روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

جمعه نوشت

سلام

صبح جمعه تون قشنگ

جمعه باید تعطیل باشه

باید با یه کمی بیشتر خوابیدن و یه صبحانه متفاوت شروع بشه

باید رخوت یک روز تعطیل را داشته باشه

باید بو و مزه ی خاص داشته باشه

اصلا جمعه باید متفاوت باشه

تنبلانه باشه

با آرایش و لباسهای خوشگل شروع و تموم بشه

جمعه ای که کله سحر بیدار شی و تند تند مربای به تازه ای که مامان پخته را بخوری و بدوبدو سوار ماشین بشی و بعدش بفهمی که چندین روزه یادت رفته بنزین بزنی که جمعه نیست!!!!!

جمعه ای که تند تند بری پمپ بنزین و بعدش بپری توی دفتر و ....

اما نه !!!!

اتفاقا امروز خیلی هم جمعه است و خیلی هم مزه ی خوب و گس و مخصوص داره

صبح زود بیدار شدم و مربای خوشرنگ و آب مامان را با کره و نونی که مامان گرم کرده بود و عطرش خونه را پر کرده بود ، خوردم و حس کردم تا بوی گندمزار را هم میشه از این نون حس کرد... بعدش هم راحت ترین لباسم را پوشیدم و یه جفت کفش ورزشی پام کردم و زدم بیرون

یک هفته ای بود که هی توی ذهنم بود که باید بنزین بزنم ولی صبح ها وقتی میرسیدم جلوی پمپ بنزین انگار حوصله اون صف طولانی را نداشتم و شبها هم هر شب انقدر خسته بودم که حال نداشتم راهم را یه ذره هم دور کنم و برم پمپ بنزین... عوضش امروز صبح ... صبح جمعه ... وقتی که همه شهر انگار در یک خواب و رخوت دل انگیز پاییزی فرو رفته بود بدون کوچکترین معطلی بنزین زدم ... اول از کیفم دستکش برداشتم و بعد کارتها و ... خودم بنزین زدم

بعد هم اومدم دفتر....

اولین کاری که کردم یک شکلات تلخ گذاشتم روی دفتر یادداشت روزانه ام و به خودم گفتم وقتی سومی را تیک زدی جایزه ات همین شکلات هست...

اولین کار را تیک زدم و از پشت سیستم بلند شدم و کتابهای مغزبادوم را برش زدم و آماده کردم برای فنر شدن

مغزبادوم گفت : مامانم گفته امسال که نمیری مدرسه نمیخواد کتابهات را فنر بزنی و همینطوری استفاده کن...

منم بهش گفتم :  بیار تا برات فنر بزنم تا راحت باز بشه و هرچی دلت خواست بتونی توش برای خودت یادداشت بنویسی...

هر کتاب را یه رنگ طلق میزارم

دوست دارم مغزبادوم هم با دنیای رنگها آشنا باشه ...

چشماش رنگها را ببینه ... آروم آروم با رنگها مانوس بشه و یواش یواش عاشق رنگها بشه

راستی دیشب دوباره یه دست لباس از روی پیچ خریدم

این دفعه به نیت خودم

ببینم اینبار قسمتم میشه یا باز هدیه ش میکنم به یکی....

دومین کارم تیک خورد و به خودم گفتم جایزه ش باشه یه پست نوشتن...

حالا باید سه تا کار دیگه انجام بدم تا بتونم شکلات تلخ بخورم ... احتمالا با یه لیوان نسکافه ...



دیروز با پدرجان و مادرجان رفتیم سمت گراد... از تخفیف هم استفاده کردیم

پدرجان بعد از اینکه رسیدن خونه ، بعد از خرید، یه مسیج برام نوشته بودند که خیلی خیلی به دلم چسبید...


دیروز عصر بعد از کارهای روزانه رفتم سمت نانوایی

سفره ی نان را از خونه نیاورده بودم ... این شد که با اون سبد حصیری که توی ماشینم بود رفتم نان خریدم

وقتی نانها را توی سبد میچیدم خانمی که توی صف پشت سرم بود با چشماش داشت بهم لبخند میزد

وقتی اومدم جلوی صندوق... آقای صندوق دار گفت چقدر سبدتون قشنگه...

بعد از نانوایی هم رفتم و لیست خرید هفتگی مامان جان را خریدم

روی بیسکویت های کرم دار یه آف 50 درصد گذاشته بودند به تاریخ انقضاش دقت کردم و دیدم چند ماهی هنوز تاریخ داره

از خانمی که در حال چیدن قفسه ها بود پرسیدم : همین بیسکویت آف خورده؟؟؟؟؟

گفت: تایید کرد

منم یه مقدار برداشتم ...

وقتی حساب کردم و اومدم بیرون توی فیش خریدم دیدم که قیمت بیسکویت را دقیقا دو برابر چیزی که نوشته بودند توی آف حساب کردند...

منم همونجا یاد « بلاگر » افتادم

گفتم نباید سکوت کنم

سراغ مسئول بازرسی و نظارت را گرفتم و اتفاقا در همون نزدیکی بودن

بهشون گزارش این قضیه را دادم ... بهم گفتند : میشه چند دقیقه ای وقت بزارین تا بریم همونجا ، کنار قفسه و ببینیم قضیه چیه... با اینکه وقت نداشتم قبول کردم ... بعد از اینکه رسیدیم اونجا و بررسی کردند و از خانمی که مسئول چیدن قفسه ها بود هم پرسیدند ، متوجه شدند من دقیقا درست میگم...

آقای مسئولشون فرمودند: بله خانم دقیقا حق با شماست!!!!!!!

منم گفتم : حق باشه برای خودتون ... بهتره کمی مسئولانه تر برخورد بشه با این قضیه ها...

به نظرم بعضی از ترفندها و شیوه ها برای فروش اصلا مناسب و درست نیست ...




پ ن خاص:

الان یه جایی از زندگی ایستادم که انگار خودم را خوب بلدم

خوب میدونم چطوری چاق نشم

چطوری حال جسمم بهتره

چطوری با روح و روانم مهربون باشم

چطوری میتونم خودم را خوشحال کنم

خودم را خوب میشناسم ... کدوم کرم را چه وقتی بزنم ... کدوم کتاب را توی چه حالی ورق بزنم ... کدوم نوشیدنی کجای روز حالم را جا میاره ... کدوم وبلاگ را چه ساعتی باز کنم بهتره...

خیلی خوبه که آدم خودش را بلد باشه

بدونه از خودش چی میخواد

از زندگی چی میخواد

از روزگار چی میخواد

اینکه آدم خودش را بلد باشه خیلی خیلی خوبه

و از اون بهتر اینکه ، یکی باشه که اونقدر اون آدم را بلد باشی که بدونی کی باید حالش را بپرسی که لبخند به لبش بیاد... که وسط همه شلوغیای روز تکیه بزنه به صندلیش و چند دقیقه بیخیال کل دنیا بشه و با یه حال خوب بعد از اون احوالپرسی روزش را ادامه بده ...

من اینجا زندگی که ایستادم خودم را خوب بلدم ...

نظرات 14 + ارسال نظر
سعید جمعه 4 مهر 1399 ساعت 10:30 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
جمعه ی پاییزیت به خیر و خوشی
دختر عمو به محض این که چراغ بنزین روشن میشه خودتو برسون پمپ بنزین و بنزین بزن
وقتی چراغ روشن میشه یعنی باقیمانده ی بنزین فقط برای اینه که ماشین تا پمپ بنزین بره
یه وقت خوای نکرده بنزین تموم میکنی و به مشکل بر میخوری
خوشا به حال مغز بادوم که همچین خاله ای داره
چند روز پیش با خاله سر راه خواستیم بامیه بخریم
فروشنده گفت کیلو 13 تومن اما صندوقدار کیلو 15 زد
منم به شدت بهم برخورد و همه ی اونا رو در مورد کارشون توجیه کردم که فکر نکنن با هالو طرفن بعدشم بامیه نخریدم و زدم بیرون
آره نباید سکوت کرد بعضیا فکر میکنن چون مشتری چند قلم با هم بر میداره و پولشو یه جا میده شاید یادش بره قیمتش چند بوده
دختر عمو منم در اواخر دهه سی زندگیم و در آستانه ورود به دهه چهل هستم
منم خیلی چیزا رو در مورد خودم بلد شدم
شاد باشی دختر عموی گل

سلام پسرعموجان
چقدر کیف داشت خوندن یه کامنتی که نشون میداد کامل پست را خوندی ... ممنونم از این توجهت
راستش را بخوای اصلا نمیزارم چراغ بنزین روشن بشه
بنزین ماشین به نصف که برسه میرم پمپ بنزین
ماشینم خیلی کم مصرف هست و برای همین مجبور نیستم زود زود برم پمپ بنزین
ولی همیشه یه نصف که برسه میرم و اینبار هی امروز و فردا کردم
من هر وقت شما از خاله ت مینویسی کلی قند توی دلم آب میشه
به خودم میگم میشه مغزبادوم و فندوق و پسته بزرگسال هم که بشن همچنان با من همینقدر صمیمی باشن...
به نظر منم نباید سکوت کرد

سعید جمعه 4 مهر 1399 ساعت 11:05 http://www.zowragh.blogfa.com

دوباره سلام دختر عمو
پاییز تو هم مبارک و رنگارنگ
من همیشه همه ی پستاتو تا آخر میخونم
مطمئن باش این فسقلیا تا آخر باهات همینقدر صمیمی هستن
من عاشق خاله هام هستم
این خالم دو ماه ازم بزرگتره و یه خالم دوسال بزرگتره بقیه ازم خیلی بزرگترن اما من عاشق همشونم
این دو تا خاله هام بهترین دوستای منن

سلام به شما پسرعموی خوبم
ممنونم که میخونی
من فاصله سنی خیلی زیادی با این فسقلیا دارم
معلوم نیست که وقتی اونا به جوانی برسن من هنوز سرحال باشم و خاله خوبی برای معاشرت...
امیدوارم همیشه در کنار عزیزانت شاد و سلامت باشی

رسیدن جمعه 4 مهر 1399 ساعت 11:10

سلام تیله جان خوبی روزت بخیر و خوشی
چقدر خوب نوشتی و چقدر خوب خودت رو بلدی . انشالله همیشه سالم باشی و به همین روال خوب پیش بری .
خدا پدرت رو برات سالم نگه داره الهی .

سلام به روی ماهت
انشاله خداوند عزیزان همه را براشون سلامت نگه داره و کاری کنه که کنار همدیگه به شادی و سلامت روزگار بگذرونن

گلی جمعه 4 مهر 1399 ساعت 12:28

همیشه چک می کنم وبلاگت رو.
زندگی از دریچه نگاهت خیلی قشنگه


تو همون گلی قشنگ خودمون هستی یا دوست تازه ای؟؟؟؟

معصوم جمعه 4 مهر 1399 ساعت 14:46

سلام روز بخیر . ببخشید میشه کرم دورچشم و ضد چروک صورت که راضی هستین معرفی کنین من واقعا موندم چی بخرم و ضدافتاب .ممنونم

سلام به روی ماهت عزیزدلم
من خیلی تخصص در این زمینه ندارم
اما خودم برای ضدچروک کرم ویتامین سی SVR میزنم
https://www.darukade.com/products/cosmetic-face-anti-spot-507/cream-hydracid-c20-radiance-cream-10400

دور چشم را سالهاست که روغن کرچک استفاده میکنم و گاها QV
ضد آفتابم هم ایتالیایی Keer (کی اِر ) و یه مدل نیوآ که داداشم از ایتالیا برام آورده
ضدلک خیلی خیلی خوبی هم که استفاده کردم کرم دپی وایت ACM بود
امیدوارم به درد بخوره

سعید جمعه 4 مهر 1399 ساعت 16:26 http://www.zowragh.blogfa.com

شما انقد خاله ی خوبی براشون بودی و هستی که اونا هر چقدرم که بزرگ بشن محبتاتو فراموش نمیکنن و بهترین دوستی براشون
اینو من بهت قول میدم


وای شنیدنش هم برام هیجان انگیز بود

در بازوان جمعه 4 مهر 1399 ساعت 17:09

سلام تیلو جانم. خداقوت
این استعداد خاصیه که از هرچی بنویسی خواننده دلش بخواد. یعنی فرقی نمیکنه از جمعه ای با تفریح مینویسی یا جمعه ای که رفتی سرکار، هردو خوشاینده و الان من دلم میخواد جمعه باشه و برم سرکار

پ ن خاص خیلی قشنگ و مهم بود. هر آدمی باید تلاش کنه تا به این نقطه برسه

سلام به روی ماهت
تو با اون قلم شیوا و خواندنی چطور دلت میخواد منو بخونی
نوشته های تو عین ملودی میماند .... هرکدوم را گاها بارها میخونم

soly جمعه 4 مهر 1399 ساعت 17:53

واقعا خیلی خوبه که آدم خودش را بلد باشه

اوهوم
باعث میشه راحت تر و بهتر زندگی کنه

طیبه جمعه 4 مهر 1399 ساعت 21:13 http://almasezendegi.mihanblog

سلام تیلوی رنگی و هنرمند
جمعه های من همیشه از ظهر شروع میشن، تمام هفته هفت و سی اداره ایم و پنج شنبه ها هم هفت و ربع پیش مامان اما جمعه ها ۹۵ درصد جمعه ها ظهر زندگی من شروع میشه
ما هم کتاب های نیکان رو دادیم بازم سیمی کردن چون خیلی راحت تره براش ولی یادمون نبود بگیم هر کدوم یه رنگ باشه، سال دیگه یادمون باشه هر کدومش یه رنگ بگیم
دفتر هم سیمی خرید با عکس مورتور و ماشین و مسی و رونالدو
من معمولا متوجه نمیشم چند می خرم اما بابای نیکان خیلی حواسش جمعه و اعتراض هم می کنه و معمولا به نتیجه هم می رسه
من هم تقریبا خودم رو بلدم البته نزدیک به نیم قرن سنم داره میشه( روند به بالا) و کلی لذت بردم که شما هم خودت رو بلدی چون خیلی مهمه
اما من در کل خیلی سرخوشم
راستی یه بار دیگه پست های قبلی بخونم ببینم سبد حصیری چی بوده؟
خرید اینترنتیت مبارک، منم خرید اینترنتی می کنم و همیشه راضیم
ضمنا منم فاصله ی سنیم با خواهرزاده هام زیاده ولی حالا که بزرگ شدن باز هم به شدت دوستشون دارم و دوستم دارن و همچنین برادرزاده هام
اما خب خواهرزاده هام بیشتر چون به واسطه ی اینکه مامانشون خواهرام هستند با هم راحت تریم به هرحال اما برادرزاده هام هم بزرگ شدند هم محبت هام یادشونه و هم دوستم دارند و منم که می میرم براشون

سلام طیبه نازنینم
منم حوالی مهرماه شلوغم و جمعه و شنبه ندارم
بعدش هم که زندگی برمیگرده به روال خودش
چقدر خوشحالم که میشنوم بعدها هم رابطه مون به همین خوبی خواهد ماند

مریم شنبه 5 مهر 1399 ساعت 08:20 http://navaney.blogfa.com

سلام عزیزم
باید به این جمعه بگیم جمعه تیلویی
اصلا ی لحظه حس کردم تو آشپزخانه دارم مربای به میخورم ، بهقول اون تبلیغه : نوووووش جاااااااااان

سلام مریم نازنینم
متشکرم
جای همگیتون خالی

معصوم شنبه 5 مهر 1399 ساعت 09:50

سلام ممنونم خیلی لطف کردین . برای دورچشم روغن کرچک از کجا باید تهیه کنم . واینکه مثل کرم استفاده بشه منظورم اینه شب تاصبح بمونه و صبح شسته بشه ؟بازم ممنون

عطاری ها روغن کرچک دارند در بسته بندی های کوچولو مثل قطره چکان
با فاصله بزنید که وارد چشم نشه
برای ابرو و مژه هم عالیه
بله
شب بزنید تا صبح هم بمونه
عین کرم های دور چشم

نل شنبه 5 مهر 1399 ساعت 12:31

سلام مهربون دوست داشتنی
تولدت از همینجا مبارک
میدوووونی چه اتفاقی افتاد؟؟؟؟
من ریزش مو پیدا کردم شدیداااااا
طوریکه تا تونیک میزنم خیلیییییییییییییی کم میشه
و یک هفته که نمیزنم میریزه در حد زیاااااااااد
کلی دنبال علتش گشتم و تنها به استرس زیادی که داشتم رسیدم و سعی میکردم خودمو آروم کنم و خب با شرایطم نمیشد.
و همه این حجم ریزش مو رو گذاشته بودم به حساب استرس(چون استرس کلی بلا سرم آورده که میگفتم ریزش مو کوچکترینشه و طبیعیه دیگه)
دیشب که خوندمت گویا بعد از ۶ ماه این مغز من لود کرد که دارو!!
و سریع سرچ کردم مواد داخلی داروهایی که استفاده میکنم و فهمیدم اوووپس...دارو...
فهمیدم داروووو و استرسسسسسس منو بیچاره کرده.موهام خیلی میریزه که البته به لطف شامپو و تونیک بیچاره ها در میان ولی موهای بلندم میریزه. کوچولو درمیاد که تا بلند بشه منم پیر شدم و وسط موهام میزنه بیرون که با کلی ژل و ماسک مو میپوشونم
خلاصه خدا خیرت بده که فهمیدم ایییینهمه ریزش موهای من دلیلی غیر از استرس هم داره
ایشالا همیشه خوب و سرحال باشی عزیزمممنن

سلام نل نازنینم
عزیزدلم خوبی؟
متشکرم
اخ اخ اخ
خیلی خیلی مراقب خودت باش و استرست را کم کن
استرس در دراز مدت خیلی اثرات بدی روی جسم و روان آدم میزاره

گلی شنبه 5 مهر 1399 ساعت 12:56

یه قدیمی تازه روشن شدم، نه اون گلی نیستم.

مگه میدونی من کدوم گلی را گفتم؟
به هرحال از بودنت... از حضورت و از همراهیت بی نهایت خوشحالم

فرهاد شنبه 5 مهر 1399 ساعت 15:27 http://hamidfarhad.blogfa.com

تجربه نداری اگه میگن خرج یک تومنه دو تومن ببر چون اونجا ارزش افزوده- حق فرسوده- پول بیهوده و....میاد روش اونم اگه روبروش قدعلم نمیکردی همون میگرفت صدتای دیگه تو شلوغی دادن رفتن!!

دقیقا همینطوری بود
کاش تجربه تون را ، اونم تجربه اینطوری آهنگین تون را زودتر بهم داده بودید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد