روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

دور از تو چون زیم...

سلام

پنجشنبه تون آرام

آخر هفته بهتون خوش بگذره


توی وقت آزاد این آخر هفته یه برنامه ریزی برای روزهای مانده از زمستان بکنید

یه برنامه ریزی برای کارهایی که توی این سال باید انجام می دادید و ندادید

برای خودتون یه سری یادآوری درست کنید

یه تعداد برچسب های خوشگل و شکل دار که یادتون بیاره چه کارهایی را باید هرچه سریع تر سر و سامان بدید

چندتایی هم لیست

لیست هایی که دونه دونه تیک بخورن و بهتون حس خوب بدن

خلاصه که دست بجنبونید که تا به خودتون بیاین این زمستان هم رفته و سال به آخر رسیده

همینطوری که به سرعت دی ماه گذشت...


دیروز ظهر توی راه خونه رفتم داروخانه و با کلی خواهش و تمنا موفق به تهیه داروهای پدرجان شدم

چون نزدیک جایی بودم که گاه گاهی ازش گز میخریم و پدرجانم به شدت گز دوست دارن، یک بسته گز پسته و بادام هم خریدم

بعدش رسیدم سرکوچه و دیدم که مامورای اداره برق کل کوچه را بستن

بله... جناب دزد زحمت کشیده بودند و کابل های برق را برده بودند... اینگونه بود که برق همچنان قطع بود

گویا اداره برق بعد از اطلاع از دزدیده شدن کابلها تصمیم گرفته بود تیر برق را کلا تعویض کنه و کوچه را بسته بودند و در حال تعویض تیربرق بودند

مجبور شدم کمی دورتر از کوچه ماشین را پارک کنم و پیاده برم سمت خونه

چهار طبقه را با پله با تاریکی مطلق رفتم بالا... جاتون خالی ناهار را خوردم و چون جای خوبی ماشین را پارک نکرده بودم لباس پوشیدم واومدم پایین

راه را باز کرده بودند و ماشین را آوردم داخل پارکینگ

به همان نام و نشان تا ساعت 5 برق وصل نشد

ولی در عوض مادرجان کل یخچال و فریزر را خونه تکونی کردند

دیگه واقعا کل خونه یخ زده بود از سرما...

به محض وصل شدن برق پکیچ ها و اسپلیت ها را روشن کردیم تا هوای خونه به دمای معمول برسه و قندیلهامون باز بشه...

و اینگونه بود که قدر کلی وسایل و تجهیزات دستمون اومد

و جا داره همینجا از جناب دزد خواهش کنیم که آقا برو یه چیز آسون تر را بردار برای خودت... حالا هیچی نبود که کابل برق؟؟؟؟؟

اونم تو سرمای زمستون؟؟؟؟؟

خب اینهمه آدم را گرفتار خودت کردی که چی بشه؟؟؟؟؟؟؟





پ ن 1: پنجشنبه های بدون قرار عاشقانه ، روز قبل جمعه هستند و دیگر هیچ...


پ ن 2: یادتون نره پوست موزها را روی سوفاژ خشک کنید و بریزید پای گلدونهاتون ...

نتیجه ش بینظیره


پ ن 3: البته اگه حوصله تون مثل مادرجان من زیاد باشه و گاهی پوست تخم مرغها را هم روی شوفاژ خشک کنید و بعد پودرشون کنید و بریزید پای گلدونها...

اونم نتیجه ش عالیه


پ ن 4: هیچ جا خونه خود آدم نمیشه


پ ن 5: دیروز پسرعمه اینجا بود


پ ن 6: دلم یه پیاده روی طولانی میخواد

از اون پیاده روی های بیخیال زمان

از اونایی که عینک دودیم را بزنم، هندزفری را بزارم توی گوشم ، دستام را بکنم توی جیب های کاپشنم

و فقط برم

هرجا دلم خواست لبخند بزنم و هرجا اشکی از چشمم لغزید نگران دیده شدن نباشم...

دلم میخواد با خودم خلوت کنم





نظرات 12 + ارسال نظر
الی پنج‌شنبه 25 دی 1399 ساعت 09:53 https://elimehr.blogsky.com/

آدم گاهی نیاز به دل تکونی داره و هیچی بهتر از این استایلی که توصیف کردی نیست

اوهوم...
دل تکونی...

پیشاگ پنج‌شنبه 25 دی 1399 ساعت 09:58

اخه تهرانو مطقه به منطقه گویا قراره برقشو قطع کنن من حدس میزنم به خاطر همین الودگیاست
گفتم شاید اصفهانم همچین داستانی داره
چنتا شهر دیگه هم دیشب فهمیدم برق ندارن
کابل برق توش کلی رشت های مس داره و قیمتش بالاست اقا دزده گویا متخصص هم هستن
هر وقت از پسر عمه مینویسی یاد اون برنامه رد پای آبی میفتم نمیدونم چرا

بله .. گویا این قطعی برق داستان درازی است که فعلا ادامه داره
برنامه رد پای آبی کدوم بود؟ چرا یادم نمیاد؟

بلاگر پنج‌شنبه 25 دی 1399 ساعت 10:55

میدونی اون اشک رو اگر تجزیه کنن ، توش چی پیدا میشه؟
تمام فریادهاتون بر سر زندگی !

خوبه که نه تجزیه میشه نه کسی زیاد بهش توجه میکنه...
خوبه که میگذره

سارا پنج‌شنبه 25 دی 1399 ساعت 11:28 Http://15azar59.blogsky.com

پ.ن ۶ رو منم میخوام بشم یه نقطه هیچکسم منو نبینه و دائم نپرسه انقدر دلواپس نگاه اطرافیان نباشم
منم عاشق گز هستم مخصوصا اون اردی پسته ایهاش اصلا طعم بهشتی دارن
منم واقعا برام سواله چجوری اخه کابل برق میدزدن ایا اونها را برق نمیگیرد
والا من که از زیر دکل برق هم رد میشم فکر میکنم الان هست که جریان برق بهم وصل بشه

سارا گاهی انگار آدم از تمام دنیا و آدمهاش خسته میشه - آدمهایی که مهمن برامون - دوستشون داریم - دلواپسمونن - خوبی ما را میخوان ... اما ما خلوتمون را میخوایم ... ... اونوقته که میخواد بشه یه نقطه ...
گز فقط آردی... البته من پسته یا بادوم هر دو را خیلی دوست دارم
مهارت دارن... این دزدها با مهارت و تجربه این کار را میکنن

سهیلا پنج‌شنبه 25 دی 1399 ساعت 11:42 http://Nanehadi.blogsky.com

چقدر سخته بی برقی.اونم طولانی.خدا رو شکر که درستش کردن.منم باید برای خودم لیست تهیه کنم.تنبلی نمیذاره که.

شما که ماشالا اونقدر زرنگی...
بی برقی خیلی خیلی بد بود

شبنم پنج‌شنبه 25 دی 1399 ساعت 14:11

سلام روزگارت عالی
قبلنا هم یه مدت پسر عمه زیاد اونجا بود الان دوباره دوره اش شروع شده ها

سلام شبنم نازنینم

خوب یادمه در اون دوره هم حسابی حساسیتها را برانگیخته بود

رافائل شنبه 27 دی 1399 ساعت 13:32 http://raphaeletanha.blogsky.com

منم دلم پیاده روی میخواد اونم بیخیال و بدون ماسک.
میخونمت فقط در سکوت. عاشق آرامش میون سطرهام.‌ هرچند اگر دلهامون طوفانی باشند.

کی میشه از شر این ماسک رها بشیم؟
همین که بدونم میخونی کیف میکنم... خیلی برام عزیز و محترم و دوست داشتنی هستی
باورت نمیشه منم میخونمت منظم و تک به تک ... سطرسطر نوشته هات را ... اما هیچی نمیگم ببخشید

مه سو شنبه 27 دی 1399 ساعت 17:29 Http://mahso.blog.ir

عزیزمممممم....واقعا گاهی فقط با نداشتن یه سری داشته هاس که به ارزششون پی میبریم...
منم دلم از اون پیاده روی های بیخیالانه خواست...


دقیقا همینطوره مه سو جانم
اخ که چه این پیاده روی ها میچسبه

سعید شنبه 27 دی 1399 ساعت 20:09 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دخترعمو
خوبی؟
خب دختر عمو آب که یه کوزه بر میداری میذاری رو شونه ت با آقای دکتر میرین از چشمه آب میارین
برای گرما هم از چراغ خوراک پزی استفاده میکنین
روشنایی هم که شمع داره
تلفن هم یه شب قطع بشه چی میشه؟
یک شب که هزار شب نمیشه

سلام پسرعموجان
متشکرم
شما خوبی؟
اخ اخ ... این همه سختی و مشقت؟؟؟؟؟؟
خدا اون روز را نیاره

سعید شنبه 27 دی 1399 ساعت 20:14 http://www.zowragh.blogfa.com

من نمیدونم چه حکمتیه که این دزدهای جونمرگ نشده رو که کابل های برق رو میدزدن یه بار برق نمیگیره تا درس عبرتی بشن برای بقیه جماعت دزد ها
آخ از گز گفتی
چند سال پیش یه گز انگبین از میدون خریدم هنوووووووووووز مزه ش یادمه

با همچین مهارتی این کار را میکنن که آب از آب تکون نمیخوره... برق بگیرتشون؟؟!!!!!!!!!!!!!! عمرا... ببین چقدر باید ابزار و وسیله داشته باشن تا بتونن همچنین کاری بکنن... و البته چقدر مهارت...
انشاله این کرونا میره و مسافرت ها شروع میشه و باز میاین اصفهان

نمکی یکشنبه 28 دی 1399 ساعت 02:09 http://zendegie-shahrivari.blogfa.com/

من توی دنیا هیچ چیز رو اندازه گز دوست ندارم.... برای من هم سواله واقعا کاری کم زحمت تر از دزدین کابل برق نیست که دزدها انجام بدن؟

ای جانم
کاش میشد دعوتتون کنم به چای و گز...

واقعا کار سخت و پرمشقتی هست... چرا کار آسون تر انتخاب نمیکنن؟

امیر چهارشنبه 1 بهمن 1399 ساعت 08:45

با سلام
دوستان همه از کابل دزدی گفتند و اینکه هیچ طوری شان هم نمیشه .
بیایید از زاویه دیگری نگاه کنیم .
اولا که تا حالا خیلی از انها را برق گرفته و جان به عزارییل داده اند
ثانیا اینان یا واقعا نیازمند نان شب هستند تا برای خود و خانواده نانی ببرند و یا اعتیاد دارند که برای تامین مواد نیازمند تر از دسته قبل هستند. باور کنید اگر فقر و اعتیاد نباشد 90ذرصد سرقت ها انجام نمی شود.
ثالثا این که بتوانند کابل ها را ببرند و با خود ببرند بدون اینکه طوری شان بشه این تخصص و مهارت آنان است که در صورت بکارگیری انان در اداره برق تکنیسن خوبی خواهتد بود. و این امتیازی است برای آنان

سلام دوست خوبم
دوست خوبم کسی که میره کابل بدزده اولا که نمیتونه دست خالی باشه چون حتما به ابزار نیاز داره
نمیتونه پای پیاده باشه و حتما ماشین داره
نمیتونه تنهایی این کار را انجام بده و حتما هم دست داره
با اینهمه امکانات و برنامه ریزی حتما میتونه کار بهتری نسبت به دزدی هم پیدا کنه
کدوم معتاد بد حالی را دیدی بتونه از تیر برق به این بلندی با این سختی بالا بره؟
و تازه ابزار لازم را با خودش ببره ؟
تازه اطلاعات لازم را هم دارند از کجا قطع کنند از کجا جدا کنند که دچار سانحه نشوند...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد