روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزهایی میان تابستان و پاییز

سلام

روزتون خوش و خرم

زندگیتون پر از طراوت و حال خوش

این روزهای قشنگ را باید جشن گرفت

هوا بینظیره

این هوا از اون هواهای بهشتیه

نه گرمه نه سرده ...

یه جاهایی از روز میشه یه خنکای بینظیر را تجربه کرد ... یه جاهایی از روز میشه وسط تابستون بود و آفتاب پررنگ را به آغوش کشید ... یه وقتایی بهاره ... یه وقتایی پاییزه ..

درختها آروم آروم آروم دارن اون سبزی با طراوت را از دست میدن و باید منتظر هزارتا رنگ گرم و شاد باشیم

وقت قلمه زدن گلهاست

عجله کنید که خیلی وقت نداریم ها ...

الان پتوس هاتون را قلمه کنید و ببینید یکی دو روزه معجزه ی رویش خودش را نشان میده

گیاهای پهن برگتون هم همینطور

برای شمعدانی ها زیاد عجله نکنید یه کم دیگه بهشون فرصت بدید

ولی حسن یوسف هاتون را قلمه کنید

پاجوش سانسوریاهاتون را اگه میخواین جداکنید الان وقتشه

اگه قصد دارید شب بو بکارید دست بجنبانید که داره دیر میشه

سریع بذرش را بخرید و توی همین یکی دو روز دست به کار بشید

خلاصه که روزهای معجزه آسای ته تابستون را دونه به دونه و ثانیه به ثانیه مزمزه کنید و ازش غافل نباشید که بی تکرارن

امسال آخرین سال از دوره سالهای 1300 هست ... پس آخرین تابستان 1300 ی را تا میتونید محکم بغل کنید



مامان جان دیروز زحمت کشیده بودند و همه بلوزهای نخی منو شسته بودند و اتو کشیده بودن

دستاشون را بوسیدم و تشکر کردم

گفتند هر روز یکیش را بپوش ... چیزی ته تابستون و کیف کردن از بلوزهای نخی و خنک نمونده 

چشمام برای توجهاتشون قلب قلبی میشه



پدرجان هم یک خربزه بزرگ و شیرین خریده بودند

گفتند تا آلرژیها و سرماخوردگیهای ریز و درشت پاییزی نیومده سراغمون بزارید از خوردن خربزه لذت ببریم


خواهرجان بعد از خونه ما دعوت شده به خونه مادرشوهرش

فندوق جان با اونا اندازه ما صمیمی و راحت نیست و وقتی باهاش تماس تصویری میگیرم از اون نگاه مظلوم و آرومش دلم غنچ میزنه

توی تماس تصویری میگه : خاله جون برام قصه ی آقا قرقه (گرگه) را بگو...

و من میمیرم برای حرف زدنهای کودکانه ش

«گ» را میتونه تلفظ کنه ولی چرا به آقا گرگه میگه آقا قرقه را نمیدونم ...



مغزبادوم با تمام توان مشغول درس خوندن های آنلاین شده

اولش تمایلی نشون نمیداد و حتی دوست نداشت مدرسه ها باز بشه

ولی الان با یه هیجان و علاقه خاصی داره پروژه های درسی و کارهای مدرسه ش را دنبال میکنه

وسط روز که بهش زنگ میزنم خیلی کوتاه حرف میزنه و زودی هم میگه خاله جون من باید برم ...


للی جانم در آستانه ازدواج قرار گرفته

وقتی مساله ازدواج جدی میشه انگار یه عالمه ترس و تردید به دل آدم هجوم میاره

دیشب اومده بود پیشم ...

دچار همون ترس ها و تردید ها بود

دلش میخواست یه عالمه تاییدیه از اطرافیانش بگیره ... اما این تصمیم سخت و دشواری هست که خودش به تنهایی باید بگیره

بقیه بهش کمک میکنن که اشتباه نکنه

کمک میکنن که زوایایی که چشماش دقیق نمیبینه را ببینه

تنهاش نمیزارن

پابه پاش میرن

اما در نهایت این تصمیم را باید تنهایی بگیره... و چه سخته این تصمیم

خلاصه که دیشب للی پیشم بود و یک ساعت بعد از ساعت کاری نشستیم به حرف زدن

با حال بهتری رفت ... ولی من مثل یک مادر دلواپس و نگران شدم و کلی دست به دعا شدم

گاهی دوستی یه رابطه پیچیده ست که هیچ تعریفی براش وجود نداره - دوستی منو و للی عمری به درازای یک و نیم دهه از عمرمون داره ... و امیدوارم بتونیم همیشه دوستای خوبی بمونیم


میدونید که للی توی کار نتورک هست

من همیشه سعی میکنم ماهانه یه خریدی ازش انجام بدم شاید کمکی به اون باشه ...

از محصولات خوبش هم پیش خانواده و دوستام تعریف میکنن که اگه کسی چیزی میخواد تو ذهنش باشه و از للی خرید کنه

مدتی پیش که منو للی و دانا پیش هم بودیم ،  به دانا گفتم که سرم مو و شامپویی که از للی خریدم عالی بود

سرم موی آرگان

شامپوی مو با روغن شترمرغ

دانا هم سفارش داد ... للی هم براش آورد ... اما الان بیشتر از یک ماه هست که بهش اطلاع دادیم ... نه اومده ببره ... نه پولش را برای للی ریخته

درسته که خیلی گرون قیمت نیست و پولش اونقدرا اهمیت نداره ... ولی دوست داشتم حواسش به دوست خودش باشه ... دیشب به للی گفتم اگه تا آخر این هفته نیومد ببره من برشون میدادم و دانا مجدد هروقت نیاز داشت سفارش بده ...



آقای مزاحم را یادتون میاد؟

دوستای قدیمی تر که حتما یادشون

یه آقای استاد دانشگاه و مدرس دبیرستانهای تیزهوشان بود که چند بار از من خواستگاری کرد و هرچی من جواب رد دادم ایشون بیشتر و بیشتر دور و بر من میچرخید

به حدی بود که مدتی خیلی از کارها و پروژه هاش را میاورد دفتر من و سعی میکرد مدت زیادی از وقتش را با من بگذرونه ... حس میکردم میخواد با این کار نظر من را تغییر بده ...

خیلی هم شیک پوش و مبادی آداب بود ...

اما من از این ابراز علاقه و تمایل بعد از جواب رد اصلا خوشم نمیومد ...

خلاصه بعد از ماجراهای زیاد ایشون بالاخره جواب رد را پذیرفتند و رفتند

دیروز بعد از مدتها باز سروکله شون پیدا شده بود

اما اینبار بسیار آرام تر... و بدون اون حس مزاحمت

یه مقداری کار داشتند خیلی رسمی و درچارچوب تحویل دادند ... پدرجان هم بودند ... حال و احوال کردند و یک ساعتی با پدرجان گپ زدند

و در نهایت قرار شد بعد از آماده شدن بهشون اطلاع بدم ...

این حس دوستانه و آرام و صمیمی را خیلی دوست داشتم





پ ن 1: خیلی حرف برای گفتن دارم ولی ازدحام کارهای این روزهام اجازه نمیده بیشتر از این بیام و بنویسم

همین پست را از ساعت 7 صبح دارم مینویسم


پ ن 2: امسال مثل هیچ سالی نیست ...

نه میشه گفت بد هست ... نه خوب... ولی دلم برای خیلی از روتین های زندگی تنگ شده

از جمله زدن رژ لب...


پ ن 3: عاشقانه هامون با آقای دکتر سرجای خودشون هستند

فقط اونقدر هردومون روی دور تند هستیم که دیگه هیچ ساعت خاصی برای حرف زدم و تماس نداریم

دیشب ساعت 4 صبح دلتنگ هم شده بودیم و جالب اینکه یه حس دو طرف بود ... اما وسط خواب؟؟؟؟؟!!!!!

اندازه چند پیام ردو بدل شد و هردو بیهوش شدیم ... صبح فکر کردم خواب دیدم ... یه نگاهی به گوشیم انداختم و حسابی به خودمون خندیدم...





نظرات 9 + ارسال نظر
خانمــــی دوشنبه 24 شهریور 1399 ساعت 12:31 http://harfhaye-dele-khanomi.mihanblog.com/

به بههههه از اون پستای پرو پیمون و باحال بود که پر از حسای خوبه ... برای للی دعا میکنم که بهترین تصمیمو بگیره و بهترین ها در انتظارش باشه ...
کنجد من به انگور میگه یه چیزی شبیه اَعور بهش میگم انگور میگه اَعور میگم بگو گور میگه گور میگم حالا بگو انگور میگه اَعوررررررررررر

ای جانم
بهم لطف داری
شیرین زبونی های بچه ها را نباید نادیده گرفت
الهی همیشه شاد و سلامت باشید

ریحانه دوشنبه 24 شهریور 1399 ساعت 12:39

فامیل این آقای مزاحم چی بود؟ ایرجی؟
فامیلش را ستاره دار کن. اگه همین باشه خیلی داستانها داریم ازش :)))

نه ایرجی نبود
من اصلا آدمی به این اسم نمیشناسم
اما یادمه همه سالها توی وبلاگم ازش به اسم آقای مزاحم نام بردم
حالا بیا داستانهای آقای ایرجی را تعریف کن ببینیم چی بوده

امیر دوشنبه 24 شهریور 1399 ساعت 13:32

با سلام
ای جان به این همه انرژی و ریز.بینی و دقت.
آقای مزاحم قصد مراحمت داشت ولی خبر از دل عاشق نداشت. که دل یکی و دلبر هم یکی.
هیچ کس برای شخص خاله نمیشه حتی مادر اونم خاله با تحربه و کاردانی چون خاله تیلو.

سلام دوست خوبم
آقای مزاحم واقعا مزاحم نبوده و نیست ... ولی چون مدت زیادی روی درخواستش پافشاری کرد این اسم را براش گذاشتم
پس شما هم خاله دوست هستید؟

Soly دوشنبه 24 شهریور 1399 ساعت 15:16

همیشه خوش وخرم و سلامت باشی


ممنون عزیزدلم

مامان فرشته های شیطون دوشنبه 24 شهریور 1399 ساعت 16:27

همیشه پر انرژی باشی تیلوی مهربون

ممنون دوست خوبم

سارا دوشنبه 24 شهریور 1399 ساعت 17:57 Http://15azar59.blogsky.com

تیلوی عزیزم دلم برات تنگ شده بود

دل به دل راه داره سارا خانم گللللللللللللللللللللل

سعید دوشنبه 24 شهریور 1399 ساعت 20:28 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی خوبم
خدا قوت
دست مادرجان درد نکنه
امسال شهریور واقعا پیشاهنگ پاییز شده
جالبه خنکای شهریور با خنکای پاییز فرق داره
بیشتر شب ها من با خاله میریم یه جای خلوت قدم میزنیم
منم دارم از شهریور لذت می برم و منتظر آخرین پاییز قرن هستم
عاشقانه هاتون برقرار

سلام پسرعموجان
چه خوبه که این پیاده روی هاتون ترک نمیشه
چه خوبه که خاله جان اینهمه پایه هستند
انشاله کنار عزیزانتون همیشه شاد باشید

taraaaneh سه‌شنبه 25 شهریور 1399 ساعت 05:57 http://taraaaneh.blogsky.com

همیشه شاد باشی و همیشه زندگیت پر از آدمهایی باشه که دوستشون داری و دوستت دارن.
خیلی خوبه که توی اینجور تصمیم گیریهای مهم دخالت نمیکنی. اون خودشه که باید با چشم باز تصمیم بگیره.
خوش بحالت که اینهمه در مورد گل و گیاه میدونی. وقت کردی لطفا در مورد کاشتن گیاهانی که پیاز دارند بنویس. مثل شب بو و سنبل و نرگس و لاله. اینکه وقت کاشتنشون کی هست. و کجا باید باشن داخل یا بیرون ازاتاق. و چطوری باشدی نگهدرای کردازشون. مرسی.

ممنونم ترانه ی عزیزم
خیلی زیاد در مورد گل و گیاه نمیدونم
چون خیلی علاقه دارم در مورد گیاهانی که دارمشون اطلاعات دارم
در مورد شب بو که پیاز نیست و الان دقیقا زمان کاشت بذرش هست
باید بیرون خونه باشه
الان فصل کاشت سنبل و نرگس و لاله هم هست
نرگس آخرای زمستون شروع میکنه به گل دادن
باید حتما هم بیرون خونه و جای خنک و سرد باشه
نگهداری خاصی هم ندارن
اینا بیشتر گلهای باغچه هستند یعنی نیاز به نگهداری زیاد ندارن
نیاز به آبیاری زیاد ندارن
و توی هوای آزاد به خوبی رشد میکنند

لاندا چهارشنبه 26 شهریور 1399 ساعت 11:56

تیلو تیلو، وقت قلمه زدن کاکتوس هم هست؟
در مورد قلمه زدن کاکتوس تجربه ای داری؟
بدنه ی کاکتوسم داره خراب میشه ولی بچه های خیلی خوبی داره. نمیدونم چی کارشون کنم.

وقتشه
به دادشون برس
همین الان قلمه شون را بگیر و بزن داخل شن ... خیلی زود خودشون را جمع و جور میکنن
اگه از اون مدل کاکتوس هایی هست که وقتی بریدی شیره داد چندین ساعت بزار کنار تا سله ببنده بعد بزنش داخل شن ...
من تصمیم دادم همه ی کاکتوسهام را رد کنم بره
راستش را بخوای یک ماه پیش عمه جانم زمانی آبیاری کاکتوس ها بی احتیاطی کرده بودند و یک تیغ کوچولو از کاکتوس رفته بود داخل دستشون که همون موقع متوجه شده بودند و در آوردند... اما ... اما ... چشمت روز بد نبینه از فردای اون روز دچار یه سری دانه های چرکی خیلی بزرگ توی دستشون و بعد از یه هفته توی همه بدنشون شدن... کلی دکتر و دوا ... کلی پماد و مراقبتهای ویژه ... و هنوزم خوبه خوب نشدن... من و مامان هم تصمیم گرفتیم که دیگه کاکتوس نگهداری نکنیم... اما هنوز دلمون نیومده اقدامی انجام بدیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد