روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

من عاشقت شدم بی حرف و حاشیه ...

سلام

روزتون زیبا و دل نشین


اول از دیروز بگم که پدرجان ماشین را بردند نمایندگی و ارور مربوط به باتری ماشین بود

و قیمت باطری را بهتره کلا نگم که خیلی زیاد بود و به نظرم بهتره یواش یواش بریم تو فکر دوچرخه ...

البته که من دوچرخه سواری را خیلی خیلی زیاد دوست دارم

بهترین خاطره ای که در مورد دوچرخه سواری یادم میاد توی بلگراد هست که هممون رفتیم برای کرایه کردن دوچرخه، میخواستیم دور جزیره آدا را دور بزنیم...

من یه سه چرخه خیلی خوشگل دیدم و عاشقش شدم و همون را برداشتیم و چقدر بهمون خوش گذشت

گاهی حس میکنم چقدر راحت و ساده میشه تفریح و خوشگذرونی کرد و گاهی ما چقدر ازش فاصله داریم...

دیروز بعد از اینکه رفتیم خونه دست به کار مرتب و منظم کردن اتاقم شدم

فسقلیا توی مدتی که خونمون بودن حسابی همه جا را نامرتب کرده بودن

بخصوص اتاق من که زیاد وسیله برای شیطنت بچه ها داخلش هست

فوتبال دستی را میزارم زیر تختم و اون را آورده بودن بیرون و بعدش رهاش کرده بودند گوشه اتاق

موزیک باکسم را همه باز کرده بودند و هر تیکه ش را انداخته بودن یه گوشه اتاق

توی کتابخونه ام یه گوشه ای چند تایی نوار کاست و یه واکمن قدیمی دارم که به عنوان نوستالژی گذاشتمش اونجا

این براشون جذابه و هر بار میان نوار کاستها و واکمن را هم گوشه کنار اتاق رها میکنن

خلاصه که کتابخونه را هم نامرتب کرده بودند

یه عالمه هم از آجرهای خونه سازی گوشه کنار اتاقم رها بود

اونقدر روی تختم ورجه ورجه کرده بودند که کل روکش و ملافه و رو تختی هم به شدت نامرتب شده بود

اتاق را مرتب کردم و میز آرایش را خلوت کردم

بعد هم لم دادم و یه نفس کتاب خوندم... اصلا نفهمیدم زمان چطوری گذشت

یهو نگاه کردم شب شده بود و من توی یه جزیره ، کنار به خلیج آبی ، وسط یه خانواده استرالیایی ، داشتم به داستانهای کش دار یه خانم گوش میدادم...



پ ن 1: سالگرد عقد داداش و خانومش هست

برای همین تماس گرفتیم و کلی حرف زدیم و خندیدیم...

خاطره بازی کردیم و از چیزای دوست داشتنی گفتیم


پ ن 2: آقای دکتر اطلاعات خیلی خوبی نسبت به شخصیت های مذهبی دارن

گاهی برام داستانهای جالب و آموزنده ای تعریف میکنن

دیشب یه داستان طولانی و پر از نکته های اخلاقی برام میگفتند در مورد مالک اشتر...

گاهی فکر میکنم ما برای شناخت دین و بزرگانش کم کاری میکنیم.... لازمه بیشتر مطالعه کنیم از منابع درست ....


پ ن 3: یادتون مونده که هسته های لیمو و پرتقال و نارنگی را برای سبزه های عید جمع کنید؟

فکر نکنید الان خیلی زوده ها....


پ ن 4: قدیما میوه ها هسته های بیشتری داشتند

نارنگیهامون کلا هرکدوم یه دونه هسته دارن.... انگار هلو هستن


پ ن 5: شب بوها سبز شدند

اما بعید میدونم اینایی که اینهمه دیر کاشتیم برای بهار گل بدن...

باید تا بهار صبر کنیم





نظرات 12 + ارسال نظر
پیشاگ دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 09:27 http://bojboji.blogfa.com

ورجه ورجه میگین واقعا یا اشنباه تایپی بود ؟ چون ما میگیم ورجه وورجه
اگرم اشتباه تایپی بود خیلی بامزه شد ورجه ورجه
اقا چرا همه اصفهانیا بی برو برگرد صربستانو رفتن ؟ واقعا چرا تیلو ؟

ما هم همون که شما میگین را میگیم ولی موندم چطوری بنویسم...
عه
همشون رفتن؟
دور و بر ما که جز ما کسی نرفته
ما چون ویزا نمیخواست و دلتنگ داداش بودیم رفتیم اونا هم از اون ور اومدن و دیدارها تازه شد
همه جا ویزا نیاز داشت و رفتن سخت بود
اینطوری شد که یه تصمیم یهویی گرفتیم و پریدیم رفتیم اونجا و اونا هم اومدن و چقدر هم خوش گذشت

بلاگر دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 10:45

واکمن چی هست؟ قدیمی هستیا ! (لبخند)
احتمالا برای دیدارِ کسی رفته بودین ، نمیدونم چه آتیشی سوزوندی که دیگه سفر به آنجا را هم متوقف کردند !(لبخند)

حالا من قدیمی... شما خیلی جدیدی....
اصلا هم که نمیدونی واکمن چی هست...
بله دقیقا برای دیدار کسی رفته بودیم و دقیقا آتیش سوزوندیم و چه خوش گذشت

پریناز دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 11:58

روز سرد زمستانیت بخیر . وروجک ما خدا رو شکر بهتره گرچه کارش کشید به اتاق عمل .. و حالا هم دارو خوردنش یه ماجرای چندساعت یکبار شده که از اون گریز و از اطرافیان اجبار .
در مورد بزرگان دین ... اتفاقا به نظرم ما بیشتر از هر چیزی از اول زندگی به این بخش پرداختیم از همون بچگی و مدرسه و . . ما خیلی از چیزا رو دست کم گرفتیم یا فراموش کردیم ... مثلا باستانشناسی قهرمانان وطنی سرداران بزرگی که هزار برابر جومونگ شجاع بودن و کارهای بزرگ کردن علم روز ... فیزیک ..اختر فیزیک ... در ضمن فکر نمیکنم زرتشت کمتر از مالک اشتر یا امثالهم باشه ..چرا همه جهان این شخصیتو میشناسن ولی ما در مملکت خودش یه پرده سیاه کشیدیم و انکارش میکنیم ...نمیخواستم از این بحثا بکنم چون گفتی گفتم

الحمدلله که اون فسقلی بهتره
چقدر ناراحت شدم که مجبور شد بره اتاق عمل
حتما لحظه ها و روز های سختی بوده
خدا را شکر که بخیر گذشته
من اصلا با شناخت شخصیت های ملی مشکلی ندارم
به نظرم این شخصیت شناسی ها برای پیدا کردن انگیزه ها و گاها راههای درست خیلی خوبن
ولی من فکر نکنم ماها توی مدرسه هم اونقدری که باید شخصیت های دینی را درست و حسابی شناخته باشیم
اتفاقا این بحث ها را باید کرد... باید از این حرفا بزنیم تا بعضی چیزها یادمون نره

سعید دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 12:35 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گل و ماه
من یه بار باطری ماشینمو دزد برد دو بار هم عوضش کردم اما اون زمان قیمتش 250 تومن بود تازه من قوی ترین باطری رو خریدم
البته باطری کهنه رو هم دادم
از قیمت قطعات خودرو که هر چی بگی کمه تازه اصلا هم کیفیت نداره
حالا خداروشکر که به کامپیوتر ماشین آسیب نرسونده
فسقلی های ما هر وقت میان و میرن انگار تو خونه بمب میترکونن
زنده باشن الهی

سلام پسرعموجان
مگه سالی یه بار نباید باطری ماشین را عوض کنی؟؟؟؟
حالا باطری قبلی ماشین من خارجی بود و سه سال و خرده ای کار داد
اما تا جایی که من میدونم باطریهای ایرانی را باید سالی یه بار عوض کرد
الهی همه فسقلیا همیشه شاد و سلامت باشن

امیر دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 12:37

با سلام
سبزه با مرکبات هم جالب است اما بیشتر با گندم و عدس سبزه درست می کنند. ولی فکر کنم با هسته مرکبات زیباتر باشه
دوچرخه سواری بسیار عالی است و اخرین بار دوچرخه سواری بوشهر کنار دریا بود که خیلی خوش گذشت بوشهر کنار دریا به فاصله هر 500 متر یک دکه اجاره دوچرخه هست که زنان و مردان و جوانان سوار می شوند

سلام دوست خوبم
والا اونهمه تبلیغات میکنن که گندم و عدس و ماش و خوردنیهای اینطوری را سبزه نکنید که یه عالمه اسراف نشه... و اون حجم جبوبات یهویی در اون زمان از بین نره
البته سبزه هسته های پرتقال و لیمو و نارنگی خیلی خیلی خوشگلتر و بادوام تر هستند
من هیچوقت به جنوب سفر نکردم
دلم سفر به گوشه کنار ایران را میخواد

سارا دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 19:23 Http://15azar59.blogsky.com

اخ اخ دقیقا وضعیت خونه مادرم هم همینه وقتی اخر وقت جمعه از خونه اشون برمیگردیم ولی مامانم میگن وقتی فرداش دارم مرتب میکنم یاداوری شیطنت و کارای بچگانه اشون باعث خنده ام میشه و دلم براشون تنگ میشه

اره دقیقا همینطوریه
تازه من بعضی وقتا جای انگشتای کوچولوشون را از روی شیشه پاک نمیکنم که هی ببینم و قربون صدقه شون برم

رهآ دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 22:16 http://Ra-ha.blog.ir

وااای تیلو مرسی بابت ایده هسته پرتقال. من چند پست قبل خوندم راجع بهش و از اون روز جمع میکردم. ولی لیمو رو نع، اخه فکر میکردم با هم نریزم بهتره. من کلی جمع کردم. ولی هنوز نکاشتم.
حالا فردا دست به کار میشم.
همینجوری بکارم؟ یا کار خاصی داره؟ چه جوریاس؟

راستی اون درختچه انار هم برای شب یلدا درست کردم و خیلییی قشنگ شد :))) ی کم تعریف کنم :))) حوصله کنم عکسش میزارم.

رهای نازنینم چقدر ذوق زده شدم وقتی فهمیدم از این ایده ها استفاده میکنی
هسته ها را چند روزی خیس کن
بعد بزار توی دستمال و بزار داخل پلاستیک زیپ دار و محکم درش را ببند
وقتی ریشه زد ، بکارشون توی یه گلدون خوشگل و دلبر که بتونی بزاریش سر سفره هفت سین
چند روز اول اگه گلدون را کاور کنی و یه جای گرمتر مثل توی خونه قرار بدی بهتره
زودی جوانه میزنن
منتظر دیدن اون درخچه هم هستم

نل دوشنبه 15 دی 1399 ساعت 22:18

سلام سلام سلام
دوست خوب و دوست داشتنی من

میدونم صدو بیست بار گفتی
اما من کم حافطه ارو ببخش
چطوری الان این هسته هارو سبز میکنی و کی داخل خاک میزاری؟
میخوام ی سری هسته بزارم و بعد هم برای عید بدم اقای همسایه که خیلی خوش ذوقه داخل باغچه حیاط کشت کنه

به به
سلام به روی ماهت
چه عجب از این طرفا
قدم رنجه فرمودید بانو ... من را سرافراز کردید
چقدر جاتون خالیه و کم پیدا شدید

وای چه ذوق میکنم میشنوم همه تون میخواین هسته ها را بکارین....
هسته ها را چند روزی خیس کن
بعد بزار توی دستمال و بزار داخل پلاستیک زیپ دار و محکم درش را ببند
وقتی ریشه زد ، بکارشون توی یه گلدون خوشگل و دلبر که بتونی بزاریش سر سفره هفت سین
چند روز اول اگه گلدون را کاور کنی و یه جای گرمتر مثل توی خونه قرار بدی بهتره
زودی جوانه میزنن

سارا سه‌شنبه 16 دی 1399 ساعت 03:15

سلام ببخشید شما هم‌وبلاگ عالی رو‌دنبال میکردید من گاهی نظراتتون‌رو‌میدیدم . نمیدونید چرا رمز رو دوباره عوض کرده من تا جایی وبلاگشون رو میخوندم که باردار بودن بعد یهو‌رمز‌رو باز عوض‌کردن.؟؟

سلام به روی ماهت
یه بار دیگه هم به این سوال جواب دادم خوشگلم
خدا رو شکر حالشون خوبه
و الحمدلله با سلامتی و دلخوش منتظر نی نی کوچولوشون هستند

سعید سه‌شنبه 16 دی 1399 ساعت 08:37 http://www.zowragh.blogfa.com

راستی بلگراد کجاست
اتوبوسش از کجا حرکت میکنه
کرایه ش چنده؟
ما که نرفتیم نمیدونیم

اونقدر جاهای خوشگل توی همین ایران داریم
شما دنبال اتوبوس بلگراد نگرد
همینجاها را تست کن
در ضمن حالا که توی این کرونا هممون خونه نشین شدیم

خانمـــی سه‌شنبه 16 دی 1399 ساعت 09:23 http://dar-masire-zendegi.blogfa.com/

هرررر باررر که از هسته ها مینویسی میرم به مامانم میگم ماااامااااان یادت نره هسته پرتقال ها رو جمع کنی هاااا ... امروز دیگه با خودم گفتم خودت دست به کار شو دخترررررر
یه پارسال شهریور بعد از 8 سال رفتیم مسافرت و من توی دلم تصمیم کبری گرفتم که از سال دیگه به خاطر کنجدم شده میم رو مجبور کنم حداقل سالی یک بار بریم یه وری ... شمالی جایی ... که کرونا شروع شد ... خواستم بگم کرونا انگاری تقصیر من بوده


فقط از دستت خندیدم دخترجان
هسته ها را جمع کن تا دیر نشده
عجله کن
کرونا تقصیر هیچکدوممون نبوده یه فرصت بوده برای اینکه خیلی چیزا یادمون بمونه
کرونا تمام بشه هممون یه مسافرت حسابی میریم

نمکی جمعه 17 اردیبهشت 1400 ساعت 01:52 http://zendegie-shahrivari.blogfa.com/

اسم کتابی که تو این پست میخوندی چیه؟

جزیره نقره ای
نوشته جوجو مویز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد