روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

سرحالی عزیز؟؟؟

سلام

روزتون پر از انرژی

صبح قبل از اینکه گوشیم آلارم بزنه بیدار شدم

چندتایی حرکت کششی انجام دادم و با یه صبحانه مفصل اومدم که اول هفته را با حال خوب و یه عالمه انرژی شروع کنم

شما چطورین؟

در چه حالین؟

اسفند از نیمه گذشت و دیگه روزها را باید یکی یکی شمرد تا رسیدن به ته سال... تا رسیدن به بهار....

دیگه اگه تا حالا فکری برای سبزه هاتون نکردید باید دست بجنبونین و از بذرهایی که زود سبز میشن استفاده کنید ... مثل بذر شاهی

من اون بذر چغندر و کدویی که کاشتم خیلی خیلی خوشگل شده

تربچه ها در اومده و بلند شده و فکر نکنم برای سبزه ی عید خوشگل بمونه

در عوض دیروز دوباره شاهی کاشتم

همین که سبز و خوشگل میشن بهم انرژی خوب میدن



پنجشنبه یه کمی زودتر رفتم و یه عالمه خرید داشتیم

یکی یکی لیست را تیک زدم

اول از همه اون هدیه ای که مامان جان پولش را بهم دادند را برای خودم خریدم

گز آردی و گز لقمه خریدم و یه عالمه شکلات

بقیه اش هم خریدای سوپری بود که یکی یکی انجام شد

البته خریدا یه طوری بود که نمیشد یه جا انجام بدی و طبق سلیقه ی خانواده باید هر قسمتیش از یه جایی خریداری میشد

خلاصه که تمام لیست را بجز چندتایی خط زدم و برگشتم خونه

خرید یه طرف ... اون ضدعفونی و تمیز کردن و خشک کردن و جا دادنش یه طرف دیگه...


جمعه هم از صبح سه تایی رفتیم باغچه

شب قبل بارون اومده بود و هوا بینظیر بود

بساط رنگ را هم با خودم برده بودم تا یه سری وسایل را رنگ بزنم

قالیچه ی راهروی ورودی را هم برده بودیم و اونجا شستیمش... کلا آب بازی تو این حال و هوا حسابی کیف میده

همونجا هم گلدون را رنگ زدم و بذر شاهی کاشتم

پدرجان هم دوتا گلدون بزرگ برداشتن و برای مغزبادوم و فندوق درخت توت کاشتند تا ببرن توی تراس خونشون و از جوانه زدن و برگ دادنش لذت ببرن



پ ن 1: من فقط تا آخر این هفته میام سرکار

تصمیم گرفتیم با مادرجان خونه تکونی ها را بزاریم برای هفته بعدی که توی خونه هستم


پ ن 2: روزهای آخر سال هست و آقای دکتر برعکس من به شدت شلوغ

اینطوریه که خیلی مسالمت آمیز آخر شبها یه کمی حرف میزنیم

حالا حرفامون روی هم انبار میشه و باز مجبور میشیم یه شب تا صبح بشینیم هی حرف بزنیم ...


پ ن 3: دیروز توی گروه خانواده پدری نوشته بودند که «روز عمه» هست...

نمیدونم چقدر صحت داره این روز و مناسبت ها

اما بهانه ای بود برای قربون صدقه عمه ها رفتن...

و تهش هم آرزو کردم که خیلی زود عمه بشم

اما از اون طرف دختر دایی جانم یه بشقاب میناکاری خوشگل که کار دست خودش بود را برای مامان هدیه فرستاده بود... (مامان من میشه عمه شون دیگه!)

برده بود نگهبانی ساختمان خواهرجان تحویل داده بود با یه عالمه میناکاری برای هدیه به خواهرجان

و اینطوریه که مهربونی همیشه قشنگه


پ ن 4: از نیمه اسفند که میگذریم روزها میفتن روی دور تند

قدر این آخرین روزهای سال را بدونیم

روزهایی که میتونن پر از حس و حال مهربونی و خوبی باشن



نظرات 6 + ارسال نظر
فرنوش شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 10:04

سلام عزیزم. خوبی؟ خیلی خوبه که اینقدر پرانرژی هستی. من خودم به شخصه از انرژی شما خیلی انرژی میگیرم و در طول روز، در اولین فرصتی که بیکار میشم میام به وبلاگتون سر میزنم. آقا من عاشق گز آردی اصفهانم. حسودیم شد.

سلام عزیزدلم
متشکرم
شما خوبین؟
بهم لطف دارین نازنینم
من خودم از حضور شماها انرژی میگیرم
اخیش.... ببخشید که دلت خواست

پیشاگ شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 11:07

به به تیلو زود دست به کار شد و سبزشو انداخت وقتشه پس
مبارکتون باشه و ایشالا سال خوبی برای همه باشه

من که خیلی وقته برای سبزه اقدام کردم
این شاهی جدید بود
وگرنه بقیه را خیلی قبل تر کاشتم

سهیلا شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 11:32 http://Nanehadi.blogsky.com

روز عمع نشنیده بودم.ولی همه جشن و شادی ها خوبه.دمشون گرم.بهانه ای میشه برای یاد آوری کسانی که دوستشون داریم.خریدات مبارک باشه.

منم تا حالا نشنیده بودم
بله دقیقا ... هربهانه ای برای شادی و یادآوری مهربونی ها خوبه

بلاگر شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 12:19

از وقتی بدنیا میاییم روزها رو دور تند هستند و شمارش معکوس شروع میشه، مسئله اینجاست تا یه سنی درک درستی ازش نداریم و از یه محدوده ای به بعد متوجه این قضیه میشیم !

بله
متاسفانه اینطوری هست

سعید شنبه 16 اسفند 1399 ساعت 17:09 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی عزیز
من تعدا زیادی خاله دارم و عاشق خاله هامم
اما متاسفانه عمه ندارم یعنی هیچ وقت نداشتم
اگه عمه میداشتم عاشق عمه هامم بودم

سلام پسرعموجان
خدا خاله هاتون را براتون سلامت و شاد نگه داره
اخیش
من عمه زیاد دارم

امیر یکشنبه 17 اسفند 1399 ساعت 00:32

با سلام
روز عمه باشه یا نباشه هر چه فحش و لیچار و بد و بیراه است نثار وجود عمه است.
همین الان که دارم می نویسم و ساعت دوازده و نیم شب است بکی داره میگه اره ارواح عمه ات.
وقتی یک روز مربوط به عمه باشه 364 روز دیگه اش برا خاله است. خاله مهربون.
دوست داری عمه بشی که انشالله عمه هم میشی همانطور که خاله هم شدی
مادر میشی و مادر بزرگ هم میشی و روز مادر کلی جشن برات میگیرن. انشالله
موفق باشی و التماس دعا

سلام دوست خوبم
من که به عمه های هیچکس هیچی نمیگم و اصلا از این کار هم خوشم نمیاد
ممنون لطف دارین شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد