روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

وسط هفته

سلام دوستای نازنینم

لحظه هاتون پر از حال خوب

حال خوب از اونایی که ته دل آدم غنچ میره و آدم خود به خود لبخند میزنه


امیدوارم توی این روزها درگیر بیماری نباشید

امیدوارم هممون خیلی زود از دست این بیماری همه گیر رها بشیم



این روزها خلوتم

اما خیلی بیشتر از قبل از اینکه کار امروز را به فردا بندازم میترسم

داداش چندماه پیش ازم خواست براش اینترنتی نرم افزار بخرم

مکاتباتش را خودش انجام داد

شرکتش داخل ایران بود

چندروز قبل شرکت به همه کسانی که نرم افزار خریده بودن اطلاع داده بود که میخواد کتابی که درباره همبن نرم افزار  چاپ شده  را براشون پست کنه

کاتبات انجام شد و آدرس پستی دفتر را طبق عادت دادم

بعدش یادم اومد که دفتر نمیرم

اما دیگه آدرس را عوض نکردم

دیروز از دفتر فنی مهندسی کنار دفترم، بهم خبر دادن که آقای پستچی برام بسته آورده و اتفاقا خیلی خیلی هم جویای احوالم شده(یادتون هست که هربار به خوردن نسکافه و شکلات دعوتش میکردم)....

خلاصه نزدیک ساعت ۱۰ از خونه زدم بیرون

بسته را تحویل گرفتم و جای دیگه تحویل دادم، تا تحویل یکی از دوستان داداش جان بشه و به زودی به دستش برسه...

بعدش هم سرراه از هایپر پنیر و شیر و ماست و سرکه و روغن زیتون خریدم

داشتم میومدم سمت خونه که چشمم وانتی خورد که کنار خیابان بادنجان دلمه ای میفروخت...

فندوقی نازنینم بهم دستور پخت میرزاقاسمی را یادداد و از اون موقع عاشق این غذاشدم، در حالی که توی خونمون اصلا پخته نمیشد....

پیاده شدم و دوکیلو بادنجان خریدم

سرکوچه بودم که عمه جان زنگ زدند، از شمال برامون برنج خریده بودند

باز دور زدم و رفتم سمت خونشون

توی حیاط حال و احوال کردبم و با فاصله ایستادیم و چند دقیقه ای گپ زدیم

بعد اومدم سمت خونه

برنجها را که یکراست بردم انباری پشت بام تا دوران قرنطینه شون را بگذرونن...


پ ن ۱: این پست را چندبار نوشتم 

پرید

با گوشی از این مشکلات زیاددهست

غلطهای املایی و جمله بندیهای اشتباهم را نادیده بگیرید


پ ن۲: دلم برای رانندگی تنگ شده


پ ن۳: اقای دکتر رفته بودن یه مدکز تحقیقاتی

یه قطره موثر بر آفت دهان بهشون داده بودن

راه به راه برام پست کرده بودن

به نظرتون همسایه از دست پسته های پستی من کلافه میشه؟؟؟؟


پ ن۴: اینکه نمیتونم از شکلکها استفاده کنم، حس میکنم احساساتم منتقل نمیشه


پ ن۵: دوست خوبم که خصوصی نوشتی، من برای شنیدن دردلهات همیشه آماده ام

هر آدمی یه موقع هایی نیاز داره که حرفای دلش را با کسی در میون بزاره

من کاملا حرفات را درک مبکنم

نظرات 6 + ارسال نظر
خورشید چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 04:25 http://Khorshidd.blogsky.com

اصلا نمیتونم هضم کنم یه نفر تازه با میرزاقاسمی آشنا شده باشه پس بقیه عمرت را چی خوردی واقعا ؟؟؟؟برنج دودی هم کته کن بزن تنگش اونوقت میفهمی چه معجونی میشه حواست باشه رنگ گوجه غالب نشه به بادمجون
و امااااااااااا
اون دوست دلتنگت من نبودم احیانا؟؟
دقت کرده همه چی را بخودم میگیرم

آشنا بودم باهاش
اما هیچوقت تو خونمون نمیپختیم
چون پدرجان دوست ندارن
برنج کته هم دوست ندارن
و البته منم میرزاقاسمی را با نان و سبزی دوست دارم
خودخودتی

مامان فرشته ها چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 11:25 http://mamanmalmal.blogfa.com/

بنظرم همسایه ها اینجوری یه بهونه دارن تیلوتیلو رو مرتب ببنن و از انرژی مثبتش سرشار بشن

این نطر لطف شماست عزیزدلم

پریناز چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 16:11

سعید چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 20:20 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی جان
حست قشنگ منتقل شد خیالت راحت

سلام به پسرعموی نازنینم

خیالمو راحت کردی

صحرا چهارشنبه 28 آبان 1399 ساعت 21:55 http://Sahra95.blogsky.com

گندم عزیز کرونا به کلی شکل زندگیامونو عوض کرده، چه خوب که تو حواست به همه چی هست و مراقب خودت و اطرافیانت هستی‌. چاره چیه جز سازگار شدن با شرایط و زندگی رو زندگی کردن
چند وقته هوس برنج ایرانی کردم متاسفانه اینجا پیدا نمیشه

عزیزدلم شکل و رنگ زندگی منم عوض شده
این سازگاری آسون نیست
اخیش
کاش میشد مهمونت کنم به یه غذای خوشمزه ایرانی
میدونم که دستپختت عالیه
و میدونم که این نی نی جان هوس برنج ایرانی کرده

قلب من بدون نقاب شنبه 1 آذر 1399 ساعت 23:09 http://Daroneman.blog.ir

تیلو جان من برای این پست و پست قبلی کامنت ارسال کرده بودم نرسیده؟؟

گاهی با شرمندگی کمی در تایید کامنتها تاخیر دارم
همین الان ۱۰۰ تا کامنت تایید نشده دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد