روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

برگیر و دهل می‌زن کان ماه پدید آمد

سلام

روز و روزگارتون پر از حال خوش


طاعات و عبادات مقبول درگاه حق

انشاله که این عبادات ادامه داشته باشه و روح و روانمون را تلطیف کرده باشه ، بیشتر و بیشتر انسان شده باشیم

و البته که میدونم اثرات جسمی خوبی هم داشته و داره


این دو روز عالی بود

عید به معنای واقعی داشتیم

روز اول که مادرجان صبح زود بیدار شده بودند و مثل کسانی که میخوان برن پیک نیک در حال جمع کردن یه عالمه وسیله و خوردنی بودند

منم اول صبح بیدار شدم و یه دوش حسابی گرفتم

مادرجان از توی کمدشون یکی از بلوزهای نپوشیده خودشون را بهم عیدی دادند و کلی ذوق کردم و اون بلوز نخی شد لباس روز عید من ...

دور هم صبحانه خوردیم

تند تند آب ماهی را عوض کردم و یه عالمه قلمه گل برداشتم و راهی باغچه شدیم

قلمه های گل را توی گلدونهای گِلی کاشتیم و آب حوض را خالی کردیم

یه کمی جلبک زده بود و نیاز به یه شستشوی حسابی داشت که با یه بُرس و کاردک حسابی تمیزش کردم

بعد هم همه جا را تمیز شستیم

زیر درخت توت از بس که توت ریخته بود سیاه شده بود ، جارو و شلنگ را برداشتیم و با پدرجان حسابی تمیزش کردیم

بعد هم صندلی ها را چیدیم بیرون توی سایه درختهای انگور

نیمکت را هم آماده کردیم و کوسن و بالشت گذاشتیم

بساط چای و شکلات را هم آوردیم بیرون

هندونه و یه دونه طالبی هم انداختیم توی حوض

مادرجان دوتا گل محمدی خوشگل هم انداختن توی آب حوض... حیف که یادم رفت عکس بگیرم

خلاصه که آماده رسیدن خواهرا و فسقلیا بودیم که عمه جان زنگ زدند و گفتند اگه اجازه میدیم یه سری بهمون بزنن

شوهرهمه جان که چون جزو کادر علوم پزشکی بودن واکسینه شدند و اونجا هم که هوای آزاد بود...

خلاصه عمه اینا اومدن

بعدش هم خواهرجان و همسرش و مغزبادوم از راه رسیدن

بعد هم اون یکی خواهر جان و همسرش و فندوق و پسته

یه پتو هم آوردیم و پهن کردیم

بچه ها که از راه نرسیده آب بازی را شروع کردند

برای ناهار عمه جان را نگه داشتیم ، اما سفره پهن نکردیم اصلا  که دور هم جمع نشیم

هرخانواده ای یه گوشه ای دور هم نشستند و ناهار را دور از هم اما دور هم خوردیم و اینم یه سبک تازه بود

اصلا هم توی اتاق و فضای سرپوشیده نرفتیم

تا عصر دور هم بودیم و همونطوری با فاصله نشستیم و از بودن هم لذت بردیم

از اتفاق تولد بابای مغزبادوم بودم و خواهرجان کیک پخته بود

عصر بساط چای و کیک را آوردیم توی فضای باز

تا نزدیکای ساعت ده شب هم اونجا بودیم

یه روز دور از فضای مجازی

با آقای دکتر هم فقط دوبار کوتاه حرف زدیم

واینطوری روز اول با کلی حال خوب تمام شد...


دیروز صبح که بیدار شدیم با پدرجان تصمیم گرفتیم که ماشینهامون را ببریم باغچه بشوریم (بشوییم)

قرارمون این بود که برای ناهار برگردیم خونه

ماشینها را شستیم و حسابی برق انداخیتم

بعد هم برای همسایه ها توت چیدیم و بردیم بهشون دادیم

عموجان زنگ زد و گویا شنیده بود که دیروز دور همی تو فضای باز داشتیم

گفت بیایم یه سری بزنیم و بعد از مدتها هم را ببینیم؟

با کمال میل پذیرفتیم

این شد که عموجان و خانمشون و دوتا دخترا اومدن اونجا

اولین کاری که کردیم ماشین عموجان را آوردیم داخل و با دخترا سه تایی ماشین را برق انداختیم و چقدر عموجان از این کارمون خوشش اومد

کلی سر همین موضوع خندیدیم

بعد هم قرار شد ناهار را به سبک دیروز بخوریم

این شد که با مادرجان اومدیم خونه و بساط ناهار ظهر را برداشتیم و دوباره رفتیم باغچه

من و دخترعموها به مادرجان کمک کردیم

اما این بار رفتیم توی اتاق چون جمعیت کمتر بود

از سه سمت درها را باز گذاشتیم و ما این سمت اتاق و اونا با یه فاصله چهارمتری اون طرف اتاق نشستند

هممون ماسک هم داشتیم

حرف زدیم و بعد از نزدیک یک سال و نیم یه دل سیر همدیگه را دیدیم

برای ناهار هم بساط خوردنی ها را بردیم تو باغچه و باز هر خانواده جدا و دور هم نشستیم

انگار توی هوای آزاد خوردنی ها یه مزه دیگه ای دارن

بعدازظهر بود که هوا باز ابری و بارونی شد... اومدیم توی اتاق

اما ماشینها باز لک افتاد و همین سوژه کلی خنده شد

و تا شب هم حرف زدیم و تخمه خوردیم و چای و هندوانه و ...

و اینطوری بود که بعد از مدتها دور همی را تجربه کردیم

امیدوارم با رعایت هایی که کردیم مشکلی برای هیچکدوممون پیش نیاد

ولی انگار از نظر روحی لازم بود

سعی کردیم ماسک داشته باشیم

سعی کردیم فاصله داشته باشیم

سعی کردیم برای غذا خوردن و اینا توی فضای باز باشیم و با این حال هم فاصله را رعایت کنیم

و امیدوارم این رعایت ها کافی بوده باشه...


امروز صبح که بیدار شدم پر از انرژی بودم

یه دوش صبحگاهی گرفتم و کفش و شلوار نوی طوسی رنگم را از کمد درآوردم

یه مانتوی آبی کاربنی

یه روسریه رنگی رنگی با لبه های آبی کاربنی

دستبند و انگشتر با نگین سفید

کرم ضدآفتابم را زدم و یه رژ کوچولوی زرشکی...

درسته که ماسک روی صورتمه ولی انگار دلم برای رژ و ماتیک تنگ شده بود

عطر بهاری زدم

یه کیف بزرگ بر عکس اون کیف دستی کوچولویی که از اول سال دستم بود برداشتم

و روزم را با یه صبحانه مفصل شروع کردم

اتفاقا پدرجان و مادرجان هم بیدار و سرحال بودند و با هم دور میز نشستیم و کلی هم حرف زدیم

دلم نیومد زودی پاشم و بیام

یه کمی دیرتر از هر روز از پای میز بلند شدم

و توی مسیر رسیدن به دفتر ضبط ماشین را خاموش کردم و کلی شکرگزاریهای خوشگل را با خودم زمزمه کردم

ذکر گفتم و از خداوند چیزهای خوب خوب خواستم

برای هممون

برای همه دوستام

برای همه مردم جهان

برای تمام اونایی که این روزها نیاز به حال خوب دارند

برای کسایی که این روزها حالشون خوبه و امیدوارم این حال خوب ادامه دار باشه

میدونم که زندگی به هممون یه طورایی سخت شده

میشه با ساده تر گرفتن بعضی چیزها ، کمی آروم تر بود

ما که مهمونی هامون را ساده تر برگزار کردیم، ولی از کنار هم بودن نگذشتیم





پ ن 1: حتی وقت نکردم یه ذره هم میناکاری کنم


پ ن 2: دیروز آقای دکتر روز شلوغی داشتند

و این شد که دو روز هست خیلی کم حرف زدیم


پ ن 3: امروز از راه که رسیدم یه دمنوش خوشمزه برای خودم درست کردم و گذاشتم کنار دستم

بی آبی روزهای روزه داری خیلی بهم فشار آورده


پ ن 4: براتون حال خوش آرزو میکنم

نظرات 10 + ارسال نظر
رسیدن شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 11:56

چقدر خوووب

جای شما خالی

امیر شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 12:26

با سلام
و چه خوب که هم دیدارها تازه شد و هم رعایت فاصله گذاری و دیدار فسقلی و دار و دسته اش و بازی با ایل و تبار فسقلیجات و پایان و جبران یک ماه دوری و دوستی . و دیدن عمه جان و دخترانش هم انرژی مضاعف برایت فراهم کرد تا امروز قبراق تر از قبل اول هفته را شروع کنی و وقتی شنبه پر انرژی باشی تا اخر هفته تخته گاز می رانی و جلو میری. انشالله که همیشه پر انرژی باشی و دوستان را هم شارژ کنی .

سلام دوست خوبم
بله خیلی خیلی عالی بود
انشاله که همه پر انرژی و پر از شور و حال باشن

خورشید شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 12:38 http://khorshidd.blogsky.com

تیلو جان دلم این دو روزت را خواست حسابی
امیدوارم سالیان سال پدر و مادرت برقرار باشن و بساط دورهمی تون به راه
تو توی باغچه دکتر بنده خدا به کاررررر

ای جانم
جاتون خالی
عالی بود

تقصیر من چیه خب... انتخاب خودشونه

سارا شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 13:51 http://15azar59.blogsky.com

به به چه دو روز خوب و شادی همیشه روزها و ساعتهاتون همینطور خوش و خوب بگذره ایشالا

برای همه از این شادیها و دور همی ها آرزو میکنم سارای عزیزم

رابعه شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 14:03

سلام تیلو جان ان شاالله عید سال آینده همگی دور هم بدون ماسک

سلام به روی ماهت
الهی آمین به دعای خوبت

میترا شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 14:23

ممنون بخاطر همه حس و حال خوب و مر انرژی
حس کردم منم دو روز با شما باغچه بودم

ای جان
چقدر خوب که کنارمی
چقدر خوب که اینهمه قشنگ درک میکنی

نوشین شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 15:01

برقرار باشین جمعتون جمع، چقد خوب که خوش گذشته بهتون، کاش از باغچه هم استوری کنین ببینیم با تصورم جفت و جوره


انشاله اینکارو میکنم
ولی با این کار تمام تصوراتتون و اون حس خوب خیالتون از بین میره ها

در بازوان شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 17:28

سلام تیلو جانم
همیشه جمعتون جمع باشه و امیدوارم خیلی زود بتونیم بدون ماسک پیش هم باشیم.


سلام به روی ماهت عزیزدلم

الی شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 18:29 https://elimehr.blogsky.com

شادی و خنده هات همیشگی عزیزم

مامان فرشته ها یکشنبه 26 اردیبهشت 1400 ساعت 14:48

ووووو چقدر حس خوشمزه اخ چقدر خوووب البته بساط دورهمی های خانواده پرجمعیت ما همیشه به راه هست اما خوب با پروتکلهای نصف و‌نیمه من از پسشون برنمیام اما چاره ای ندارم ماشاالله تعدادشون زیاده و من در اقلیتم فقط من خودم و‌همسر گاهی میریم اونم فضای باز با رعایت نکات ایمنی برقرار باشی تیلو جان

ما به رعایت پروتکلها حسابی پایبندیم
دور از هم و نزدیک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد