روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

خوب نگاه کن چه بهاری توی راهه ....

سلام

روزتون قشنگ


امروز صبح که میومدم که خیابان ها خیلی خیلی شلوغ تر از حالت عادی بود و یه هیجان اسفندماهی توی رفت و آمدها دیده میشد

انگار همه دارن بدوبدوهای آخر سالشون را انجام میدن و میخوان پرونده های نیمه کاره خیلی از کارها و برنامه هاشون را ببندن


دیروز یه مقدار کارم شلوغ بود

تا ظهر سعی کردم روی دور تند کار کنم و وقتم را از دست ندم

بعدازظهر هم با پدرجان و مادر جان تصمیم گرفتیم آخرین گزینه های لیست را انجام بدیم

پدرجان و مادرجان تصمیم داشتند مثل هرسال برای نوه هاشون لباس عیدی بخرن

از وقتی مغزبادوم به دنیا اومد، هر سال این کار را کردند

یه مغازه ی لباس فروشی بود که از همون ، هشت نه سال پیش، میرفتیم اونجا و راحت خرید میکردیم

چون از نوزادی تا نوجوانی همه جور لباسی داشت و فروشگاه بزرگی بود

عصر قبل از اینکه بریم تلفن زدم بهشون که ببینم کی بریم خلوت تر هستند که گفتند امسال جابجا شدند

آدرس جدیدشون توی طرح ترافیک بود

بعد هم فرمودند مکان جدیدمون کوچیک تر شده و در یک طبقه هستیم و تقریبا همه ساعات شلوغیم و هر وقت دوست دارید تشریف بیارید...

فروش اینترنتی هم نداشتن

این شد که بیخیال فروشگاه هرساله شدیم و تصمیم گرفتیم نزدیک ترین فروشگاه به خونه را انتخاب کنیم

اولین فروشگاه هیچ مشتری نداشت

البته لباس اندازه مغزبادوم هم نداشت

فروشگاه دوم یکی دوتا مشتری داشت اما فروشگاه بزرگ بود و فاصله ها رعایت شده بود

ما هم زیاد مته به خشخاش نزاشتیم، امسال در این شرایط خاص کرونایی بهتر بود که بیشتر به سلامتیمون فکر کنم تا مارک لباس و مدل و رنگ

خلاصه که یک شومیز و شلوار برای مغزبادوم برداشتیم

یک تی شرت و شورت برای فندوق

و دو دست تی شرت و شورت هم برای پسته جان تازه وارد که اولین نوروز را کنارمون میگذرونه...

منم برای خواهرها دو تا تی شرت نخی قرمز خریدم

پدرجان هم به سلیقه خودشون یه بلوز نخی آستین دار نارنجی برای من انتخاب کرده بودند که منم نه نگفتم...

وقتی همه خریدها تمام شد و حساب کردیم ، چشمم خورد به لباسهای راحتی مردانه شون ...

پدرجان اصلا قبول نمیکردند اما من به سلیقه خودم یک ست لباس خونگی براشون برداشتم... یه رنگ بهارانه زیبا و البته یک سایز کمتر از همیشه ...

بهشون گفتم پدرجان اینم جایزه لاغر شدنتون...



میدونید که تولد مغزبادوم توی ایام نوروزی هست

من که براش کادوش را خریده بودم

اما مامان با مشورتی که با خواهرجان کرده بودن میخواستم براش یه حوله تن پوش هدیه بخرن

اینطوری شد که بعد از اون فروشگاه رفتیم سمت یه فروشگاه حوله که اتفاقا اونم اطراف خونمون بود

دوتا مشتری داخل بودند و مغازه هم خیلی وسیع نبود در واقع مغازه بزرگ بود ، فضایی که برای ایستادن مشتری در نظر گرفته بودند خیلی محدود بود

برای همین بیرون فروشگاه صبر کردیم تا اون مشتریها کارشون تمام بشه

بعدش هم رفتیم و یه تن پوش گلبهی رنگ برای دخترکوچولوی خوشگلی که حالا داره آروم آروم قد میکشه ، خریدیم

و اینطوری بود که یکی دیگه از گزینه های لیست هم خط خورد

دیگه توی لیست کارهای اسفند گزینه های زیادی باقی نمانده

شاید زیر ده گزینه





پ ن 1: دیشب با آقای دکتر تلافی این مدت که کم حرف زده بودیم را در آوردیم

اونقدر حرف زدیم که وقتی به ساعت نگاه کردیم باورش سخت بود...

تا سه و نیم صبح....


پ ن 2: عموجان ساعت 2 بامداد امروز پرواز داشتند

نزدیکای ساعت 11 شب از فرودگاه عکس فرستادند داخل گروه

خیلی خیلی دور شدن از عزیزای آدم سخته

و حتما برای اونها هم تصمیم سختی بوده...

امیدوارم هرجا که هستند شاد و موفق و سلامت باشند....


پ ن 3: برگه های بیمه را برای تحویل بردم ، پزشک مربوطه نسخه ها را مهر نکرده بود

مهر آزمایشگاه داشت ... اما قبول نکردند

واقعا از نظر من این پیگیری مسائل بیمه ای به طور شخص به شخص و دستی کار بیهوده و عبثی هست، در روزگاری که همه چیز الکترونیک شده ...




نظرات 9 + ارسال نظر
الی یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 09:44 https://elimehr.blogsky.com/

امیدوارم عمو جان هر جا میرن خوش باشن
تصمیم به مهاجرت خیلی خیلی سخته و یه شهامت خاصی میخواد

منم آرزو میکنم که شما دوست عزیز و نازنینم هرجا هستی سالم و شاد باشی
الی به مهاجرت فکر نکن
میدونم اینجا برای آدمهایی مثل تو موندن سخت شده ...

سهیلا یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 09:49 http://Nanehadi.blogsky.com

کارهای بیمه واقعا اعصاب خورد کن هست. همسرم به پزشک یاد آوری میکرد برای مهر.بهش برخورد.گفت ما کارمون رو بلدیم.بع. یادش رفت مهر بزنه.دوباره مجبور شدیم بریم.

واقعا اعصاب آدم را بهم میریزه... تازه تهش هم میشه این...

امیر یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 11:33

با سلام
نه فقط اسفند شور و هیجان دارد بلکه کلیه فصل ها و ماه هیجان متفاوت با سایر ماه ها و فصل ها دارند مثلا هم فروردین عروس ماه ها . عید دارد با همه زیر و بم اش سیزده بدر داره با همه زیبایی هایش اردیبهشت که بهشت ماه هاست هم خنکی اوایل سال رل دارد و هم گرمی شدن تدریجی و هم فصل شکوفایی گل ها و میوه های نوبرانه ، خرداد که همیشه یاد اور امتحانات است چه امتحان باشد چه نباشد نماد برگزاری امتحانات است با همه تلاش و کوشش دانش اموزان و والدین و ... تیر شروع میوه های تابستانی و اغاز فصل گرما و .... کدام ماه شور و هیحان نداره مرداد و شهریور ندارند یا پاییز مهرمهربان و ابان زیبا و اذر خنک و سردش . یلدای دوست داشتنی و سپس دی و بهمن و برف و باران و یا اسفند که بقول شما اوج هیجان را داراست
انشالله که سلامتی و تندرستی و روزی حلال و برکت و شادمانی و عزت و شوکت نصیب همه دوستان باشد.

سلام دوست خوبم
دقت نکردید
من اول اسفند گفتم همیشه حس میکنم اسفند یه فصل جداگانه ست
اینکه هر ماهی و هر فصلی زیبایی های خودش را داره کاملا درست و به جا هست

لاندا یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 11:39

انقدر خوشم میاد از این کادوهایی که برای هم میگیرین به هر مناسبت. ما بیشترشو نقدی تموم می کنیم. حال نمیده. ولی شما قشنگ وقت میذارین. خیلی لذت بخشه
وای وای امان از کارای بیمه. من یه بار گذری از یه جا رد میشدم گفتم حالا که دفترچه م پیشمه برم آزمایش بدم اینجا. اونم مهر نکرد و واسه بیمه مجبور شدم یه بار دیگه به اون بخش شهر که استثنائا یه بار تو زندگیم از اونجا رد شده بودم برم و بدم مهر کنه باز!!!

ای جانم
میدونی لاندا اینطوری وقت گذاشتن برای هدیه خریدن خیلی خیلی انرژی میده به آدم
و انگار این انرژی به نفر بعدی هم منتقل میشه
ولی به قول خودت سخته دیگه...
وای نگو از بیمه که دلم خونه

رسیدن یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 12:01

چقدر این حس و رابطه پدر مادر دختر تون رو دوس دارم خییییلی برام ارزشمند
خدا برا هم نگه تون داره
چشمم اصلا شور نیس . الهی سالم و شاد و پایدار و همییییشه کنار هم باشید

ممنونم ساره ی نازنینم
به همچین شما و عزیزانتون را
خدا چشمای خوشگلت را نگه داره

سعید یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 13:33 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گل
حالت چطوره
امیدوارم عموجان و خانواده شون هر جا که هستن در بهترین حال باشن اما غربت سخته دختر عمو
راستی عمه خریداریم

سلام پسرعموجان
متشکرم
شما خوبی؟
الهی آمین...
ما فروشنده نیستیم... عمه هام را با دنیا هم عوض نمیکنم

ترانه یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 19:26

خریدهای عید مبارک انشالا که به شادی و خوشی بپوشنش.جای عمو جان خ
هم خالی نباشه۰

ممنون عزیزدلم
لطف داری

سارا یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 21:06 Http://15azar59.blogsky.com

روز و روزگارت خوش تیلو جانم

فدای محبتت دختر شیرازی ....
لهجه تون را خیلی دوست دارم

دلفین جمعه 10 اردیبهشت 1400 ساعت 12:01 http://dolfin2021.blogfa.com/

تیلوی قشنگ و نازم با اجازت لینکتون رو درج کردم

لطف کردی نازنینم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد