روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

چرا همیشه شعبون؟؟؟ یکبار هم رمضون...

دارم پوست میندازم

و این خیلی دردناک و سخته ...

ولی حتما قراره بعدش بزرگتر و زیباتر بشم و دریچه های تازه ای به دنیام باز بشه

بعد از این پوست انداختن همه چیز عوض میشه

و از اونجایی که آدمیزاد به امید زنده ست ، منم امیدوارم که همه چیز بهتر و بهتر بشه ...



دارم الماس میشم

و این خیلی فشار زیادی هست

انگار استخوانهام داره میشکنه

انگار تک تک سلولهام با این فشار دارن متلاشی میشن

ولی باید این فشار را تحمل کنم

من که نمیتونم تا ته عمرم همینطوری یه تکه کربن بی ارزش باقی بمانم

باید تحمل کنم ... باید الماس بشم ...



دارم عین اسفندماهی که به روزهای آخرش رسیده و چاره ای نداره جز اینکه برای همیشه به خاطره ها بپیونده ،

به خاطره شدن ، فکر میکنم

به عبور

دارم علامت سوالهای تو مغزم را نادیده میگیرم

دارم سعی میکنم به خیلی دوردستها نگاه نکنم

گاهی نباید خیلی هم آینده نگر باشیم ، بهتره از همین منظره های اطرافمون لذت ببریم

از همین ثانیه هایی که توش هستیم استفاده کنیم

گاهی اصلا باید زندگی را بدون فکر به آینده و گذشته بگذرونیم

اصلا کی گفته همیشه باید بهترین تصمیم را بگیریم

گاهی یه تصمیم معمولی برامون خیلی دلچسب تر از یه تصمیم عالی هست ... باعث میشه آروم تر باشیم

نسخه های دیگران برای خودشون خوبه... نسخه ی الانم را خودم باید بپیچم ...

الان باید خودم باشم









پ ن : لطفا چیزی نپرسید

حتی شما دوست خیلی خیلی عزیز و صمیمی ...


پ ن 2: هیچ اتفاقی نیفتاده جز اینکه یک پنجشنبه دلگیر تنها موندم ...همین