روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

شمردن جوجه ها را شروع کنید

سلام

روزتون خوش و خرم

اول هفته تون پر از انرژی

سرحال و خندون باشید

بهار خانم نوشته با خوردن یه کافی میکس پر انرژی شده

یکی دیگه از دوستام نوشته با دیدن پیام عاشقانه یهو روزش پر از نور و شور و اشتیاق شده

یکی از دوستام تو واتس آپ یه آهنگ فرستاده و گفته با شنیدن این آهنگ یهو پر از انگیزه شده و یه عالمه تصمیم برای امروزش گرفته

منم امروزم را یه طور متفاوت شروع کردم و الان با اینکه چند ساعتی هست که سرکارم و چند تا کار تحویل دادم هنوز پر از انرژی و حال خوبم...



دیروز  صبح زود بیدار شدم

بعد از صبحانه ، هوای ابری منو کشوند باز زیر پتو... کتابم را برداشتم و شروع کردم به خوندن

یه قسمتی از تختم چسبیده به شوفاژ هست و اون قسمت را بالشت و کوسن چیدم و چسبیدم به شوفاژ و خوندم و خوندم و خوندم ...

یه جاهای دلچسب کتاب بود و حسابی تند تند میخوندم ... نزدیک ساعت یازده...

ساعت یازده بوی قورمه سبزی مامان جان همه خونه را پر کرده بود ...

با هم یه تصمیم یلدایی گرفتیم

اول شروع کردیم به درست کردن پودینگ... سه رنگ... سبز و سفید و قرمز...

چون باید بین ریختن لایه ها یه کمی فاصله باشه دونه دونه و با حوصله رنگها را آماده کردیم و سه بار پودینگ درست کردیم

بعدش رفتیم سراغ یه مدل قند یلدایی.. شکل هندونه بشه و با تم سازگار

اونجا هم سه رنگ... قندها رفتند روی شوفاژ برای خشک شدن

و رفتیم سراغ کیک ... لایه قرمز را درست کردیم و رفتیم برای ناهار

بعد ناهار لایه های بعدی...

(سارا جونم ، منو با خودت مقایسه نکن... من حرفه ای نیستتتتتتتتتتتتتتتم)

مغزبادوم زنگ زده بود بهم که عصر اندازه یک ساعت میاد پیشمون ...

لبوها روی گاز داشتند برای خودشون قل میزدن

آروم آروم میوه چیدم ...

میز را آماده کردم و منتظر شدیم

با خواهرجون اومدن

پودینگ را خوردن و نصف کیک و قند را براشون گذاشتیم توی ظرف که ببرن... مامان جان پولکی هم درست کرده بودند

سهم لبو و پولکی را هم براشون گذاشتیم

بالاخره برای برگزاری یلدای مجازی ، بد نبود

وقتی مغزبادوم و خواهرجون رفتند با مامان جان بقیه خوردنیا را برای اون یکی خواهر بسته بندی کردیم

نصف کیک - لبوی قلب قلبی - قندهای هندونه ای - شکلات و بادوم زمینی - پولکی - خرما و نارگیل- پودینگ

مامان جان سبزی هم براشون آماده کرده بود ن- از باغچه آورده بودن و شسته بودن و بسته بندی کرده بودن

عروسک خرگوشی فندوق هم خونمون مونده بود - همون که خودم براش بافتم - یک کتاب قصه  هم براش گذاشتم تو بسته

خلاصه صبح همه را آوردم دفتر و توی کارتن بسته بندی کردم و صبر کردم تا ساعت نزدیک 10 بشه که از خواب بیدار بشن فسقلیا

بعد با پیک فرستادم

بعد هم تلفن و جیغ و داد و ذوق بسیار زیاد فندوق....

این هم یلدای امسال

j7fc_78542.jpg



پ ن 1: هنوز کلی وقت داریم برای شاد کردن دل آدمهای اطرافمون

شاید برای مغزبادوم کتاب بفرستم دم خونشون تا با تحویلش کلی ذوق کنه

شاید برای للی هم گل بفرستم


پ ن 2: بهانه های کوچولو برای شادی و شاد کردن دل دیگران را از دست نمیدم...


پ ن 3: به آقای پیک هم شکلات دادم

هم یه مبلغی اضافه بر فاکتورش...

در عوض ایشونم لطف کرد و با صبوری بسته را تا دم آپارتمان خواهرجان برد

میتونست فقط به نگهبانی تحویلش بده


پ ن 4: از صبح دارم ریاضی تایپ میکنم

باید برم سراغ غزلها





نظرات 7 + ارسال نظر
من شنبه 29 آذر 1399 ساعت 12:09 http://me2020.blogsky.com

هفته خوبی پیش رو داشتی باشین ان شالله
دستتون طلا بابت کیک و سایر خوشمزه ها

به همچنین شما
لطف دارین به من

سعید شنبه 29 آذر 1399 ساعت 13:20 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گل
حالت خوبه؟ خداروشکر
من یه روز که داشتم میومدم فروشگاه کاملا بی اختیار دست بردم تو قفسه ی کتاب ها و یهو یه کاغذ اومد دستم که یه شعر روش تایپ شده بود از مهرداد اوستا
این برام خیلی عجیب بود چون من اصلا کاری با قفسه ی کتاب ها نداشتم ولی انگار اون شعر روزی اون روز من بوده
الان چسبوندمش به دیورا دفتر کارم
وااااااااااااای از این پودینگ ها و کیک ها و قند ها
نمیدونی چقد دلم خواست
حیف که امسال دورهمی یلدا ممنوعه وگرنه هر جور شده خودمو میرسوندم اصفهان خونتون
غزل ها رو بر ریاضی ها ترجیح بده
عمرت صد شب یلدا دختر عموووو

سلام پسرعموجان
متشکرم
شما خوبین
اون شعر ... چه حس خوبی
هرچیزی جای خودش داره ... هم غزلها را دوست دارم و هم فرمولها را ...
به همچنین
منم برای شما و خانواده بهترینها را آرزو دارم

فریبا شنبه 29 آذر 1399 ساعت 14:43

خیلی خوشگل شدن امیدوارم که همیشه شاد و آرام در کنارهم باشین

چشمای زیبای شما خوشگل میبینه... ممنون

فری شنبه 29 آذر 1399 ساعت 15:54

سلام، باز هم چه کارهای شاد ی انجام دادید یلدای خوبی داشته باشید عزیزم

سلام
دخترجان خوب هستند؟
انشاله شما هم یلدای بینظیری داشته باشین

سارا شنبه 29 آذر 1399 ساعت 16:04 Http://15azar59.blogsky.com

تیلو جونم خیلی هم عالیه اصلا خودتو دست کم نگیر ضمن اینکه این کیک با اون مهربونی که پخته شده و اون همه ذوق و شوق واقعا خوردن داره
دوست داشتی بهت کیک سه رنگ هندونه ای خیلی ساده رو یاد میدم

واااااااااااااااااااااااای
سارای مهربونم
خیلی خیلی ممنون
خیلی دوست دارم یادم بدی
مشتاقانه منتظرم

رسیدن شنبه 29 آذر 1399 ساعت 18:20

تو همه این پست من اون قسمتش رو دوس دارم که همراه مامانت دل به دل هم میدین و دست به دست و با عشق و علاقه میشنید پای یه کار .
کاری که مامان من متاسفانه هیچ وقت نکرد و بیچاره بلد نبود منو تو علایقم همراهی کنه . نه فقط برای کمک بلکه برای یه لذت دو نفره . بدون اما و اگر
خدا حفظ شون کنه برات

در عوض میدونم که تو اگه مامان بشی مامان بینظیری میشی
همدل- مهربون- دلسوز- رفیق....

مهتا شنبه 29 آذر 1399 ساعت 21:13

عزیزم نوشته هات پر از حس زندگیه
یلدات مبارک

متشکرم
به همچنین شما
همه روزهای زندگیتون مبارک و شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد