روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزهای نامنظم

سلام

روزگارتون پر از انرژی


امیدوارم نگران نشده باشید

چون به نظر خودم توضیح دادم که از این هفته و تا چند هفته دیگه که وضعیت کرونا یه کمی بهتر بشه کمتر میام سرکار

و قبلا گفتم وقتی نمیام سرکار کمتر مینویسم و توی خونه برای با گوشی نوشتن خیلی خیلی تنبلم...

بهرحال عذرخواهی منو بپذیرید

چون پیامهای محبتتون و کامنتهاتون حاکی از این هست که دلهای مهربونتون به یادم بوده و نگران شده ...



بعد از یکماه فندوق و پسته را دیدم

چه دیدار دلچسبی بود

بخصوص که روز تولد مامان جان بود

شب قبل از تولد مامان جان یک کیک کاکائویی پختم و روکش شکلاتی کشیدم و خیلی هم خوب و خوشگل شده بود

جای همگیتون خالی

دوتا مجسمه ی خوشگل هم آخرین قسمت هدیه های امسال شد...

دوتا جغد کپل ... که خیلی خیلی دوستشون داریم



دوبار با پدرجان و مادرجان به باغچه سرزدیم و چه هوای محشری بود

و جای همه تون خالی چه لطفی داره چیدن انار از درخت و همونجا خوردن...

چندتایی هم انجیر پاییزه داشتیم که نصیب من شد ...



دلم نمیاد این کتاب «ملت عشق» را تندتند بخونم

انگار دلم نمیخواد تمام بشه

گاهی برمیگردم و فصل ها را دوباره میخونم ...

دارم کلماتش را مزمزه میکنم ...

کفر دلپذیر...


با مادرجان وپدرجان دوتا فیلم هم دیدیم...

خیلی خوبه وقتی سه تایی با هم فیلم میبینیم ...

قدیم تر ها که آقای دکتر زود به زود میومد پیشم گاهی فیلم انتخاب میکردیم و دوتایی فیلم میدیدیم و چه دلپذیر بود...

مدتهاست دیگه با هم فیلم ندیدیم... اما در عوض آهنگ گوش میدیم و مشترکا کتاب میخونیم

کتاب خوندن مشترکمون را خودمون دوست داریم و پر از حال خوب هست ...



امروز هم خواهرجان میخواد بره دندانپزشکی و احتمالا بعدازظهر دوتا فسقلی را میاره میزاره خونه ما

و این یعنی یه بعدازظهر حسابی شلوغ...



پ ن 1: دیشب وسطهای شب

اون وقتی که انگار جذبه های ماه روی مغزمون اثر عجیب غریب داره

اسم کسی را توی اینستاگرام سرچ کردم که انگار برام حکم ممنوعه را داشت....


پ ن 2: برای تولد مادرجان چندتایی عکس خوشگل ازشون گرفتم و یه کلیپ کوچولو درست کردم و گذاشتم اینستا...

بازخوردهای دیگران برام خیلی جالب بود...



پ ن خاص:

چند قدم میرم عقب تر

خودم را از دور نگاه میکنم

درونم را

روانم را

احساساتم را

لبخند میزنم

یه لیست کوچولو دارم حاضر میکنم ... برای کارهایی که حتما تا آخر امسال میخوام انجام بدم 

یکی از موارد این هست که تصمیم دارم نصفه لباسهای کمدم را رد کنم برن ... لباسهایی که توی یک ساله گذشته نپوشیدم را ....

یکی دیگه از کارهایی که تا پایان امسال میخوام حتما انجام بدم این هست که میخوام ده تا کتاب تا آخر سال بخونم ... چون ده تا کتاب نخونده توی کتابخونه ام هست ...

و ....

شاید باید پرونده سالهای 1300 را یه طوری ببندیم که با شروع سالهای 1400 حس بهتری داشته باشیم ...





نظرات 23 + ارسال نظر
در بازوان چهارشنبه 30 مهر 1399 ساعت 13:06 https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com/

سلام تیلو جانم
تولد مامان جان مبارک و چشمت روشن به دیدن آجیل ها الهی که همیشه کنار هم دلخوش و سلامت باشید.

پ ن خاص: دنیای مینیمال بودن و زندگی کردن یه دنیای عجیبیه که با خودش آرامش و سادگی میاره. منم چند ساله که هیچ لباسی رو نگه نمیدارم و با حداقل ها زندگی میکنم

سلام عزیزدلم
متشکرم

پس خوب متوجه شدی چی میگم

امیر چهارشنبه 30 مهر 1399 ساعت 14:39

سلام
اخرین چهارشنبه مهر است در اصل اخرین روز مهرماه و در استانه ماه ابان و از مهر و آبان کلمه مهربان را می سازم و مهربانانه تقدیم دوست مهربانم که مهربانانه همه مهربانی اش را نثار مهربانان خود می کند . می نمایم و از خدای مهربان برایش همیشه طلب سلامتی و مهربانی می کنم باشد که لطف مهربانش شامل همه دوستان مهربان گردد.
نمیدانستم که کمتر میایی و کمتر می نویسی و گرنه لب به شکوه باز نمی کردم البته بیشتر نگران سلامتی ات بودیم.
انار را از شاخه باید چید
انجیر را در پیایان مهر باید خورد
کیک را با شکلات تزئین باید کرد...

مولا یارت و حق نگهدلرت

سلام
ممنون

سعید چهارشنبه 30 مهر 1399 ساعت 17:55 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
خوبی؟
چی بهتر از این که آدم تو باغ غروب کنار آتیش بشینه و چایی آتیشی و انار آتیشی بخوره
تا حالا انار آتیشی خوردی دختر عمو؟
پوست انار رو یه سوراخ کوچولو بزن بنداز تو آتیش
طعم پاییزی پیدا میکنه

سلام پسرعموجان
متشکرم
نخوردم انار آتیشی....

taraaaneh چهارشنبه 30 مهر 1399 ساعت 18:10 http://taraaaneh.blogsky.com

سلام عزیزم. روزگار تو هم پر از شادی و انرژی .کار خوبی میکنی که کمد لباسهاتون پاکسازی میکنی، احساس خوبی به آدم میده. :گل

سلام نازنینم
اوهوم
حس سبکی

لاندا پنج‌شنبه 1 آبان 1399 ساعت 10:14

تولد مامان مبارک.
چه خوب که فندق و پسته رو دیدی و چه خوب که سر کار رفتن رو کم کردی. خیلی خطرناک شده این کرونا...

ممنون نازنینم
خیلی خطرناکه
هممون باید رعایت کنیم

آزاده شنبه 3 آبان 1399 ساعت 08:51

سلام
تیلو جان دوست دارم ادرس اینستاگرامتون رو داشته باشم اگه میشه

سلام نازنینم

امیر شنبه 3 آبان 1399 ساعت 12:43

سلام
ما امدیم :
شما نبودید
پشت در ماندیم
استراحت کردیم
گورمونو گم کردیم

سلام
دور از جانتان

لیلا شنبه 3 آبان 1399 ساعت 15:59

سلام
روزتون بخیر و خوشی
واقعیتش چند روز با خودم کلنجار رفتم تا بیام این حرفا رو بزنم
گفتید میخواید مقداری لباس و رد کنید بره
توی کوچه ما پر از هموطن های بلوچ هست ک مهاجر هستن و بخاطر شغل اومدن یزد
متاسفانه وضعیت معیشتی خوبی ندارن
اگر کسی و برای لباس ها سراغ ندارید
خوشحال میشم واسطه ی خیر بشم و به دست کسی برسونم ک نیاز مند هست
این شماره تماسم هست که واتس آپ هم داره
اگر صلاح دونستید یک راه ارتباطی معرفی کنید بهم
ممنون

سلام نازنینم
اولا ببخش که خیلی دیر دارم جواب میدم
و دوما دید دیدم و حقیقتا جای دیگه دادم
یه خیریه نزدیکمون هست که این مدل لباسها را قبول میکنه

سعید شنبه 3 آبان 1399 ساعت 20:41 http://www.zowragh.blogfa.com

غیبت داری دختر عمو

اخ اخ اخ
حق با شماست

سارا دوشنبه 5 آبان 1399 ساعت 22:28 Http://15azar59.blogsky.com

خیلی خیلی گلی دخترجان

پریناز سه‌شنبه 6 آبان 1399 ساعت 02:16

فکر میکردم فقط من غایب کلاسم. خانم معلم که تازگیا هی نمیاد
بهت خوش بگذره جانم. فقط خواستم یه سلامی بدم و حضورمو اعلام کنم ولی مثل اینکه کلاس تعطیله و من خبر نداشتم

همه دور هم غایب بودیم
ممنونم
از حضورت بینهایت خوشحالم

پریناز پنج‌شنبه 8 آبان 1399 ساعت 02:32

بازم اومدم حاضر بزنم ..خانم معلم و کل کلاس غایبن..
عجیبه نمیدونم چرا همش دیر وقتا راهم به وبلاگ تو میخوره . اونقدر دیر که زمین و حتی زمانم خوابن ..
راستی فکر کنم کامنت قبلی اسم یادم رفته بود بنویسم ..شاید البته .. خب اینا همش از نصفه شب کلاس رفتنه دیگه
داشتم چند تا پست از سالهای قبلترو میخوندم . یعنی اینو بگم از هر چی میگی و مینویسی یه طرف اون چند جمله یا خطی که از آقای دکتر مینویسی یه طرف ... اصلن دلیل ادامه اینکه بین همه وبلاگا تو بازمانده ای که میخونم همین داستان عشق تو و آقای دکتره .. و چقدر شور انگیز مینویسی ...و چقدر آدمو کنجکاو میکنی و تو سر آدم هزار تا سوال از این عشق و ماجراهاش میکاری.
بزار رکورد طولانیترین سریال جهان ماجراهای عشق تو و آقای دکتر باشه

ای جان
داشتن دوستایی مثل شما منو دلگرم میکنه
چه تعریفای خوبی کردی ممنونم ازت
امیدوارم اینطوری باشه

فهیمه یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 08:28

کجایی تیلوجان
نگرانتم
انشالا هرجا هستی سلامت باشی

ممنونم نازنینم

مینو یکشنبه 11 آبان 1399 ساعت 17:17 http://minoog1382.blogfa

عزیزم خیلی وقته ازت خبری نیست...ایشالاکه خیره...

ببخشید
توی پست آخر نوشتم یه مدتی نیستم
بازم عذرخواهی

نیکادل پنج‌شنبه 15 آبان 1399 ساعت 13:13

امروز دیدم توی اولین پستتون کامنت گذاشتم و نوشتم شما وبلاگ نویس خوبی میشید. دیدین حرفم درست بود؟

چههههههه جالب
چه پیش بینی با حالی
البته امیدوارم واقعا خوب باشم

لیلا.م شنبه 17 آبان 1399 ساعت 13:27

سلام
تیلو جان و اینهمه غیبت؟؟
اینقدر هر صبح صفحه ات رو چک کردم بلاگ اسکای عصبانی شد.

سلام لیلای جان
ببخشید
راست میگی خیلی طولانی شد

Reyhane R شنبه 17 آبان 1399 ساعت 14:25

سلام تیلوجان (:
کجایی پس؟
هرچی صبر کردیم دیدیم نه خبری نیست.
بیا و ما را از بی خبری برهان (:
انشاءالله که خوب باشی و سرت شلوغ.

سلام نازنینم
ببخشید
برگشتم

مینو یکشنبه 18 آبان 1399 ساعت 18:23 http://Minoog1382.blogfa.com

عزیزم خیلی وقته نیستی...نگران شدم اساسی...ایشالاکه خوبی واوضاع بروفق مراده

ببخشید نگرانتون کردم
از قبل گفتم که یه مدتی نیستم
بازم عذرخواهی

در بازوان چهارشنبه 21 آبان 1399 ساعت 22:35 https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com/

سلام تیلوی نازنینم.
امیدوارم خودت و خانواده سلامت باشید
جای خالیت خیلی به چشم میاد اینجا.

تولدت هم دو روز زودتر مبارررک الهی که همیشه دلت خوش و لبت پر خنده باشه

دو روز زودتر گفتم که یادم نره یه وقت

سلام الی نازنینم
باور اینکه تولدم یادت مونده خیلی برام سخت بود
اشکم در اومد
ازت بینهایت ممنونم

سعید پنج‌شنبه 22 آبان 1399 ساعت 11:50 http://www.zowragh.blogfa.com

کجایی دختر عمو جان
حالت خوبه؟

ببخشید نگرانتون کردم

رهآ پنج‌شنبه 22 آبان 1399 ساعت 22:22 http://Ra-ha.blog.ir

تولدت مبارک تیلوتیلوی رنگی رنگی


ممنونم نازنینم

فریبا شنبه 24 آبان 1399 ساعت 16:25

سلام عزیزم .امیدوارم همه چی خوب وخوش باشه و روزهای خوبی داشته باشین

سلام به روی ماهت
ممنونم نازنینم

رسانا یکشنبه 25 آبان 1399 ساعت 09:15

سلام . خیلی وقته ازتون بی خبریم میشه لطفا از خودتون خبر بدین نگرانتون شدم . به نوشته هاتون و حضورتون عادت کردیم .

سلام عزیزم
منم به حضورتون در زندگیم عادت دارم
دلخوشیهای منید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد