریذ

سلام به روی ماهت
من از وجود شماها انرژی میگیرم
الهی آمین ... من دوست دارم همه جهان از این بیماری رها بشن

سارا سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 14:32 http://15azar59.blogsky.com

اون فنجون گل سرخی هاتون مهمون نمیخوان از شیراز؟
بزارشون توی کیفت امشب که فردا یادت نره

اخ اخ امروزم یادم رفت...
شما تشریف بیاری که فنجون گل سرخی به کارمون نمیاد
باید تخم مرغ پیدا کنیم برای فک مون

امینهصور اینکخ سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 22:53

تصور اینکه یک پدر میانسال با موهای کمی سفید صبح از توی رختخوابی ک آفتاب توی قسمتی از اتاقش پهن شده و با لهجه ی شیرین اصفهانی بهت میگه کله گنجیشکی خوردی عیش آدمو شیرین و قلبتو سرشار از عشق میکنه
خدا نگهدارشون باشه


دقیقا درست تصویر سازی کردین
خداوند عزیزان شما را حفظ کنه

پیشاگ چهارشنبه 5 خرداد 1400 ساعت 11:09

تیلو اینجوری که پر انرژی و از رنگا حرف میزنیا یاد اون کارتون خرسای مهربون میفتم از شکمش رنگین کمان خارج میششد
خیلیییی خوب بودن دوسشون داشتم . دقیقا میان جلو چشمم با این حرفات
ببین کارادا


ببین کاردا را از من یاد گرفتی؟ همش میگم

پیشاگ چهارشنبه 5 خرداد 1400 ساعت 11:11

راستی ماهم اون مثالرو داریم وقتی یکی زیاد حرف میزنه میگیم
میچکا کله بخردی ؟! یعنی کله گنجشگ خوردی اینقد حرف میزنی
حالا ربط کله گنجشک به پرحرفی چیه نمیدونم باید سرچ کنم

عه
چه جالب

مرسی که بهم گفتی
سرچ کن به منم بگو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد