روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

من از آن روز که در بند توام آزادم...

سلام

روزتون بخیر

با این هوای دلبر چقدر یه گوشه نشستن سخت شده

دلم پیاده روی های طولانی میخواد

از اون پیاده رویهایی که اصلا نمیدونستیم ماسک چی هست.....

اخ اخ اخ ... کفشای سبک صورتیم را پا میکردم و میرفتم... از تمام زمین و زمان جدا بودم ... فقط نفس های عمیق بود و من

امروز صبح یاد افتاد به اینکه یه برشی از زمان روزگار منو در شرایطی قرار داد که دقیقا از اول بهار تا دقیق روز وسط تابستون هر روز صبح یه مسیری پر از دار و درخت (نزدیکای کوه صفه) را باید پیاده روی میکردم... یه مسیر یک ساعته... دقیق یادمه چقدر این پیاده روی های هر روزه حال منو خوب کرده بود...

زندگی همینه برش های رنگاوارنگ

و چه دلچسبن گاهی این رنگهای خوشرنگ



توی خونه ما اصولا بعد از ناهار یا شام چای نمیخوریم

چای را صبح میخوریم و عصر

دیروز ناهارمون که تمام شد با پدرجان هردو همزمان گفتیم هوس چای کردیم و این شد که مادرجان یه چای خوشرنگ آماده کردن

همین باعث شد که خواب ظهرگاهی کلا کنسل شد

پدرجان که زنگ زدن به آرایشگرشون که خیلی هم پروتکلها را جدی میگیرن و یه نوبت گرفتند برای ساعت 4 و نیم

من و مادرجان هم تصمیم گرفتیم اون لیست خرید را که من دیروز به علت شلوغی روزم نتونستم برم سراغش با هم دیگه تیک بزنیم

این شد که نزدیک ترین مسیر و نزدیک ترین فروشگاهها را در نظر گرفتیم و دوتایی راهی شدیم

ساعتی بود که هنوزخیلی شلوغ نبود

اولین مغازه اسباب بازی فروشی پر بود از وسایل ولنتاین و یه عالمه دختر و پسر در حال خرید با سبدهای پر از قلب و پوشال و خرس و ...

این شد که من و مادرجان وارد نشدیم

دومین مغازه که اسمش بازیهای فکری هست و توی یه زیرزمین بزرگ هست تقریبا بدون مشتری بود

وارد شدیم و با کمک آقای فروشنده که با حوصله برامون وقت گذاشت سه تا هدیه انتخاب کردیم...

برای مغزبادوم یه پکیچ درست کردن بدلیجات بود پر از مهره ها و وسایل رنگی رنگی ...

برای فندوق جان یک بسته از آجرهایی که با نقشه تبدیل میشن به یه کلبه دوتا لگوی شخصیتی هم داخلش بود

برای پسته هم که برای اولین بار بود عیدی میخریدیم یه عروسک بادی که کف اون پر از شن هست و وقتی باد میشه به صورت تعادلی می ایسته و فسقلی میتونه بهش ضربه بزنه...

یک بسته فانی بافت هم جداگانه برای مغزبادوم خریدم

یک بسته بازی «فکربکر» هم به چشمم اومد که خریدمش- یادم اومد وقتی بچه بودیم با پسرخاله م خیلی خیلی زیاد بازی میکردیم- شاید اونوقتا اسباب بازیهای ما خیلی محدود تر از حالا بود به خصوص بازیهای فکری- من و پسرخاله هم سن و سال بودیم و همبازی - شطرنج ، همین فکر بکر و تخته نرد پایه ثابت بازیهامون بود

خلاصه اقای فروشنده اسباب بازیها را کادو کردند و ما قبل از اینکه شخص دیگه ای وارد فروشگاه بشه اومدیم بیرون

بعدش هم یه سری خرید خوردنی جات داشتیم که انجام دادیم

لابه لای این خریدها بود که چشمم خورد به کفش فروشی به مامان جان گفتم یه نگاهی بندازیم

چون یه مدتی بود دنبال یه جفت کفش اسپرت با قیافه ی دلخواهم میگشتم که رنگ طوسی داشته باشه و اتفاقا از یه جفت کفش خوشم اومد و خریدمش

البته ناگفته نماند که کفش فروشی دوتا مشتری داشت و من و مادرجان بیرون منتظر شدیم تا این دوتا خانم کارشون تمام بشه ولی گویا کارشون خیلی طولانی بود و تمام شدنی نبود و قصد داشتند تمام مدلهای کفش موجوددر مغازه را تست کنن ... این شد که آقای فروشنده کفش مورد نظر را دادن به من همون بیرون تست کردم ، هم سایزش خوب بود و هم مدلش را از توی ویترین پسندیده بودم و تمام ...

خلاصه برگشتیم سمت خونه

و بعد از شام هم باز سفارش چای دادیم

خلاصه که یه عالمه از لیست خریدم تیک خورد

آخرای شب هم یه پیراهن خوشگل توی یه پیچ دیدم و ناخودآگاه دلم خواست برای مادرجان بخرمش...





پ ن 1: امروز صبح آقای دکتر یه جلسه مهم داشتند و دقیقا 45 دقیقه دیر رسیدند....

دیشب حرف زدنمون به درازا کشید و بعدش صبح خواب موندیم... 


پ ن 2: میخوام یه چیزی شبیه ماکت هفت سین درست کنم برای داخل آسانسور

نوروز برای من پر از حس و حال خوبه...

هرجوری بتونم سعی میکنم این حس و حال را به اطرافیانم منتقل کنم



پ ن 3: «گراد» کارت اشتراکم را یه مبلغی شارژ کرده

هی به خودم میگم اصلا به اون سمت نرو - چون تجربه ثابت کرده دقیقا ده برابر پولی که شارژ کردن آدم اونجا باید پول بده

اما ....


پ ن 4: نه که آقای دکتر خیلی زود رسیدند به جلسه

تازه داریم داریم با هم دیگه ریز ریز چت هم میکنیم


پ ن 5: خیلی وقتا یادمون میره خوشبختی چیه

دارایی هامون به چشممون عادی میان

اصلا دیگه نمیبینیم که چقدر نعمت داریم ...

یه نگاه ساده به بقیه آدمهای کره زمین بهتون ثابت میکنه اونقدرایی هم که فکر میکنید اوضاعتون بد نیست


پ ن 6: هوا که خوب میشه روی پاهام بند نمیشم

انگار روی ابرها هستم

انگار خورشید صبح به خاطر من طلوع کرده

و انگار تمام کائنات دست به دست هم دادند تا حال منو خوب کنند...


نظرات 10 + ارسال نظر
معصوم دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 10:41

سلام خانم تیلو
آقای دکتر پزشک عمومی هستند یا متخصص

سلام به روی ماهت عزیزدلم
چطور؟
سوال خاصی دارید ازشون؟

بلاگر دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 10:54

آقایان از خرید برای خودشون خوششون میاد ولی از خرید کردن برای دیگران لذت نمیبرند (منظورم نفس خرید هست) ، خانمها از نفس خرید کردن لذت میبرن ، چه برای خودشون چه برای دیگران !

در مورد آقایون دقیق نمیدونم
ولی در مورد خودم میتونم بگم که من واقعا از خرید لذت میبرم
حالا برای خودمم نباشه اشکال نداره
ممنون از حضورتون

نسترن دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 12:45

سلام تیلو جان
عزیزم برای بافت کلاه ساده، نسبت اندازه دور سر به تعداد دون هایی که اول کار می گیریم چطوریه؟؟ مثلا اگر دور سر ۳۰ سانتی متر باشه چندتا دون می گیریم؟

سلام به روی ماهت عزیزدلم
برای اینکه دقیق متوجه بشی چند دانه لازم داری - از همون کاموا ده دانه سر بنداز و اندازه سه چهارسانتی متر بباف... بعد اندازه بزن
متوجه میشی چند دانه لازم داری

سعید دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 13:01 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گل
خوبی
دیده ام خوابی که ماهی پادشا خواهد شدن
یعنی خواب دیدم که یه ماه (منظور همون معشوقه یعنی همون ماه رخ ) پادشاه میشه
(ه) پادشاه هم بنا بر اقتضای وزن حذف شده
این که از این


سلام پسرعموجان
متشکرم
خیلی هم عالی
جواب عالی

سعید دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 13:08 http://www.zowragh.blogfa.com

بعدشم با پی نوشته هات عین چی موافقم


امروز حسابی عجله داشتی ها
تندتند نوشتی و فرار ....
چه خبره؟
شلوغی؟
البته که گفتین که شلوغ هستین و وقت سرخاروندن ندارین
ولی امروز بیشتر بود

امیر دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 13:29

با سلام
ظریفی می گفت ادما که با پول خودشان و برای خودشان خرید می کنند توجه می کنند که چه می خرند و چقدر خرج می کنند وقتی با پول خودشان برای دیگری خرید می کنند توجه شان به مقدار خرج کردن است وقتی با پول دیگران برای خودشان خرید می کنند بیشتر به چیزی که می خرند توجه دارند اما وقتی که با پول بقیه برای کسی دیگر خرید می کنند نه جنسی که می خرند توجه دارند و نه به مقداری که خرج می کنند
آقایون که خرید می کنند از اولین مغازه و دیدن جنس در اسرع وقت خرید می کنند اما خانم همه مغازه ها را می گردند و دست اخر خرید هم نمی کنند .
البته تیلو از این دست نیست

سلام دوست جان
اون ظریف انگار خیلی هم ظریف نبوده ...
متشکرم از نگاه دقیق و نکته سنجتون

سارا دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 13:59 Http://15azar59.blogsky.com

میگم تیلو جونم میشه منو هم به خواهر زادگی بپذیرید قول میدم به کادوهای اون اجیل ها حسودی نکنم
...
من هم مثل همه خانما عاشق خریدم ولی نمیدونم چرا اصلا وقت نمیشه برم اون سمت شهر برای خرید البته طرف خودمون مرکز خریدای خوبی هست اما انگار عادت کردم خرید نرم تنبلم نیستم اصلا

بیا سارا جان در گوشی بهت بگم که این روزها که نمیشه رفت بیرون چقدر از پرسه زدن لابلای پیچ ها خوشم میاد و چقدر خریدای خوبی میکنم
منم انگار عادت کردم از یه جاهای بخصوص خرید کنم

پیشاگ دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 15:32

برعکس تو خونه ما در جریانی که
یه سره چای و چای و چای میخوریم
من قبلنا برای لیست خریدم یه دفعه ای نمیرفتم بیرون . هر تیکشو یه روز میرفتم که حسابی برای خودم بگردم
حالا چییی ؟ میترسیم بریم خرید اصلا
کفش جدید مبارکت باشه

نوش جونتون
منم همه سعیم را میکنم در رعایت کردن
ممنون

حمیده دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 17:44

تیلو جان هنوز نرفتی موهاتو کوتاه کنی؟ من رفتم کوتاه کردم وبا یه آدم جدیدی روبرو شدم که هنوز بهش عادت نکردم!
باهات موافقم که هوا خوب بشه دیگه نمیشه مقاومت کرد و امروز بعد از دو روز بارندگی اینجا آفتابی شد و منم کارهای خونه تکونی شروع کردم!

مبارکت باشه حمیده جان
این آدم جدید میبره شما را به یه دنیای جدید
باهاش هم قدم شو و از زندگی تازه لذت ببر
هنوز برای خونه تکونی هیچ اقدام جدی ای نکردم
صبر میکنم وارد اسفند بشیم

سعید دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 18:15 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گل
خوبی؟
آره من صبح ها شلوغ ترم هستم تازه
معنی اون بیت رو هم سرع نوشتم تا یادم نره
چه خبر دختر عموجان
راستی وقتی که شاعر میگه یه ماه پادشاه میشه منظورش اینه که پادشاه قلب شاعر میشه این یعنی همون وصال

سلام پسرعموجان
همیشه شلوغ و سالم و شاد باشی
اخ اخ اخ از این شعر و شاعریها که با دل آدم چه ها میکنند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد