روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

یه کمی دیر کردم

سلام

روزتون زیبا


امروز هم مثل دیروز چندکارتنی کاغذ با خودم آوردم

بعدش هم تندتند یه کار برای مشتری آماده کردم

پی دی اف کردم و ارسال کردم برای تاییدات نهایی

همین شد که دیر اومدم اینجا


دیشب بعد از حرف زدن با آقای دکتر ، خوابیدم

یه خواب وحشتناک دیدم و وقتی چشمامو باز کردم قلبم داشت به شدت تندتند میزد

ناخودآگاه نشستم لبه تخت و چند ثانیه ای طول کشید تا همه چیز را تجزیه تحلیل کنم

قدیما بیشتر خوابهای ترسناک میدیدم و همون لحظه زنگ میزدم آقای دکتر و گریه و زاری.... بعدها به خودم گفتم : وحشتناکتر از خواب بد دیدن، این هست که یکی آدم را اینطوری از خواب بیدار کنه... برای همین دیگه این کار را نکردم...هرچند ایشون وقتی صبح تعریف کنم همچین قضیه ای را میگن چرا زنگ نزدی ...

خلاصه که از جام بلند شدم و رفتم یه لیوان آب خوردم و دلم خواست برم توی تراس...شاید دلم هوای تازه میخواست...

اما جالب این بود که وقتی دوباره برگشتم توی تخت یه خواب خیلی خوب دیدم و صبح با یه لبخند بزرگ بیدار شدم...

حس خوب اون خواب و یه صبحانه دلچسب ، حسابی منو سرحال آورد...

امیدوارم شماها هم سرحال باشید



پ ن ۱: یک نفر به نام دلسوختگان چندتایی پیام و لینک توی کامنتها گذاشته بود

من که موفق به باز کردن لینکها نشدم، اما کامنت را جواب دادم و تایید کردم

بعد متوجه شدم که کامنتهای ایشون لابلای کامنتها نیست

کامنتهاشون را توی چندتا وبلاگ دیگه هم دیده بودم

سراغ اونها هم رفتم و کامنتها نبود

کسی میدونه قضیه چیه؟


پ ن۲: اونقدر امروز کوچه بی عبور و سوت و کور هست که باور کردنی نیست


پ ن۳: خیلی خیلی آروم دارم یه کتاب تازه میخونم

اصولا از روند خیلی کند توی کتاب خوندن خوشم نمی آمد

اما الان عجیب دارم از این جریان آرام لذت میبرم

نظرات 5 + ارسال نظر
بلاگر چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 12:22

البته من ساعت 12 به بعد یا موقع خواب ، همه راه های ارتباطی با خودم را قطع میکنم ، نصفِ شب که نمیخوان منو به مهمونی و عروسی دعوت کنند ، فقط میخوان خبر بد بدن !
یعنی قدیما از این کارا میکردی ؟ با گریه زنگ میزدی نصف شب از خواب بیدارش میکردی؟ خودت یه پا کابوس بودی پس !
حیفت میومد شما با ترس بیدار شی و اون در خواب ناز باشه؟
الهی ، چقدر دوسش داشتی پس !

میدونی نگاه سیاه و سفید شما به زندگی به من نشون میده که چقدر منعطف بودن چیز خوبیه
کسی که با تلفن کاری نداره باید هم موقع خواب راههای ارتباطیش را قطع کنه
ولی دوتا عاشق دور از هم که تمام ارتباطشون با تلفن هست با همه فرق دارن

سعید چهارشنبه 19 آذر 1399 ساعت 18:30 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گل
اتفاقا دیشب من یه خواب خوب دیدم البته همراه با حسرت
خواب دیدم اومدم اصفهان و استاد شجریان تو یه کوچه باغ خیلی باصفا دارن آواز میخونن
من هم لذت می بردم و هم میخواستم به بقیه بگم قدر ایشون رو بیشتر بدونین چون دارن از بین ما میرن

سلام پسرعموجان
چه خواب خوبی
کدوم آوازشون را میخوندن؟ یادت هست؟

سعید پنج‌شنبه 20 آذر 1399 ساعت 09:15 http://www.zowragh.blogfa.com

نه متاسفانه
فقط یادمه تو ابوعطا میخوندن

سارا پنج‌شنبه 20 آذر 1399 ساعت 10:04 Http://15azar59.blogsky.com

میدونی تیلو من فکر میکنم خوابها نشانه هستن اینجور وقتا که ما خواب بد میبینیم مادرم میگن صدقه بنداز تا اگر بلایی هست رفع بشه یا اسیبش کمتر بشه و اون صدقه انگار دل ادمو قرص میکنه که اتفاقی در کار نیست ...
اینروزا خیلی فکر و ذهن هممون مشغوله خیلی فشار و استرس زیاد شده شاید یکی از دلایل خوابهای اشفته همینا هست ...
و چه خوب که با یه خواب شیرین روزت شروع شد

من خودم به صدقه به شدت اعتقاد دارم
اما من خواب بد ندیدم
فقط قسمتی از گذشته که به فراموشی سپرده بودم سرک کشیده بود ....

پیشاگ پنج‌شنبه 20 آذر 1399 ساعت 10:47

منم جان شیرینو بعد خواب بدام بیدار میکنم دست خودم نیست اروم نمیشم
حتی مجردم که بودم یا میرفتم پیش مامانم میخوابیدم تو خوابگاه هم میپریدم تو تخت شوکول
و صد البته که ترک نکردم این کارمو
اقای دکترم کم مهربون نیستا

بالاخره یار همراه یعنی همین
گاهی باید حضور پررنگ همدیگه را حس کنیم تا آروم بگیریم
خیللللللللللللللللللللللی مهربونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد