روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

صبح شنبه بخیر

سلام

روزتون پر از انرژی و انگیزه

انرژی برای یک شروع بینظیر و انگیزه برای هزاران شروع تازه و دلچسب


پنجشنبه ساعت 3 صبح با پدرجان راهی شدیم

وقتی زدیم به دل جاده همه جا تاریک بود و چندتایی ستاره در حال درخشش

هرچی از شهر دورتر شدیم تعداد ستاره ها بیشتر و بیشتر شد

ماه هم کاملا در دیدمون بود

رانندگی و حرف و حرف و حرف

میترسیدم پدرجان خوابشون بگیره ، چندتایی نسکافه خوردیم و هی حرف زدیم و شوخی کردیم و خندیدیم

وقتی هوا آروم آروم به سمت روشنی رفت ، دیدن منظره ها خیلی خیلی کیف داشت

یه جایی توی جاده ایستادیم و طلوع خورشید را تماشا کردیم و صبحانه خوردیم

ساعت 8 صبح توی یک نخلستان در روستای مهرجان بودیم

دستامون را توی آب خنکی که از جوی وسط نخلستان میگذشت شستیم و خرماهای تازه ای که سفارش داده بودیم را تحویل گرفتیم و پیش به سوی مقصد بعدی

تو مقصد بعدی به مدل دیگه خرما تحویل گرفتیم

برای ساعت 9 صبح رسیدیم به روستای گرمه

یه مدل دیگه خرما سفارش داده بودیم ، که البته صاحب این نخلستان دوست نزدیک پدرجان بودند

این شد که رفتیم دم در خونشون

هرچی اصرار کردند که بریم داخل قبول نکردیم و گفتیم اصلا درست نیست توی این وضعیت بیماری وارد خونه کسی بشیم

به خصوص که اونها هم دقیقا عین ما به خاطر بیماری پدر خانواده بسیار بسیار در شرایط قرنطینه هستند و با احتیاط رفتار میکنند

خلاصه توی حیاط این خونه کویری خرماها را وزن کردند و تحویلمون دادند

یک سبد بافته شده از برگ درخت نخل هم بهمون هدیه کردند

توی حیاط خونشون چندین نخل بلند پر از خرماهای نارس بود و دیدنش لذت بخش و شیرین

نیم ساعتی توی حیاط خونه شون با فاصله نشستیم و پدرجان و دوستشون گپ زدند و من هم از زیبایی های حیاط لذت بردم

همونجا به آقای دکتر و مامان جان زنگ زدم و خیالشون را راحت کردم

بعد از نیم ساعت راه افتادیم و رفتیم سمت گله

گوسفند را برامون کشته بودند و تکه تکه کرده بودند و آماده تحویل بود

اما کشک و ماست نتونسته بودند برامون تهیه کنند

همونجا بهمون یه مقدار انار دادند

یک مدل پسته کوهی هم اونجا خریدیم که اسمش «بنه » هست ، نمیدونم خوردین یا نه ... خیلی خوشگل و زیبا هستند ولی به شدت سفت هستند و من زیاد خوردنش را دوست ندارم ...

و من و پدرجان راه افتادیم سمت خونه

با پدرجان در روستای حجت آباد توقف کردیم و روی تپه های ماسه ی کویر پاهامون را از قید و بند کفش ها آزاد کردیم

راه رفتن توی ماسه های کویر به آدم کلی انرژی میده

میدونید ماسه های اونجا،  اون انرژی ای که از آفتاب گرفتند را به آدم منتقل میکنند و انگار آدم پر از انرژی میشه

اصلا گوشی هامون را از توی ماشین برنداشته بودیم و برای همین هیچ عکسی هم نگرفتیم

به جای مشغول شدن به عکس و فیلم و داستان ، از لحظه لحظه های کوتاه سفر لذت بردیم

رسیدیم به نائین و یکراست رفتیم سراغ مغازه «حاجی خلیفه» ...

قطاب و باقلوا و حاجی بادام ...

نبات یزدی و پشمک و لوز ...

همونجا یه مقدار شکلات کاکائویی هم خریدیم که از راه میرسیم فسقلیا ذوق کنند

از نایین من رانندگی کردم

البته یه جایی از مسیر یه لحظه خوابم برد و نزدیک بود که ...

خدا را شکر به خیر گذشت و ساعت 4 رسیدیم خونه

البته وقتی رسیدیم خونه تازه اول ماجرا بود

باید خرماها بسته بندی میشدند... دونه دونه خرماها را چیدیم داخل ظروف بسته بندی و فرستادیم داخل فریزر

سهم خواهرها را جدا کردیم

برای همسایه ها هم بردیم

ساعت نزدیک 6 هم رفتیم سراغ گوشتها و خرد و بسته بندی کردن...

و برای شام هم دل و جیگر بردیم روی پشت بام .... آتیش و کباب...جاتون خالی

و اینگونه بود که سفر خیلی کوتاه و عجله ای و پر از خوشمزه جات ما به پایان رسید



جمعه بعد از ناهار هم خواهرجان ، وسایلشون را جمع کرد و رفتند

خیلی جاشون خالیه

و خیلی از رفتنشون غصه خوردم

به محض رفتنشون من یه خونه تکونی اساسی را کلید زدم

به خاطر فندوق جان خیلی از خرده ریزه هامون را جمع کرده بودیم

شیشه های میزها را جمع کرده بودیم

مجسمه ها و ...

همه را برگردوندم سرجای خودشون

جارو و تی حسابی

شیشه ها را تمیز کردم

به تراس سر و سامان دادم

ورودیمون را ضدعفونی کردم

آشپزخونه را مرتب کردم و خلاصه تا آخر شب راه رفتم و سعی کردم همه چیز برگرده سرجای خودش



پ ن 1: خواهرم خودش قبل رفتن کلی همه جا را تمیز و مرتب کرده بود

خودش در تمام روزها به مامان جان کمک میکرد و اصلا از اون مدلهایی نبود که آدم کلافه بشه


پ ن 2: خیلی خیلی جای فسقلیا خالیه 


پ ن 3: زندگی را باید زندگی کرد






نظرات 10 + ارسال نظر
لادن شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 12:55

سلام تیلوی عزیز
بنه رو باید بدین عطاری ها براتون اسیاب کنند
بعد برای سه نفر 200 گرم تا 300 گرم بنه اسیاب شده رو با 15 تا 25 تا گردو کوبیده شده رو داخل یه ظرف مخصوص که دیواره های زبری داره و سفالیه و بهش میگن تقارچه بمالید تا روغن بنه و گردو در بیاد و کم کم بهش اب اضافه کنین و اب لازم برای این مقدار بنه حدود 5 لیوان هست که رقیق میشه اگر غلیط تر میخواین مقدار اب رو کمتر چیزی در حدود 2 تا 3 لیوان در نظر بگیرین
و در اخر اون ها رو از صافی رد کنین تا پوست بنه ها گرفته بشه داخل اب بدست اومده سیر تازه رنده شده و نمک و فلفل و نعنا خشک بریزین و نوش جان کنین
بعضی ها گرم سروش میکنن یعنی سیر داغ درست میکنن و اب بدست اومده از بنه رو با همون ادویه ها میریزن داغ سیر داغ و گرم که شد سرو میکنن
این غذا رو با نون خشک محلی بصورت تیلیتی و یا با نون بربری تازه بخورین و در کنارش نیمرو و سبزی خوردن تازه هم باشه دبگه میشه یه غذای بهشتی پر خاصیت بخصوص که روغن بنه برای استخوان و درمان درد مفاصل عااااااااالیه و کلی خواص دیگه هم داره

سلام دوست نازنینم
باورت نمیشه چقدر از دیدن کامنتت کیف کردم
از زحمتی که کشیدی و برام نوشتی بینهایت سپاسگزارم
کامنتت را برای مامان و بابام خوندم
و اتفاقا خواهر ... خواهر ازم خواست که کپی کنم و براش بفرستم
براشون جالب بود
بازم ممنونم

پیشاگ شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 13:21

چه سفرنامه خوب و خوشمزه ای
ایشالا همه خوردنیا به خوشی بخورید ایشالا قسمت داداش و زنداداشتم بشه
راستی تیلو خرما تو فریزر میمونه ؟ من تا حالا نزاشتم . خرمای خاصیه ؟ میشه توضیح بدی

جات خالی دوست جان
اخیش... چه یادآوری زیبایی... سهم خرمای اونا را گذاشتیم توی فریزر... کما اینکه سهم پارسالشون هم همچنان توی فریزر هست
نه هرخرمایی که باشه میزاریم فریزر که ترش و خراب نشه

رابعه شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 13:32

سلام تیلوجان امیدوارم که همیشه دور هم خوب و خوش و سلامت باشین.کرمان با این بنه ها یه غذا درست میکنن به اسم قاتوق بنه که قدیمیا میگن خیلی قوه داره یعنی پر از انرژی هست یه نوع غذا سرده درست کنین بخورین نوش جانتون.

سلام به روی ماهت
مرسی از اطلاعاتی که بهم دادی
نمیدونستم اینهمه بنه خاصیت و طرفدار و کاربرد داره
فقط میدونستم میتونه دندونای آدم را داغون کنه

لاندا شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 14:31

چقدر این پستت رو دوست داشتم. انگار یه فیلم قشنگ دیدم. از تصورش کلی لذت بردم. نوش جانتون همه خوشمزه ها

ای جانم
ممنونم عزیزدلم
جای شما برای همه خوشمزه ها خالی

سعید شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 18:10 http://www.zowragh.blogfa.com

دختر عموی عزیز سلام
واقعا خدا قوت
خوش حالم که با پدر جان بهتون خوش گذشته
جالب ترین قسمت سفرتون دل و جگر خوردن شب بالای پشت بوم بود
من میدونم که تو این جمع ها چقد به آدم خوش میگذره
شاد باشی دخترع عمو

سلام پسرعموی خوبم
مگه میشه آدم با عزیزانش بهش خوش نگذره؟
عه تجربه ش را داریا... حرف نداشت
به خصوص که یه باد ملایم و خوبی میوزید و جرقه های آتش را میبرد آسمان و این برای فندوق خیلی خیلی دلپذیر و دوست داشتنی بود ... یه تجربه تازه بود براش که باهاش کلی کیف کرده بود

مهردخت شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 18:22

خوش به حال همسایه هاتون چه خوراکی های خوشمزه ای نصیب‌شان میشهزبان:


خوش آمدنی مهردخت نازنینم
جای شما خالی

الی شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 22:02

همیشه به سفر عزیزم
"بنه" اصلا یکی از گیاه های بومی استان فارس هست و یکسری خوردنی محلی هم باهاش درست میکنن (البته نیکوبن و لهش میکنن و کار خیلی سختی هم هست) و قدیمی ترها بلدن
از شیراز که به سمت جنوب میری همون ابتدای جاده شیراز به بندر یه جاهایی هست بهش میگن میان جنگل که توش پر از درختای کوتاه بنه هست
انشاالله بیا شیراز پیشمون حتما میبرمت

عزیزمی
متشکرم
نمیدونستم همه بنه را میشناسید
من از شکل و رنگش خیلی خیلی خوشم میاد
وای از همین الان ذوق دارم برای دیدن اون درختهای خوشگل

طیبه شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 23:10 http://almasezendegi.mihanblog

سلام تیلوی بسیار مهربون
اگه شب می خونی شبت به خیر
اگه روز می خونی روزت به خیر
با این قلم و نوشتار زیبات دلم رو می بری که هربار، وبلاگت دلبره، می دونستی،؟؟ پس خودت چه دلبری هستی وقتی وبلاگت اینقدر دلبره
نوش جونتون گوشت و دل و جیگر و خرماها
مهربونی و سخاوت تو ذات شماست،
منم دوس داشتم همسایه تون بودم، یا نه اصلا نیروی تو بودم تو دفترت، خیلی خوش می گذشت بهم

سلام طیبه ی نازنینم
همه ایامت به خوبی و شادی و سلامتی
بهم لطف داری
چقدر بهم انرژی خوبی دادی
ممنونم از تعریفت
کاش همسایه مون بودی
ما معتقدیم که همسایه به گردن همسایه حق داره و باید هوای همسایه را داشت

امیر دوشنبه 24 شهریور 1399 ساعت 13:44

سلام
این هم از سفر تابستانی به کویر
در پست قبلی خواب درکویر را خدمت تان عرض کردم در کویر و جاده یک نواخت رمل و ماسه زود راننده خوابش می بره.
در مورد خرمای خاصی که پیشاک پرسیده بودند. خدمت تان عرض کنم که در منطقه بهبهان نوعی خرما هست که شیره زیاد داره و بسیار خوشمزه است و علت نامیدن آن به خاصی که خود بهبهانی ها به ان خوصی میگویند این است که خاص خود باغ داران خرما بود یعنی اختصاصی ان را برای خود بر می داشتند چون مقدار تولید ان کم و بسیار لذیذ و خوب بود و خاص خانواده باغ دار بود خاصی نامیده میشد

سلام دوست خوبم
البته من از شدت بیخوابی خوابم برد...
ممنون از توضیحتون

سارا دوشنبه 24 شهریور 1399 ساعت 15:13

سلام روزتون بخیر و نشاط.بنه رو میتونین بدین مراکز روغن گیری براتون روغن بگیرن . برای درد کمر و پا و دیسک عالیه.ازش فسنجون هم درست میکنن که من بلد نیستم متاسفانه.

سلام سارای نازنینم
عه ... روغنش هم به درد بخوره؟
خب البته کلا دانه روغنی هست و یه عالمه هم چرب هست... مرسی از راهنماییت
فسنجونش را اصلا نشنیده بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد