روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

آثار رنگی رنگی

سلام

روزتون پر از نور و امید


امروز ابریه هوا

یه حال زمستونی اصیل

و هوای سرد


داخل یه پیچی دیدم برای درخت جلوی خونشون لباس بافتنی بافته بودن و تنش کرده بودن

خیلی خوشم اومد

البته ما جلوی خونمون درخت نداریم

ولی ایده باحالی بود

یه جور مهربونی دلچسب


چند روزیه از گنجشکها هم خبری نیست

احتمالا سردشون شده و رفتن یه جایی آفتاب یا جای گرم و نرم پیدا کنن

کاش جای خوبی پیدا کرده باشن


ذهنم درگیر یه کاری هست که دارم طراحی میکنم

برای همین انگار توی ذهنم جمله ها ردیف نمیشن





پ ن 1: دیروز کلی تمیز کاری کردم

اما امروز صبح تا وارد شدم غبار رنگی و آثار باقیمانده رنگها را دیدم

و این یعنی خیلی زیاد رنگها همه جا پخش شدند

خوبه ماسک داشتم و کمتر این پودر را تنفس کردم



پ ن 2: خواب مادربزرگ و پدربزرگ را دیدم

چند نفر دیگه همه بودند که همه فوت شده اند

براشون کیک پخته بودم و خوشحال بودن

تصمیم گرفتم این آخر هفته چند تایی کیک بپزم و به همسایه ها بدم ...

خیرات...

چه اشکالی داره ...

اگه دیدین کسی براتون یه کیک کاکائویی نزئین شده با گلهای کوچولوی صورتی آورده بدانید که اون تیلوتیلو هست



پ ن 3: دیشب با آقای دکتر حرف میزدیم

یه چیزی تعریف کردند که من کلی بهشون خندیدم.... از تصورش هنوزم میخندم

از تصور اون کودک درونی که هنوز خیلی خیلی شاد و زنده است

گاهی سوتی های بامزه تون را برای هم تعریف کنید و با هم بخندین... خیلی کیف میده


پ ن 4: شماره روزهایی که فندوق و پسته را ندیدم از دستم خارج شده

خیلی دلتنگشونم

فکر کنم یکی از همین روزها بیخیال کرونا بشم و ....


پ ن 5: دوتا کتاب از اینا که تصویر سه بعدی داره خریدم

برای مغزبادوم و فندوق...

چرا اون پسته ریزه میزه رو هنوز جزو آمار حساب نمیکنم؟؟؟؟؟؟؟

خب یه کتابم برای اون میخریدم


نظرات 7 + ارسال نظر
من دوشنبه 8 دی 1399 ساعت 10:32 http://me2020.blogsky.com

چه ایده قشنگی کیک پختن،روح پدر بزرگ و مادربزرگتون شاد
وقتی اینجا میخونم که از خواهرزاده هاتون مینویسین دلم بیشتر برای برادرزده هام تنگ میشه

روح همه رفتگان شاد
انشاله قرین آرامش باشند
انشاله که خیلی زود دلتنگی ها رفع بشه و همه دور هم جمع باشیم

امیر دوشنبه 8 دی 1399 ساعت 10:49

با سلام
ایده درخت با لباس جالب بود و اما گنجشک ها حتمن جای گرمی پیدا کرده اند . فکری به حال گربه ها باید کرد چند روز است زیر پارکینگ جای پنجه های گربه را شیشه ماشین می بینم و دیشب رفتم تو حیاط که گربه ای تو حیاط زیر پارکینگ ماشین بود پرید رو صندوق عقب و رو شیشه و بعد هم رو دیوار و د. رفت. چند روز پیش مقدارزیادی نون باگت خریده بودم تو حیاط گذاشتم که بعد نایلون ان ها را عوض کنم و با نایلون جدید وارد خونه کنم بعد از ده دقیقه رفتم تا گربه نایلون را سوراخ کرده و با خیال راحت داره نون گرم و تازه می خوره . خیلی ناراحت شدم قصد داشتم گربه را اذیت کنم ولی بعدش گفتم اون هم گرسنه است و باید یه طوری خودش را سیر کند . یک روز هم در صندوق عقب ماشین باز بود رفته بود تو صندوق و راحت خوابیده بود
سعی می کنم خرده های نان و برنج های ته سفره را یک گوشه ای بریزم که گنجشک ها بخورند تو کوچه گنجشک و قمری راحت تو کوچه دانه می خورند تا نزدیک اونا نشی پر نمی زنند و احساس امنیت می کنند.
در ضمن من چای دارچین ریخته ام و منتظر کیک کاکائویی هستم تا با چای بخورم و هر لحظه منتظرم زنگ در بزنند و کیک بدهند.
الان هم برای همه اموات فاتحه می خونم

سلام دوست خوبم
منم از ایده لباس درخت خیلی خوشم اومد
با حیوانات باید مهربون باشیم
خیلی کار خوبی کردید ...
خدا رفتگان شما ، به خصوص پدربزرگوارتون را رحمت کنه

بلاگر دوشنبه 8 دی 1399 ساعت 12:17

مادربزرگا خیلی مهربون ، طوری که من دیدم با نوه هاشون بهتر هستند تا بچه هاشون !
***
گاهی که خوابِ کسایی را میبینیم که از دستشون دادیم ، نشون میده که توی ناخودآگاهمون به یادشون هستیم و بهشون فکر میکنیم.
ولی همیشه عقیده دارم خوبه که تا زنده هستن کنارشون باشیم و لذتشونو ببریم.

مهربونی خیلی قشنگه
از طرف هرکسی که باشه
اوهوم ... یقینا یاد و خاطرشون همیشه ته دلمون زنده و روشن هست
خب تا زنده بودن کنارشون بودیم ... حالا هم یادشون را گرامی میداریم

پیشاگ دوشنبه 8 دی 1399 ساعت 15:23 http://bojboji.blogfa.com

اخی خدا رحمتشون کنه کار خوبی میکنی . روحشون شاد
تیلو تو تقریبا از خودت مطمئنی برو یه سر پیش بچه ها
گنا دارن طفلیا همش تو خونه

خدا همه رفتگان را بیامرزه
اره طفلکی ها خیلی وقته تو خونه هستند...
دلم برای بچه ها بیشتر از همه میسوزه

لیلا دوشنبه 8 دی 1399 ساعت 17:44

سلام تیلوی زیبا
ممنون که وقت گذاشتی و نحوه درست کردن نان رو نوشتی ولی ممنون میشم لطفا مقدار مواد و طرز تهیه نان رو هم اگر امکانش هست بنویسین برامون

سلام دوست عزیزم
من در همین حد بلد بودم
حقیقتش این هست که مامان جان خودشون خمیر درست میکنن
مقدارش هم که بستگی به میل و سلیقه خودتون داره
از کم شروع کنید تا دستتون راه بیفته

سارا دوشنبه 8 دی 1399 ساعت 18:40 Http://15azar59.blogsky.com

اخی جونم به پسته ریزه میزه
عوضش ما جلو خونمون تو حیاط ساختمون و کل کوچه یک عالمه صنوبر و بید و سپیدار و سروناز داریم
میشه لطفا از اون کیک ها برای من بیارید

وای نمیدونی عکسای پسته را میبینم قند تو دلم آب میشه
وای سارا خجالتم نده
مگه کسی میتونه اینقدر شجاع باشه که برای شما کیک بیاره؟
با اون همه سلیقه و مهارت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راستی تشکر بابت دستور کیک اسفنجی
یادداشتتش کردم
سارا جونم بلد نیستی دستور پخت شیرینی نارگیلی بهم بدی؟

سعید دوشنبه 8 دی 1399 ساعت 18:47 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو تیلوی رنگی رنگی
این جا به قدری هوا سرده که به قول معروف سگ صاحبشو نمیشناسه
من که اگه یه نفر با یه کیک کاکائویی بیاد در خونمون انقد ذوق مرگ میشم که بلافاصله به یه عصرونه ی دلپذیر از بهترین خوردنی ها دعوتش می کنم به خصوص اگه آورنده ی کیک دختر عموم باشه
از شما چه پنهون ما با دوستامون گاهی که دور هم جمع میشیم از سوتی هامون میگیم و طوری میخندیم که زمین رو گاز میگیرم
من یه سوتی از شعر خوندنم بین دوستای شاعرم تعریف کردم مورد داشتیم انقد خندید که از حال رفت براش آب قند آوردن

سلام پسرعموجان
اخ اخ اخ خیلی خیلی سرد شده هوا
خب البته زمستونه دیگه
ای داد
چقدر طرفدار داشت این کیک کاکائویی...
دیگه اون دستمون خیلی خوش خنده بوده!!!! در این حد خنده ؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد