روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

عشق؛ عشـــق است، چه بر لوح زر بنویسند، چه برگی کاهی!

سلام

روزتون پر از خوشحالی

فکر کنم کرونا خیلی ریز و پاورچین داره به جمع خانوادگی ما هم نفوذ میکنه

مامان فندوق و پسته دیروز بهم زنگ زد و از علایمی گفت که حس کردم کرونا داره

واضح ترینشون هم همون از دست دادن حس بویایی به طور کامل بود

خلاصه که بعد از چندجایی پرس و جو قرار بر این شد که بچه ها را ببره متخصص اطفال تا ببینه چه تصمیمی میگیره

خودش میترسه که تست بده و اینطوری شد که فقط همسرش تست داد

متخصص اطفال هم نظرش این بود که خیلی پیگیر این نباشن که آیا بچه ها کرونا گرفتن یا نه ... بهتره قرنطینه بشن و موارد بهداشتی را رعایت کنن ، مایعات بیشتر بنوشن و از لبنیات پرهیز کنن...

البته که اگه یادتون باشه ما جمعه خونه خواهر جان بودیم و در تعاملات نزدیک با دوتا فسقلی

مغزبادوم را هم با خودمون برده بودیم و ...

خلاصه که به شدت نگران پدرجان هستم ولی فعلا این نگرانی را پنهان کردم و بهشون قوت قلب دادم که اصلا نگران نباشن

هرچند در دل خودم آشوب هست به خاطر یه کلیپی که دیروز میدیدم که چقدر خطرناکه که بیماران کبدی دچار کرونا بشن...

ازتون التماس دعا دارم




دیروز آقای همسایه ، همون آقایی که دستشون زیر سنگ گیر کرده بود و به شدت مجروح بودند و من رسوندمشون ... برام خاکشیر و اسپند آورده بودند...

گفتم براتون که یه شعر قشنگ هم سروده بودند و با دستخط خودشون برام آوردند؟

منم امروز چند تا انار خوشرنگ که پدرجان از باغچه چیده بودند را براشون آوردم

بالاخره مهربانی باید در جریان باشه دیگه



آهان راستی دیروز لباسم رسید

همون که از پیچ ملورین خریده بودم ...

عالی بود

اونقدر جنس خوب و لطیفی داشت و دوخت عالی... این شد که به محض اینکه رسیدم خونه هدیه کردم به مادرجان ....

البته تصمیم دارم یکی دیگه از همون را از رنگ دیگه ش برای خودم باز سفارش بدم

البته چون خیلی از این پیچ تعریف کردم ، دیشب تا حالا جوابم را ندادن

حالا اگه باز سفارش دادم براتون مینویسم

براتون سوال نشه که چرا هرچی لباس میخرم هدیه میکنم به مامان جان...آخه این ماه ، ماهِ تولد مادرجان هستش... بله مادرجان مهربان من مهرماهی هستند... البته اواخر مهر... ولی من از روز اول مهر شروع کردم و کوچولو کوچولو براشون هی هدیه خریدم ... نباید که همه سالها مدل هدیه دادن و تولد گرفتنمون یک شکل باشه ... اینم باشه تنوع امسال... براشون یه مدل ماسک مو خریدم ... همون دو دست ست بلوز و شلوارک ... همین بلوز و شلوار دیروزی... یه ماگ خوشگل... یه مقدار خرده ریز بهداشتی و آرایشی... و میخوام هنوز هم به خریدن چیزهای کوچولو کوچولو ادامه بدم ...



پ ن 1: به پدرجان میگم دلم یه خونه باغ بزرگ میخواد

یه خونه ای که ته یه باغ خوشگل و پر از دار و درخت باشه

پنجره های بزرگ و بلند داشته باشه ... جلوی پنجره ها هم طاقچه های عریض و طویل ...

طاقچه هایی که بشه داخلشون چند تا کوسن گذاشت و شبها نشست و زل زد به تاریکی باغ...

پدرجان هم شاخ و برگ میدن به خیالات من و از دار و درخت ها میگن و روزهایی که دارکوبها لابلای درختها نوک میکوبن و هیچ صدایی جز صدای باد توی شاخه ها و همین صدای کوبیدن نوک دارکوب نمیاد...

یواش یواش مادرجان هم وارد خیال پردازی میشن

از گلهای توی ایوان میگن و از حوض بزرگی که پر از ماهی قرمز هست

از عصرانه های ارگانیک و محصولات رنگارنگ باغچه

و چه قشنگ بود حتی رویای این خونه بزرگ... رویایی که شاید یه روزی به واقعیت برسه



پ ن خاص:

دیشب قبل از خواب فهمیدم ، تازگی یاد گرفتم از تک تک لذتهای کوچیک و بزرگ زندگی حسابی کیف کنم

لذت های زندگی گاهی خیلی ساده و دم دستی هستند و یادمون میره ببینیمشون

یه خواب راحت و کامل توی رختخواب تمیز و راحتمون

یه غذای خوشمزه

یه کتاب خوب

یه شعر زیبا

یه نقاشی قشنگ

یه منظره دلنشین

یه آهنگ گوش نواز

یه بوی آشنا

یه حس هیجان انگیز

تپش های تند تند و پشت سر هم قلب

حتی هدیه هایی که میدیم و لبخندی که دریافت میکنیم

و ...

هزاران خوشبختی ریز و درشتی که باید حواسمون بهشون باشه...

زندگی مجموعه ای از همین لحظه های ناب هست ... میشه با دیدن و پررنگ کردن لحظه های ناب زندگی را زیباتر دید

همونطوری که من لبخند خاص آقای دکتر را قاب کردم توی ذهنم

بوی پسته جان را ... نگاه فندوق را ... صدای مغزبادوم را ... مهربونی های مامانم را ... دل دل کردنهای پدرجان را ... محبتهای دوستانه ی دوستانم را ... سلام بی شیله پیله دختر کوچولوی همسایه را و ... و ... و ....

زندگی اونقدر پر از صحنه های دوست داشتنی و زیبا هست ... فقط باید چشمامون را باز کنیم

کمی دقیق تر نگاه کنیم

نظرات 27 + ارسال نظر
معصوم سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 10:50

سلام وقت بخیر. انشاالله که خواهرعزیزتون چیزیشون نباشه . من هم دیروز خیل باد می وزید پنجره اتاقم تواداره روکامل باز گذاشته بودم از عصر یکدفعه تب و لرز گرفتم .الان هم یه مقدار دارم تب ولرز. نمیدونم علائم کروناست یا سرماخوردگی. من هم میترسم برم دکتر

سلام عزیزدلم
شما دچار آلرژی پاییزی شدی... میدونی که حضرت امیر فرمودند خودت را از بادهای پاییزی بپوشان و در معرض بادهای بهاری قرار بده ... این یعنی باد پاییزی آدم را زود مریض میکنه ...
اصلا نگران نباش
دمنوش های گرم بخور و هوای خودت را داشته باش و مطمئن باش یه آلرژی و سرماخوردگی ساده ست

در بازوان سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 10:55

سلام تیلو جانم.
الهی که ازتون دور باشه. و خواهر هم خیلی ساده مثل سرماخوردگی کوچیک بگذرونن.

سلام عزیزدلم
الهی آمین
الهی از همه دور باشه
از شما و عزیزانتون هم ...
کاش اینطوری باشه

سعید سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 11:01 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو جان
خوبی
نگران نباش انشالا چیزی نیست
خیلیا بودن که مشکوک به کرونا بودن اما تستشون منفی بوده
برای سلامتی پدرجان دعا میکنم

سلام پسرعموجان
ممنونم
الهی عزیزانتون همیشه شاد و سلامت باشن

ریحانه سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 11:07

چند مورد بگم خیالت راحت شه:
۱. کسایی که حس بویایی و چشایی از دست میدن سبکترین نوع کرونا را گرفتن.
۲. کرونا به همین راحتی ها هم منتقل نمیشه. البته اگر سرفه و عطسه داشته باشن منتقل میشه. ولی بدون اینها نه. پدرشوهر خواهرم کرونا سبک گرفتن. ولی ۳ تا بچه هاش که همش پیششون هستن و همسرش نگرفتن و تستشون منفی بوده. پس خیالتون راحت.

وای ریحانه جان چقدر خیالم راحت شد
همین را کپی کردم و فرستادم برای خواهرم
الهی هرچی میخوای خدا بهت بده

Soly سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 11:24

توکل به خدای مهربون که هیچ گزندی حاصل نشود .

الهی آمین
با اون قلب مهربون و دل پاکت ما را دعا کن
ممنونم نازنینم

maral سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 12:12

چقدر قشنگ مینویسین

ای جان
چشمای زیبا بین شماست که اینطوری میبینه

سمانه سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 12:24

سلام عزیزم من از خواننده ها خاموشتون هستم مدتهاس که میخونمتون امروز که نگرانیتون رو دررمورد کرونا دیدم دلم طاقت نداد پیام نزارم،من یه پسر ۶ ماهه دارم که ماه پیش همسرم کرونا گرفت منم خیلیییی از کرونا میترسیم ولی چاره ای نبود باهاش مواجه شدیم من و پسرم نگرفتیم ولی دکتر پسرم گفت گرفتید اماااا خفیف چون من تو یه ظرف با همسرم غذا خورده بودم در مورد پدر محترمتون هم بگم که نگران نباش من و پسرم چند ساعت قبل علامت دار شدن همسرم پیشه پدر مادرم بودیم که بیماری زمینه ای دارن و همسرمم روز قبل باهاشون در ارتباط بود که خدا رو شکر اونا هم نگرفتن اصلا استرس به خودتون وارد نکنید دمنوش ها و غذاهایی با طبع گرم بخورید فقط خواهرتون اگه به نی نی شیر میده زیاده روی در خوردن گرمی نکنه که نی نی خدایی نکرده گرمی نکنه

سلام سمانه نازنینم
عزیزدلم الهی خداوند حاجت های قلبیتون را بده
الهی هرگز بیمار نشید
نمیدونید چقدر کامنتتون منو خوشحال کرد
انشاله که همینطوریه که گفتید و اونا هم به سادگی از این مرحله عبور میکنند

معصوم سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 12:28

ممنوم خیلی قوت قبل بود برام خیلی می ترسیدم از صبح . خدا کنه همون سرماخوردگی باشه :

عزیزمی
مطمئن باش که همون سرماخوردگیه
به خودت برس و نگران نباش

مریم سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 12:28 http://navaney.blogfa.com

گر نگهدار من آنست که من میدانم ....
نگران نباش عزیزم
زن داداش منم حس بویایی شون رو از دست دادن و همه نگران کرونا بودیم، ولی خدا رو شکر هیچکدام از اعضای خانواده اتفاقی براشون نیفتاد حتی مادر بزرگ نود و یک ساله م
فقط دو هفته خودش و برادرم و دو تا بچه شون قرنطینه رو رعایت کردن
پس خیالت راحت باشه

مهربانی هات پایدار عزیزم

ممنونم مریم جان
راست میگی... دقیقا همینطوره ... قلبم دوباره گرم شد

رابعه سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 12:30

سلام تیلوجان امیدوارم که خواهرتون زود خوب بشن من داداشم جانباز شصت درصد هستن ازینایی که ریه داغونی دارن و شیمیایی هستن با وجود مراعات بسیار و قرنطینه متاسفانه دچار شدن و دو ماه هم طول کشید روزای سختی بود ولی خدا رو شکر الان تقریبا سر پا هستن سعی کنید سیستم ایمنی رو لالا ببرین دمنوش فراوون و مهمترین نکته نترسین که ترس خودش یکی از عوامل منفی این بیماریه .

سلام عزیزدلم
مرسی رابعه عزیزم
این دلگرمی ها بهم امید میده ... ممنونم
امیدوارم بلا و بیماری از شما و عزیزانتون دور باشه

حمیده سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 12:48

انشاالله که بلا به دور باشه.بچه ها معمولا خیلی سبک میگیرن و شاید تب دو روزه یا شاید هم اسهال بگیرن.لطفا تا چهار هفته ی دیگه پدر و مادر گرامیتان با بچه ها تماسی نداشته باشن.بچه های من فقط تب کردن و اون پسر بزرگتره هم بعد از تب چند روزی تهوع و بی اشتهایی داشت،اما امان از موقعی که پدرم هم از بچه هام گرفت،ما فکر میکردیم بابا هم مثل ما میگیره و دو سه هفته ای خوب میشه ولی بابا بستری شد و من مردم از استرس تا بعد از دوازده روز بهتر شده.البته من و بچه ها دو هفته ی مریضی خونه ی مامانم بودیم و کلی باهاشون تماس داشتیم و مریضشون کردیم.مطمئن باشید تا تماسی نباشه اتفاقی هم نمیفته.آرزوی سلامتی دارم برای همه.

ممنونم از اینکه تجربه تون را به من منتقل کردید
امیدوارم بلا از شما و عزیزانتون دور باشه
انشاله خواهر منم با فسقلیاش راحت از این مرحله عبور کنند

زهرا.سین سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 14:05

تیلور جان سلام
فکر کنم من نزدیک تریم شرایط رو به خواهر شما دارم.منم یه نوزاد ۴۵روزه دارم و پدرم مشکل کبدی دارن.
برادرم و مادرم ماه پیش کرونا گرفتن البته آزمایش ندادن ولی تب و لرز و سرفه و از دست دادن بویایی و چشایی رو داشتن ولی خداروهزار مرتبه شکر پدرم هنوز مبتلا نشدن و ایشالا که نشن.
منم دوهفته ی پیش یه شب تا صبح تب و لرز شدید داشتم که فکر کردم لرز شیره ( لرز شیر که میدونی چیه) و اصلا فکر نمی کردم کرونا باشه اما بعد از یک هفته فهمیدم کرونا بوده چون اصلا هیچ بویی رو احساس نمی‌کردم و چند روز سردرد داشتم و بدنم خیلی کوفته و بی حس و حال بود و دستام اینقدر شل و بی جون بود که نمیتونستم راحت بچه رو بغل کنم ولی همش فکر میکردم بخاطر کم خوابی و اینکه کمک ندارم اینجوری شدم
اما بعداً که دقت کردم دیدم اینا همش علایم کرونا ست.... خلاصه سرتون درد نیاورم... خدارو شکر بچه هام که مشکلی ندارن فقط دو روز اول بعد از تب نوزادان خیلی ناآروم شد ولی الان خوبه
ایشالا خانواده ی شما هم به خوبی و راحتی این دوره رو پشت سر بذارن. نگران نباش خدا بزرگه...

سلام به روی ماهت
انشاله که خداوند پدر شما را از همه بلاها دور بداره
نوزاد خوشگلتون هم همیشه شاد و سلامت باشه
تب شیر را میشناسم و اتفاقا خواهر دچارش بود ...
عزیزدم امیدوارم حالا خوب و سلامت باشی

قلب من بدون نقاب سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 18:45

عزیزم انشالله که چیز خاصی نیست
نگران نباشید
اکثر مردم حس چشایی رو برای ی مدتی از دست دادن ..ولی خداروشکر من ندیدم مشکل خاصی بعدش داشته باشن

تولد پسته جان مبارک باشه با تاخیر
انشالله در آرامش و شادی بزرگ بشه

تولد مادر جانت هم مبارک باشه
خدا برات حفظ کنه

انشاله
نه اگه کسی حس چشایی و بویایی ش را از دست بده از علایم قطعی کرونا هست
متشکرم عزیزدلم

یک عدد مامان سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 20:12 http://Www.Kidcanser. Blogsky

تیلو جان
نگران خواهر و خواهرزاده ها نباش... معمولا جوان ترها و بچه ها سبک‌تر می گیرن ولی قرنطینه رو رعایت کنین مخصوصا برای پدر
مراقب خودتون باشین ❤️

انشاله
متشکرم
شما هم خیلی خیلی مراقب باشید

لیلا سه‌شنبه 8 مهر 1399 ساعت 21:30

عزیزم من چند روزه که گرفتار کرونا هستم. خیلی سخته ایشاالله که بیماری خواهرتون یه سرماخوردگی ساده باشه با بچه رعایت قرنطینه خیلی سخته

ای داد
امیدوارم که خیلی زود سلامتیتون را بدست بیارید

سهیلا چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 06:58 http://Nanehadi.blogsky.com

ان شالله که سبک باشه و راحت بگذره.از قبل غصه نخور.

الهی آمین
ممنونم

صحرا چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 09:55 http://Sahra95.blogsky.com

انشاالله که خواهر و بچه ها زودی خوب میشن و شما و پدر و مادر محفوظ هستید از کرونا و سایر بلایا

متشکرم صحراجان

سارا چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 10:07 Http://15azar59.blogsky.com

بلا دور باشه از شما و خانواده اتون تیلوی قشنگم ...نگران نباشید حتی اگر فرضا کرونا هم باشه خیلی خفیف هستش ...سودی دوست منم که تازه کمی شدید هم گرفته بود با اعضای خانوادش زندگی میکنه و پدر سالخورده با بیماری زمینه ای دارن ولی هیچکدوم ازش نگرفتن فقط سودی قرنطینه را رعایت کرد ۱۴ روز ...اصلا نگران نباشید بدن انسان قوی تر از اون چیزیه که نشون میده

سارای نازنینم متشکرم از دعای خوبت
خدا را شکر... الحمدلله که خطری نبوده

نون سین چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 13:17 http://free-like-a-bird.blogsky.com

انشالا چیزی نیست و همه سالمن و خطری اقای پدر رو تهدید نمیکنه...
نگران نباش...
ایشالا به زودی زود این خونه قشنگ نصیبت شه بعد منم بیام مهمونت شم چایی بخوریم گپ بزنیم:)
مراقب خودت باش

چقدر تو رو دوست دارم و دیدن کامنتت و اسمت حالم را خوب میکنه عزیزدلم
الهی آمین

آرزو چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 13:47

سلام عزیزم.ما تجربه ی کرونا در خانواده نداریم‌.فقط خواستم بگم ان شالله که چیز خاصی نیست.منم شنیدم اونایی که بویایی رو از دست می دن سبک می گیرن.می دونم گفتن قرنطینه دو هفته ولی اگه تونستین تا ۱ماه انجام بدین.ان شالله سلامتی

سلام آرزوجان
انشاله که هیچوقت تجربه نکنید
انشاله
باشه چشم

خانمـــی چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 13:48 http://harfhaye-dele-khanomi.mihanblog.com/

سلام تیلو جان انشاالله چیزی نیست و هر چه زودتر سلامتی شون رو به دست میارند

سلام دوست عزیزم
انشاله

فریبا چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 15:20

بلا ازتون بدور باشه

چقدر زیبا در مورد خونه رویایتون نوشتین ...همش میخوندم و میگفتم مثل رویای منه... حتی طاقچه جلو پنجره

متشکرم
پس یه رویای مشترک بوده

رافائل چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 16:39 http://raphaeletanha.blogsky.com

ان شاءالله هرچه زودتر خوب خوب میشن. تو دلت یه باغ بزرگه.
زندگی همین چیزهای ساده و کوچولوی روزمره است.
تولد مامان هم پیشاپیش مبارک.

رافی عزیزم بهم لطف داری
چقدر از دیدن کامنتت خوشحال شدم

taraaaneh چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 17:41 http://taraaaneh.blogsky.com

امیدوارم که خواهرت زود خوب بشه و بچه ها هم مبتلا نشده باشن. .. کار خوبی میکنی که نمیگذاری پدر جان نگران بشن.
و مرسی از اینکه هر روز پستهای پر انرژی میگذاری و لذتهای ساده زندگی رو یادمون میاری.

ممنونم عزیزم
مبتلا هستن
هرچهارتاشون باهم

پریناز پنج‌شنبه 10 مهر 1399 ساعت 01:33

سلام تیلو جان مهربان . چقدر دلم تنگ اینجا بود . امشب یه فرصت کوچولو پیدا کردم که بیام نوشته هاتو که نخوندم و حالا اندازه یه کتاب کوچولو شدن بخونم و ببینم کی بشه برگردم
راستی قدم نو رسیده مبارک
برم ببینم چیا نوشتی ..فعلن

سلام پریناز عزیزم
متشکرم
از اینکه اومدی و سرزدی و کامنت نوشتی خیلی خیلی ممنونم

رسیدن پنج‌شنبه 10 مهر 1399 ساعت 15:47

اینجا هم بگم که انشاالله همیشه پر انرژی باشی و سالم . امیدوارم پدر چیزی شون نباشه .

متشکرم ساره ی عزیزدلم

طیبه شنبه 12 مهر 1399 ساعت 01:30 http://almasezendegi.mihanblog

سلام تیلوی هنرمندم
تولد مامان مهرماهیت مبارک
قطعا به داشتن دختر مهربون افتخار می کنه، دختر مهربون با دید مثبت و اهل جریان دادم چرخه ی مهربانی ها
عزیزم من و همسرم هر دو بیمار زمینه ای هستیم و هردو به شدت، بیش از اونچه که فکر کنی اهل مراعات
اما بازم دیروز آزمایش من مثبت شد ولی حالم خوبه و حتی عصری خواهرم شام آورده بود برامون براش با ماسک قر هم دادم
پسر خواهرم۲۴ ساله که کرونای سختی گرفته بود اصلا توان نداشت و با زحمت تونستند حابه جاش کنند و تا رسید بیمارستان بستری شد ولی به من دارو دادند تو خونه مصرف کنند با اینکه دیروز حالم خوب نبود اما الان خوبم ولی در قرنطینه ی خانگی و نیکان و باباش هم ماسک می زنند

سلام طیبه ی عزیزم
متشکرم
بهم لطف داری نازنینم
خیلی ناراحت شدم که مبتلا شدی عزیزدلم ... انشاله که خیلی زود برطرف بشه و سلامتی کاملت را بدست بیاری
خدا را شکر که سبک دچارش شدی
حالا بهتر شدن پسرخواهرتون؟
خیلی مراقب باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد