روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

هرروزِ زندگی یک موهبت تازه ...

سلام

روزتون جینگیل پینگیل

صبح ها ، به خصوص اون وقتی که چشماتون را تازه باز میکنید فقط به چیزای خوب فکر کنید

اصلا این کار نیاز به یه تمرین داره

تا چشماتون باز شد شروع کنید به فکرای خوب

به اونایی که دوستشون دارید

به کارهای خوبی که میتونید انجام بدید

به هدیه هایی که میتونید بی دلیل بخرید

به تلفن هایی که توی اون روز میتونید بزنید

به پیام ها ...

به آدمهایی که مدتیه ازشون بیخبرید

به قربون صدقه های بی دلیل

باورتون نمیشه با چه حال خوب و چه لبخند قشنگی از خواب بیدار میشید...

به خودتون عادت بدید که صبح ها توی آینه به خودتون لبخند بزنید ... به خودتون با اون ظاهر ژولیده و درهم برهم ... به خودتون با لباس خواب و موهای نامنظم ...

به خودتون لبخند بزنید و خودتون را دوست داشته باشید و حتما حتما از زیبایی های خودتون تعریف کنید

برای خوابتون لباس مخصوص داشته باشید ... نه که لباس خواب خاص... اگه مثل من مجرد هستید بلوز و شلوار نخی سبک با یه عکسی که دوستش دارید ... قرمز قلب قلبی... صورتی با طرح عروسک ... لیمویی ... خرسی... شکلاتی... هرچی که صبح توی آینه لباتون را به لبخند باز کنه

توی آینه به خودتون لبخند بزنید و از زیبایی های خودتون لذت ببرید

از رنگ چشمهاتون .... از لبخند قشنگتون ... از مدل موهاتون ...

خلاصه که خودتون به خودتون انرژی مثبت بدید

به خودتون صبحانه های خوشمزه جایزه بدید

اول از همه موجودات عالم، خودتون را دوست داشته باشید و با خودتون در صلح به سر ببرید

بعد میبینید که آروم آروم همه چیز بهتر و بهتر خواهد شد ...



صبح که اومدم دفتر ، یه کارکوچولو داشتم که باید انجام میدادم

در همون اول کار، دستگاه ارور داد

زنگ زدم به آقای سرویس کار و ایشون هم در کمتر از نیم ساعت خودشون را رساندند

الان من دارم پست مینویسم و ایشون دارن دستگاه را سرویس میکنن...

اولش حالم گرفته شد ... اوضاع اقتصادیم اونقدرا تعریفی نداره...

ولی بعدش به خودم گفتم بالاخره روزی رسان باید روزی آقای سرویس کار را هم برسونه ...

خدا بزرگه...

بالاخره چرخه اقتصادی باید بچرخه ... من قسمتی از این چرخه هستم

پس الکی حرص نمیخورم

صبوری میکنم تا ببینم چی میشه ...

دیدم اول صبحی همچین خبر نابی هم نیست که بدو بدو برسونم به پدرجان و یا آقای دکتر...

پس فعلا بیخیال نشستم و دارم پست مینویسم...







پ ن 1: گاهی باید صبوری کرد... گاهی نباید دست دست کرد و باید عجله کرد

زندگی نسبی هست ...

و همین بالا و پایین هاست که این مسیر را زیبا و دلچسب میکنه

دائما در حال غر زدن نباشید


پ ن 2: پست امروز به دلم نچسبیدا

از صبح اول وقت شروع کردم

وسطش هزارتا کار پیش اومد

هی تیکه تیکه رفتم و اومدم

هی مجبور شدم تلفن جواب بدم

تلفن بزنم

حرف بزنم

خلاصه که این بهم ریختگی امروز را ببخشید


پ ن 3: راستی وسط نوشتنها هم آقای دکتر خودشون زنگ زدند... گفتند : چه خبره ... گفتم مگه علم غیب داری؟

فرمودند : عاشق اینطوریه بهش وحی میشه

بعد هم پدرجان زنگ زدند... اینطوریاست... ایشونم احتمالا بهشون وحی شده بود...




نظرات 12 + ارسال نظر
مخمور یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 11:40

سلام
این عاشق ها چرا دلتنگی ها بهشون وحی نمیشه یا میشه و به روی خودشون نمیارن

سلام عزیزدلم
بهشون وحی میشه ... به روی خودشونم میارن... مدل خاص خودشون را دارن
صبوری کن

بلاگر یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 11:41

سعی کردم خودمو اینجور که تیلو میگه تصور کنم :
پامو از تخت گذاشتم پایین ، به دمپایی های صورتی رنگی که بالاش 2 تا منگوله داشت صبح بخیر گفتم و یه بار بغلشون کردم و ازشون معذرت خواستم وزنِ منو تحمل میکنن ! و پوشیدمشون ، موزیک رو روشن کردم و آهنگ مورد علاقم (عروسکم لالاش میاد ، شب که میشه باباش میاد) را پلی کردم و با حرکات موزون به سمت ... معذرت میخوام اینجا را نمیتونم با جزئیات بگم !!!
خلاصه بعدش شیرکاکائومو با کیک خوردمو رفتم سر دوچرخه صورتیم که برم سر کار و ...
****
تیلوی عزیز ، همه مخاطبینتون دختر خانم نیستند ، وقتی میگی برای لباس خوابتون جینگیل پینگیل بپوشین ، حداقل بلاگر را استثنا کن !

لباس خواب جینگیل بپوش بلاگر
هیچیت نمیشه
نمیخواد دمپایی صورتی با منگوله بپوشی
ولی لباس خواب جینگیل پینگیل بپوش... هیچ اتفاقی نمیفته
در ضمن صبح ها هم شیر کاکائو با قند زیاد و کیک نخور... نان و پنیر و گردو... حتی کره و عسل... یا ارده شیره ...
در ضمن فکر کردی ما با دوچرخه صورتی میایم سرکار؟
یا آهنگمون اونم اول صبح لالای عروسکه؟
اتفاقا برو توی آینه به خودت نگاه کن تا بفهمی زندگی یه عالمه رنگ قشنگ داره
همه چیز رااینهمه سیاه و سفید نبیننننننننننننننننن

پری از شیراز یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 12:03

خیلی طرز نگاهت به زندگی و اطرافت رو دوست دارم.برات بهترینها را آرزو میکنم.

منم برای شما دوست خوبم بهترینها را آرزو میکنم
بهم لطف داری دختر جان
چند تا از بهترین دوستام شیرازی هستن... خیلی خیلی شیرازیا را دوست دارم

مامان فرشته ها یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 13:07

صبح دل انگیزی بود چون دورکار بودم و اتفاقا همسر هم همینطور صبح هم ژولی پولی پا شدم و دخترا رو برپا زدم و یه صبحونه با نون بربری تازه و مربای زنجبیل و اب جوش زدم بر بدن الان هم فسنجون گذاشتم و بین سرزدن بهش به وب دوستای خوشگلم سر میزنم مرسی از نگاه قشنگت

خدا را شکر که حال دلت خوب بوده
انشاله که همیشه حال دلت خوب باشه
انشاله که همیشه حال دل همه ی مامانای نازنین عالی باشه

سارا یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 13:24 Http://15azar59.blogsky.com


یه فامیل داشتیم وقتی از خواب بیدار میشدن بداخلاقی میکردن تا مثلا ده دقیقه یه ربع کسی نباید باهاشون کاری میداشت ...بعد اونا از یه اصطلاح استفاده میکردن که بی ادبانه هست ولی بامزه اینجور وقتا به کسیکه از خواب بیدار میشد و بداخلاقی میکرد میگفتن داره نکبت میفروشه
......
دقت کرد تیلو دقیقا وقتی حساب کتاب ادم به مرز هشدار قرمز میرسه تازه خرج تراشی وسایل شروع میشه

چه اصطلاح باحالی بود... یادم می ماند....
اخ اخ اخ دقیقا همینطوریه

پیشاگ یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 15:42

تجربه اینکه تا چشام باز شده باشه و به چیزای بد فکر کرده باشمو دارم باید بگم که روزم خراب شد واقعا

پس اصلا به چیزای بد فکر نکن
به چیزای خوب فکر کن و سعی کن به همون چیزای خوب هم برسی

سعید یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 16:31 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی خوبم
روز خودتم جینگیل پینگیل
چه توصیه های خوبی
من معمولا روزها آروم از خواب بیدار میشم البته به جز روزهایی که شبش بد خواب شده باشم و دیر بیدار شم آخه باید با عجله آماده بشم و بزنم بیرون
عاشقانه هاتون برقرار

سلام پسرعموجان
بله پیش میاد گاهی دیر پاشیم و همه چیز بیفته روی دور تند
ولی همین که به طور عمومی آروم از خواب بیدار میشی عالیه

پریناز یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 16:56

من بستگی داره چه ساعتی از صبح بیدار بشم . تو همه زندگیم از نوجوانی و شایدم بچگی یادم نمیاد، صبحهای خیلی زود قبل روشنی هوا به محض جدا شدن از عالم خواب و گاهی قبل از باز کردن چشمام به مسائل کلان زندگیم فکر میکنم یعنی فکرشون میاد تو سرم ..یه دوره ای مدرسه بود بعد شغل بود و همینطور تا این سن که رسیدم و الان بیشتر کارهای نکرده و تصمیمات اشتباهم میپره تو سرم. و گاهی اذیت کننده میشه البته دفعاتش کمه شکر خدا. ولی وقتی بعد طلوع آفتاب و گذر از گرگ و میش باشع به محض بیدار شدن روزمرگی و حال و هوای اون روز با منه و آخرش نفهمیدم در گرگ و میش عاقلم یا در طلوع .. اینهایی که گفتم هیچ ربطی به جینگیل پینگیل و قلب و بقیه چیزا نداره چون فکر نمیکنم این دوره زمانه هیچ زن و دختری زمخت بخوابه یا زمخت بیدار شه. با خودم هم آشتیم و یه مسئله دیگه اینه حال بد و خوب ما همش دست خودمون نیست گاهی و نه اصلن بیشتر از بیرون به ما میرسه ما فقط میتونیم مدیریتش کنیم
(نمیدونم چرا من هیچوقت نمیتونم منظور حقیقیمو در غالب کلمات بیان کنم و دیگرانو دچار سوتفاهم میکنم امیدوارم ایندفه موفق شده باشم)

اصلا ما را دچار سوء تفاهم نکردی
نظراتت را گفتی خیلی هم خوب گفتی
امیدوارم با مدیریت درست افکار بتونیم حال بهتری برای دلمون درست کنیم

taraaaneh یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 18:02 http://taraaaneh.blogsky.com

همه این کارهای کوچکی که گفتی توی ایجاد حال خوب موثرن. فعلا من از گوش دادن به موزیک شاد شروع میکنم. یعنی صبح که پا میشم بعد از روتیهای همیشگی آهنگ شاد گوش میکنم. ولی خب میدوین شاد بودن گاهی انرژی زیادی میبره. مثلا همه اینهای که گفتی آدم یادش نمیمونه. یک مدتی انجام میده بعد یادش میره.

ترانه جان
خیلی از کارها را اگه زیادی هم تکرار کنیم دیگه اون انرژی را بهمون نمیدن
یعنی باید در هردوره ای با توجه به حال و روز دلمون کارهای حال خوب کن را عوض کنیم
باید مراقب دلمون باشیم

من یکشنبه 23 آذر 1399 ساعت 21:32 http://me2020.blogsky.com

امروز از صبح دچار کلافگی شدیدم
یه باره اومدم اینجا خوندن قسمت اول پستتون و تصور کردنش حالم رو بهتر کرد،ممنونم

چرا کلافه؟
خدا نکنه
چقدر خوشحالم که خوندن اینجا تونسته حالتون را بهتر کنه

MONPARNASS دوشنبه 24 آذر 1399 ساعت 01:14

سلام تیلو
به بلاگر : دمت گرم ، روی دل من هم این حرفها سنگینی می کرد

سلام MONPARNASS
خب پس همون جوابی که به جناب بلاگر دادم برای شما هم گویای همه چیز هست

جزر و مد جمعه 28 آذر 1399 ساعت 01:20

تیلو خانم سلام
من وبلاگ رو می خونم اما ساکتم نمیدونم چرا، فقط خواستم بدونید که هستم.
راستی من یاد اون روز افتادم که تعمیر کار اومد و آقای دکتر تند تند زنگ میزد که رفت؟

سلام نازنینم
خیلی ممنون که هستی
از اینهمه انرژی خوبت واقعا انرژی گرفتم
یادتونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد