روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

آغاز هفته ی چهار روزه....

سلام

اول هفته تون پر از حس و حال زیبا

امیدوارم امروز را با انرژی شروع کرده باشین و هفته ی پر نشاطی پیش رو داشته باشین

آخر هفته تعطیلی زیاد داریم و تقریبا این هفته نصفه ست ...

پس بریم که پر انرژی تر به کارهای روزمره برسیم


دیروز اونقدر هوا ملایم و دلپذیر بود که صبح بعد از خوردن صبحانه با پدرجان و مادرجان رفتیم به سمت باغچه

به حوض فسقلی وسط باغچه داریم

از اون حوض های آماده نیست

یه حوضی هست که با سرامیک درست شده و آب چاه میاد داخلش و بعد برای آبیاری ازش استفاده میشه

یه کمی نیاز به تعمیرات داشت و چند تایی از سرامیکهای لبه ش کنده شده بود

پدرجان سیمان و پودرسنگ را مخلوط کردن و تعمیرش کردیم

بعد هم یه سری نهال نارنج بود که میخواستن جابجا کنن

بعد هم یه چند تایی پاجوش انجیر و زردآلو داشتیم که جدا کردیم و گذاشتیم داخل گلدان برای کسایی که با خوردن انجیرهای باغچه سفارش نهال داشتن...

میدونید انجیر خیلی مدلهای مختلفی داره و این انجیر خیلی شیرین هست و پوست خیلی خیلی نازکی داره، یکی از دخترعمه ها که حیاطشون باغچه داره و یکی از دوستای پدرجان سفارش کرده بودن که از این انجیر بهشون نهال بدیم

بعدش هم با مادرجان چند تایی گلدون سفالی برداشتیم و خاکشون را عوض کردیم و یه عالمه بذر گل میمون و یه مدل گل سینره کاشتیم

یه کمی هم بذر فلفل توی گلدان کاشتیم که بعدا منتقل بشن به باغچه

نزدیکای ظهر بود که دیگه حسابی خسته شده بودیم - چند تایی شیار روی زمین کشیدم و بذرهای شاهی را توی زمین کاشتم

پدرجان هم آب را باز کردند و همین که آب داخل جوب (جوی) جاری شد من دیگه طاقت نیاوردم و کفش هام را درآوردم و پاهام را گذاشتم توی آب...

جاتون خالی

هوا محشر بود

و آب خنک حسابی میچسبید

برای ناهار برگشتیم خونه و بساط باربیکیو را روی پشت بام راه انداختیم

این روزهای کرونایی بیشتر از هر وقت دیگه ای قدر این باغچه ی فسقلی را میدونم

بعدازظهر به گلهای پارکینگ و سرسرا رسیدگی کردم

آروم آروم دارن از اون خواب زمستونی میان بیرون

خواب زمستونی گلها اینطوریه که رشد خیلی خیلی کمی دارن و حالا با گرمتر شدن هوا یهو انگار ذوق زده میشن

توی لیست برنامه هام یه سر رفتن به نمایشگاه گل و گیاه هست البته بازم بستگی به پروتکلهای بهداشتی داره

توی اصفهان یه قسمتی هست که این نمایشگاه ها دائمی هستند و فضای خیلی بزرگی دارن

سعی میکنم پرس و جو کنم و توی ساعت خلوت تر برم

شاید هم باز به خرید اینترنتی پناه ببرم

ولی بهر حال یه سری گل های بهاری برای تراس لازم داریم...




پ ن 1: یکی از فامیلهای دور مادرجان تغییر جنسیت داده

نمیدونم چرا با شنیدنش خیلی خیلی زیاد ذهنم درگیر شد


پ ن 2: پنجشنبه خیابانها به حدی شلوغ بود که باور کردنی نبود

من از تک تک تون خواهش میکنم رعایت کنید

کرونا تمام نشده

بیرون رفتنای غیرضروری را کنسل کنید

اول به فکر خودتون  بعدعزیزانتون ودر نهایت کادر درمان باشید

باور کنید یه کمی دیگه تحمل کردن و یه کوچولوی دیگه صبوری کردن به نفع همه مون هست...


پ ن 3: براساس یه سری اطلاعاتی که هنوز صحت و سقمشون مشخص نشده بود به خبری به آقای دکتر رسید

اگه حقیقت باشه خیلی خیلی اتفاق باحالی میتونه توی زندگی کل خانواده آقای دکتر باشه

بعد من تند تند خیالپردازی میکردم و هی ذوق میکردم

یهو دیدم آقای دکتر ساکت نشستن و زل زدن به من... میگم چی شده ... میگه این مدلی حرف زدن و ذوق کردنت را مدتی بود ندیده بودم!!!!!!!!




نظرات 5 + ارسال نظر
بلاگر شنبه 18 بهمن 1399 ساعت 12:50

اینجا هم هوا خیلی گرم شده بود ، از دیشب که داره بارون میاد کمی خنک شده ، ولی سرد نیست ، نگرانم گرم بشه ، شکوفه ها باز بشن ، بعد سرما برگرده و همه رو بسوزونه.

دقیقا همینطوره
منم برای شکوفه ها نگرانم

امیر شنبه 18 بهمن 1399 ساعت 16:33

با سلام
سلامی به شیرینی انجیر های باغ تان
همانطور که فرمودید انجیر انواع مختلفی داره و معمولا هر چه کمتر درخت انجیر آب دریافت کنه انجیر ان شیرینتر میشه و البته ریزتر. لذا انجیر های دیمی که معمولا در کوه ها کاشته شده بسیار شیرنتر هستند. اما انجیر های باغی یا سیاه هستند یا زرد رنگ که نوع سیاه ان زیباتر ولی زرد آن شیرینتر است و وقتی به حد اعلای رسیدن می رسد کمی عسل روی سوراخ ان بیرون میاد. نوعی انجیر در شمال پرورش داده میشود که اندازه نارنگی بوده ولی شیرین نیستند. و بیمزه اند. درخت انجیر هنگام چیدن میوه انجیر یا برگ های ان شیره ای دارد که چنانچه به هر جای بدن برسد حساسیت ایجاد کرده و باعث خارش ان محل می شود و لذا باید در این باره دقت زیاد نمود . یک نوع انجیر وحشی هم هست که میوه ان را همراه با برگ های تازه و ترد آن را چیده و سپس اب پز و با پیاز داغ سرخ کرده و با انار دونه ترش مخلوط می کنند و با نون می خورند. در یکی از روستاهای یکی از شهر های جنوبی دیدم که انجیر های رسیده وحشی را به جای خشک کردن معمولی ابتدا انها را بصورت خمیر دراورده و سپس انها را با وردنه پهن کرده و در سینی قرار داده و خشک کرده بودند که بسیار شیرین و جالب بود.
اینجا در مناطق گرم بادام و زرد الو و شفتالو و .... شکوفه های سفید و صورتی بسیار زیبا در اوردند و رسیدن فصل بهار را اعلام داشته اند.
انشالله هر چه زودتر ویروس نابود شود تا مردم مثل سابق دورهمی ها و عید دبدنی را از سر گیرند

سلام دوست خوبم
ممنون از اطلاعات خوبی که دادید

قلب من بدون نقاب شنبه 18 بهمن 1399 ساعت 17:47 http://Daroneman.blog.ir

حتمارفتی برای خرید گل جای منم خرید کن
که خیلی هوس خرید گل دارم ولی متاسفانه در حال حاضر جای اضافی ندارم که گل جدید بخرم

روزهات پر از ذوق و شادی باشه تیلو جان

خرید گل خیلی کیف داره
حتما یادت خواهم کرد

پریناز شنبه 18 بهمن 1399 ساعت 21:26

از گل و گیاه گفتی .. ما تو خونه پونزده گلدان داریم که ارتفاع بزرگترینش دو و نیمه و کوچیکترینش نیم متر . از همه نوع و رقم گل و گیاه از دیفن و حسن یوسف تا پرتغال و شمعدانی .. دلیلشو نمیدونم ولی خونه ما برای گیاه جماعت مثل منطقه استواییه نحیفترین و ضعیفترین گیاه تا به خونه ما برسه دچار رشد بی رویه میشه.. البته پونزده تا تقسیم شدن به جاهای مختلف تو خونه و هر کدوم دلربایی خودشونو دارن

کادر درمان واقعن یک سال سخت و جبهه مانندو گذروندن یکی از اونا خواهر منه .. خدا به همه اونا کمک کنه

ترنسها همیشه ذهن منو درگیر کردن و میکنن راستش فکر میکنم زندگی هر چی برای ما سخت باشه برای اونا چند برابر سخته

آقای دکتر لابد قراره یه پول حسابی بهشون برسه ..ارثی چیزی
روز و روزگارت خوش

پریناز جان میدونی من بیشتر از 50 تا گلدان دارم
ولی من دوست ندارم گلدان با خاک را بیارم در فضای داخلی خانه
گلدانهای ما به سه قسمت توی سرسرا - توی تراس - توی پارکینگ تقسیم شدند
البته یک تنگ بزرگ با قلمه برگ انجیری روی کانتر داریم که مدتهاست داخل آب هست
و جلوی آینه دستشویی و حمام هم قلمه هویا داخل آب داریم
تو خونه ای که انرژی مثبت و حال خوب جاری باشه گلها اینطوری برای خودشون کیف میکنن

خدا نگهدار و حافظ خواهرجان باشه و باید به خاطر کل کادر درمان رعایت کنیم

خیلی ذهنم درگیر این مسئله شده بود


عاشق ذهنت خلاقتم

رسیدن شنبه 18 بهمن 1399 ساعت 21:44

چهههه اتفاااااقیییی خیلی کنجکاو شدم


انشاله که خیلی زود تکلیف ماجرا مشخص میشه و میگم چی به چیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد