روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

تفاوتها

سلام دوستای خوبم

لحظه هاتون پر از نشاط و اشتیاق


سالهای زیادی روی نظم زندگی کردم

صبح ها سرساعت اومدم سرکار

درسته که استرس ساعت زدن و زمان دقیق رادنداشتم و همیشه خوش خوشک اومدم و رفتم، اما یه نظمی برقرار بود

روزها و تاریخها را یادم بود

بخاطر مدل کار و شغلم ،خیلی از مناسبتها را به طور دقیق یادم بود

برای خیلی از مناسبتها باید فکر طرح و ایده میکردم

و...

اما حالا نزدیک یکسالی هست که همه چیز تغییر کرده

من از این تغییر ناراحت نیستم

حالا دیگه نظم سابق را ندارم

اما دچار بی نظمی هم نشدم

شاید بعضی شبها دیرتر بخوابم

زمان بیشتری با آقای دکتر حرف بزنبم

یا حتی به طور همزمان یه فیلم را تماشا کنیم

صبح ها بیشتر بخوابم

ظهرها وقت آزاد بیشتری داشته باشم

حالا زمان دارم که پاییز را بیشتر تماشا کنم

زمان پیدا کردم باز شروع کنم توی دفترم یادداشت بنویسم

خلاصه که تغییر برام سخت با رنج آور نبوده و نیست

اما بهرحال نگرانیهای خودمو دارم

نگرانی برای شغلی که بیشتر از بیست سال براش زحمت کشیدم و حالا به تعطیلی کشیده شده...

نگرانی برای پس اندازی که ته کشیده و آروم آروم داره به تهش میرسه

نگرانی برای دلخوشیهایی که یواش یواش حال خوب کن نباشن

نگران برای کوچولوهامون که الان باید زندگی اجتماعی یاد بگیرن اما توی خونه ها حبس شدن

نگرانی....

نگرانی....

اما امیدها و دلگرمیهای زیادی هم توی دلم روشنه

پدری که همیشه پشتیبان من بوده و هست و هیچوقت نزاشته من مشکل مالی داشته باشم

مادری که این روزها بیشتر از همیشه لوسم میکنه

وجود آقای دکتر

دوستایی که خیلی خیلی با معرفتن

خواهرا و بچه هاشون

داداش و زن داداش

و...

خلاصه که این روزها دارم زمان های متفاوتی را تجربه میکنم

همه چیز را از زاویه دیگه ای میبینم

وقت دارم بخونم... بنویسم... حرف بزنم... فکر کنم... سکوت کنم... تماشا کنم... زندگی را باریتم آروم زندگی کنم...

با خودم در صلحم....



پ ن: چندباری دم غروب رفتم پشت بام

تجلی رنگها 

خنکای پاییز

صدای اذان

و یه حزن دل انگیز


پ ن ۲: یه عالمه بافتنی های قدیمی را شکافتم

حالا کلی کاموا دارم برای بافتن


پ ن ۳ : میخوام از معجزه های تازه بنویسم

از معجزه هایی که رنگ زندگی را عوض میکنند


نظرات 8 + ارسال نظر
بلاگر دوشنبه 26 آبان 1399 ساعت 21:14

داری به زن بودنت برمیگردی ، از دید من خیلی هم خوبه ، با کار کردن خانمها خیلی موافقم ولی حس میکنم یه جاهایی روح ظریفشون دیگه کشش نداره ، الان شاید آقایون هم برای کار مشکل داشته باشن .
کمی استراحت کن ، حس اینکه تیلو بافتنی میبافه ، تصویری از آرامش برای من داشت.

ممنونم
با نظرتون موافقم
با کار کردن زنها مخالف نیستم اما با توجه به شرایط
فعلا که استراحت میکنم و از لحظه ها لذت میبرم
باید یه کمی تو جنبه کتاب خوندن ببشتر تلاش کنم
اما ترجیح میدم ابن روزها خودم را به هیچی مجبور نکنم

قلب من بدون نقاب دوشنبه 26 آبان 1399 ساعت 21:59 http://Daroneman.blog.ir

خوش برگشتی تیلو جان
امیدوارم زندگیت زودتر به اون ریتمی که دوست داری برگرده

ممنون عزیزدلم

ترانه دوشنبه 26 آبان 1399 ساعت 22:30 http://taraaaneh.blogsky.com

همه ما نظم قبلی زندگیمون بهم ریخت و اون وسط کمی دچار سردرگمی بودیم تانظم جدید جاشون گرفت. توی زندگی جدید وقتمون برای خیلی از کارهایی که قبلا وقتشو نداشتیم باز شده وگاهی برعکس سابق نمیدونیم با وقت آزادمون چکار کنیم. من هم مثل تو این دوران فرصت بیشتری پیدا کردم تا به طبیعت اطرافم به درختها وبه آسمون بیشتر نگاه کنم و حالا میفهمم که توی زندگی شلوغ قبلی خیلی چیزها رو از دست میدادم.
بافتنی خیلی خوبه. منهم هوس کردم یک چیزی ببافم.

دقیقا موافقم
نظم تازه
نگاه تازه
حتی روشهاز تازه برای زندگی

پیشاگ سه‌شنبه 27 آبان 1399 ساعت 08:51

سلام به تیلو جانم
بابا دختر تو نمیگی دلمون تنگ میشه . رفتی که رفتی
حالام که برگشتی خیلییییی خوش اومدی
تولدتت مبارک باشه دختر مهربون ایشالا به همه ارزوهات برسی

راستی چرا وقتی آپ کردی وبلاگ من نشونت نداد !!!

سلام نازنینم
خودمم به شدت دلتنگتون بودم

سعید سه‌شنبه 27 آبان 1399 ساعت 10:11 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی خوب و مهربون
زندگی انسان هایی مثل تو یه رودخانه ی خروشان و در حرکته
ممکنه گاهی سرعتش کم بشه یا مسیرش تغییر کنه اما هیچ وقت تکراری و ناامید کننده نمیشه
پس نگران نباش

سلام پسرعموجان
چه تشبیه زیبایی
ممنونم از این نگاه که کلی بهم امید داد

مه سو سه‌شنبه 27 آبان 1399 ساعت 16:18 Http://mahso.blog.ir

خوبه اینروزا رو در آرامش میگذرونی تیلو...
و خدایی که در این نزدیکی ست...دوستانی آرام و مهربون...
حالا چرا بافتنی ها رو شکافتین؟!!!

مه سو دارم تلاشم را برای آرامش میکنم

از اون بافتنی استفاده نمیکردم

الی سه‌شنبه 27 آبان 1399 ساعت 21:14 https://elimehr.blogsky.com

سلام تیلو جانم
من برگشتم با یه آدرس جدید
https://elimehr.blogsky.com

خوش آمدی
چقدر خوشحالم که باز مینویسی

قلب من بدون نقاب شنبه 1 آذر 1399 ساعت 23:10 http://Daroneman.blog.ir

الان دیدم این یکی رسیده
برای پست قبل چطور؟؟

دوباره شروع کرده کامنتها را بخوره؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد