روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

سیر نمیشوم ز تو...

سلام

روز و روزگارتون پر از دلخوشی های رنگی رنگی


امروزم باز هوا سرده

دیروز وقتی اومدم زیپ چکمه م را بکشم بالا ، سر زیپ کنده شد

سر راه رفتم سراغ آقای تعمیر کفش

که فرمودند باید چکمه ها را بزاری و بری فردا بیای...

خب مسلم نمیتونستم پا برهنه برگردم تا خونه

این شد که عصر وقتی از خواب بیدار شدم رفتم از پشت بام یک جفت از بوتهای سال قبلم را آوردم و اون چکمه ها را هم بردم تحویل آقای تعمیرکار دادم

حالا هم با یه بوت ساق کوتاه تر نشستم اینجا و حس میکنم ساق پاهام چقدر یخ کرده ...

البته نمیدونم چقدر مربوط میشه اما دستامم به شدت یخ کرده


از دیروز استارت تقویم های خانوادگی را زدم

توی طراحی اولیه قضیه را شخصی نمیکنم تا بتونم فایلها را به شما هم بدم که مناسبتهای خانوادگیتون را بهش اضافه کنید و تقویم شخصی داشته باشید

میخوام یکی دوتا طرح سبزه و تنگ ماهی و .. هم برای داخل آسانسور درست کنم که کل ساختمان شاد بشن...

چند تا ایده رنگی رنگی دیگه هم دارم که باید از همین الان شروع کنم به طراحی و پرینت

چون تجربه بهم ثابت کرده توی اسفند ماه برای این کارها اصلا وقت پیدا نمیشه ...





پ ن 1: امروز منتظر آقای پستچی هستم

انگار ذوقش هنوز برام وجود داره


پ ن 2: من هر سال ، برای هر کدوم از خواهرا یه تقویم درست میکنم و برای مامان هم یه دونه

اماامسال میخوام برای خودم و مغزبادوم هم تقویم جداگانه در نظر بگیرم...

باید یادداشت های هیجان انگیز روی تقویمم را ببنید...


پ ن 3: آدمهایی که ادب را رعایت نمیکنن در واقع دارن خودشون را معرفی میکنن

این بی ادبی نشان دهنده تربیت خانوادگی و درونیات هر فرد هست

دیروز یکی از مشتریهام که سن و سال زیادی هم نداره (شاید 20سال)  همراه مادرش اومده بود برای انجام کاری...

گفت : میتونم از اینترنت شما استفاده کنم ؟

گفتم : نه... (میخواستم در دنباله بگم که : منم دارم از اینترنت همراهم استفاده میکنم و شما هم همین کار را بکن... ) (من کافی نت نیستم... دفتر تایپ و تکثیر هستم)

که ایشون اصلا اجازه نداد که کلمه از دهن من خارج بشه و دقیقا گفت : به جهنم....!!!

مادرش خجالت کشید و معذرت خواهی کرد.... البته پسر باز بی ادبی کرد... این بار به مادرش...


پ ن 4: بعضی از دوستای وبلاگی توی زندگی من خیلی پررنگ هستند

شاید حتی خودشون خبر نداشته باشن

ولی من لابلای زندگی روزمره یهو یادشون میفتم




نظرات 13 + ارسال نظر
سهیلا یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 09:35 http://Nanehadi.blogsky.com

از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف حق.


دقیقا همینطوریه

بلاگر یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 10:28

میگم یه بادی گارد استخدام کن !
البته راهِ دور چرا ، میتونی سارا را صدا کنی ، با حرکات محیر العقولش به هزار پیکسل تقسیمش کنه !
خیلی خوبه که مهارت نه گفتن را جایی که لازمه دارید ، توی نظرمون باشه اگر شخص دیگه ای حتی برای چند دقیقه از اینترنتِ ما استفاده نادرست بکنه ، اون آی پی در آن زمان خاص به نامِ ماست و نمیشه ثابت کرد کسِ دیگه ای این کارو کرده.

بادیگارد برای چی؟
برای مقابله با بی ادبی ها؟
سارا که عزیزدلمه... خودش نیاز به چندتایی بادیگارد و نوچه و وردست داره تا بتونه بزنه بدخواهانش را به چند تکه نامساوی تقسیم کنه...
من مهارت نه گفتن را دارم... ولی گاها بعضی ها مهارت نه شنیدن ندارن...
اصلا چه لزومی داره از اینترنت دیگران استفاده کنیم؟ خب چرا از اینترنت همراه خودش استفاده نمیکرد؟؟؟؟ گوشی که دستش بود یه گوشی گرون قیمت هوشمند بود و مسلما سیم کارت هم داشت...

پیشاگ یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 11:45

به به تیلوی رنگی شاد
البته که چکمه ساق بلند خیلییی تاثیر داره . من الان پاهم کاملا بی حسه دست راستمم به شدت یخ کرده چون همش یا دارم مینویسم یا تایپ میکنم
تیلو من جات بودم بهش میگفتم بره بیرون ولی خوب فک کنم تو ملاحظه مادرشو کردی که خجالت نکشه
این الان چشمامه برای تقویما

به به دوست نازنین خودم
من عاشق چکمه های ساق بلندم و اون گرمای مطلوبشون
منم دستام یخ میزنه ...
من جلوی در را بستم و کسی اصلا نمیتونه وارد بشه ... باید همونجا جلوی در بایستن وگرنه مطمئن باش بیرونش میکردم ... ملاحظه مادرش؟؟؟؟ مادری که نگاه میکنه چنین پسر بی ادبی را؟؟؟؟؟؟
قربون اون چشمای قشنگتون

لاندا یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 12:34

آقای تعمیر کفش. عاشق این کلماتتم
بعضیا خیلی بی ادبن دیگه. کاریشونم نمیشه کرد.


این بی ادبی های این چنینی از خانواده هاشون نشأت میگیره...
من با این سن و سال اگه جلوی مادر یا پدرم با کسی چنین بی ادبی کرده بودم حتما باهام برخورد میشد...

فاخته یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 13:00

یه گروه تلگرامی هست که به سوالاتی که راجع به گل و گیاهه جواب میدن
تازه پیداش کردم
بعد اونجا قانونش اینه که وقتی سوال داری کنار سوالت چندتا علامت بذاری که اون پستا از مابقی پستا جدا بشن
امروز که سوال پرسیدم
فراموش کردم علامتاشو بذارم
و خانم مدیر محترم منو ریپلی کرده بودن و یه طوماار حرف نوشته بودن برام که چرا علامتارو نذاشتم و ال و بل
خیلی ناراحت شدم
جوری که وقتی تمام پستشو خوندم بی اختیار اشکام سر خورد
و الانم که دارم مینویسم گریم گرفته
اصلا ادم لوسی نیستم اتفاقا بسختی گریم میگیره
ولی کاش ادما یاد بگیرن اگه یکاری رو رایگان انجام میدن دیگه حق ندارن به بقیه توهین کنن
گفتی بی ادبی یاد این افتادم
ببخشید

فاخته عزیزم
کسی که به خودش اجازه میده اینطوری با شما صحبت کنه هیچ ارزشی نداره
حالا اگه علمی که در اختیار دیگران میزاره طلا هم باشه اندازه پشیزی نمی ارزه...
احترام به شخصیت دیگران حرف اول را میزنه
اشکای قشنگت را پاک کن
این گروه تلگرامی را برای همیشه ترک کن
و یادت بمونه هیچ کس حق نداره به هیچ بهانه ای شما را آزرده کنه
حالا اگه اون بهانه چند تا علامت بی ارزش فراموش شده است که دیگه خیلی خیلی بدتر

خورشید یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 13:55 http://khorshidd.blogsky.com

الان من جزو کدوم دسته هستم
پررنگ
کمرنگ
کاملا محو
خودم به مورد اول اعتقاد دارم و البته میدونی که من رویاپردازیم خوبه

شما جزو اون دسته ای که من رمز وبلاگشون را ندارم و واقعا دیگه خجالت میکشم بیام بگم رمز را یادم رفته

میدونی یادم نمیره تو چه روزهایی دلم را گرم و امیدوارم کردی

سعید یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 18:24 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گل
خوبی؟
من اگه بودم میگفتم جهنم جای شما بی ادب هاست
بعدشم به مامانش تبریک میگفتم به خاطر تربیت یه همچین بی ادبی
این روز ها متاسفانه دور و برمون آدم های بی ادب و متوقع زیاد شده
کیک ها نوش جون خودتون و هر کسی که میخوره

سلام پسرعموجان
متشکرم
شما خوبی
واقعا جهنم جای همون آدمهای بی ادب و بی نزاکته...
جای شما خالی

فرشته یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 18:56 http://femo.blogfa.com

باورم نمیشه عید این همه نزدیکه

تا چشم بهم بزنیم امسال تمام شده ...

مهتا یکشنبه 5 بهمن 1399 ساعت 22:17

سلام من بی صبرانه منتظر تقویم هستم تقویم پارسال خیلی قشنگ بود
:-)

سلام به روی ماهت عزیزدلم
انشاله که امسالی هم به کارتون بیاد و دوست داشته باشین

الی دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت 09:39 https://elimehr.blogsky.com/

منتظر تقویم های خوشکلت هستم


فکر نکنی اون چند پست آخر را نخوندما
همه را خوندم
با گوشی میخونم و تنبلم توی کامنت دادن

رسیدن دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت 16:25

من هم به یادت هستم همیشه دوست من

سارا دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت 19:15 Http://15azar59.blogsky.com


اون اقای مشتری مطمئنا اعتقادی به پروتوکل های بهداشتی جناب وزیر نداشتن
چه پسری

اصلا اعتقادی به کل ماجرای کرونا نداشتن

ترانه دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت 23:52 http://taraaaneh.blogsky.com

اینجا زیاد تعمیرکار کفش وجود نداره چون هزینه تعمیرات خیلی بالاتره از اینکه آدم نو بخره. حتی در مورد وسائل برقی چه برسه به کفش.
منهم مثل لاندا از اسم تعمیرات کفش یاد قدیم افتادم و دلم براشون تنگ شد.
واقعا که چه پسر بی ادب و طلبکاری بوده. من بجای تو عصبانی شدم.

چه جالب
نمیدونستم
ولی اینجا اینطوری نیست که ... مثلا اون سَری زیپ چکمه منو عوض کرد قیمتش تقریبا یک بیستم خرید یک چکمه نو بود... و البته این چکمه هنوز دو ماه نیست که من افتتاحش کردم دیگه زور بود که بخوام بندازمش دور
منم عصبانی شدم ولی خودم را کاملا کنترل کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد