روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزهای متفاوت

سلام

روزتون شنگول و منگول

شمارش معکوس تابستان شروع شده و دلبری های تابستان هزار برابر شده

حالا دیگه آخر شبها و صبح ها نسیم خنک آدم را قلقلک میده

انگورها اونقدر آفتاب خوردند که طلا شدند

و گلابی هایی که مزه ی بهشت میدن

به آخرای تابستون که میرسیم انگار تو پوشیدن لباسهای تابستونی حریص تر میشیم

رنگهای شادتر و زنده تری را با هم ست میکنیم

شومیزهای نخیمون را با وسواس بیشتری اتو میکشیم و عطرهای خنکمون را با دست و دلبازی بیشتری استفاده میکنیم

آخرای تابستون که میشه با یه ولع بیشتری شربتها و معجون ها را سر میکشیم و انگار میدونیم که چیزی نمونه به روزهای خنک برسیم و دیگه دلمون برای یه معجون خوشمزه ضعف نره...

خلاصه که این روزهای ته تغاری تابستون حسابی دلبر و شیرنند



از میزان گرد و غبار و سرو صدای کوچه هیچی نمیگم

در عوض هی به پیشرفت کار نگاه میکنم و به خودم دلداری میدم که وای چقدر داره خوشگل میشه

و میدونم که به زودی باید یه تمیز کاری و گردگیری حسابی انجام بدم و بعدش کلا یادم میره که این روزها داشتم حرص میخوردم برای گرد و غبار

ولی در عوض کارهایی را که آماده میکنم تند تند بسته بندی میکنم و حواسم هست بسته بندیها حسابی سفت و سخت باشه که لااقل سفارشات مشتریها پر از گرد و غبار به دستشون نرسه


امروز دوباره برای کارگرها انگور و انجیر آوردم

وقتی میبینم ساعت 10 و 11 صبح میشینن دور هم توی سایه و با یه لذت خاصی انگور و انجیر میخورن لبخندم پررنگ میشه




پ ن 1: دیشب با آقای دکتر خیلی خیلی زیاد حرف زدیم و وقت خداحافظی هنوز حرف داشتیم

ولی دیگه خیلی دیروقت بود و هردومون صبح زود باید میومدیم سرکار

گاهی خودمون هم تعجب میکنیم که اینهمه حرف داریم برای هم...

آخرش هم هرچی فکر کنم یادم نمیاد از چی و کجا حرف میزدیم


پ ن 2: معجزه ها چقدر نزدیکن

دعا کنید برای هرچیزی که میخواین... حتی اگه زیر لب آهسته بگین الهی بی اثر باشد


پ ن 3: نذزی امسال هم خودش راه خودش را پیدا کرد

دقیقا مثل پارسال 

و این خیلی دلچسبه


پ ن 4: با وجود اینهمه توصیه و سفارش و ... بیشتر مراجعه کنندگان من، خودکار شخصی ندارن

البته که من یه خودکار گذاشتم روی میز برای عموم

اما برام عجیبه که بدون هیچ واهمه ای به سادگی از خودکار استفاده میکنند

پس اینهمه توصیه را اصلا نمیشنویم؟؟؟؟؟



نظرات 5 + ارسال نظر
بلاگر چهارشنبه 5 شهریور 1399 ساعت 11:17

آدما گاهی حرف میزنن که منظوری را برسونن و گاهی حرف میزنن که بدونن تنها نیستن !
فکر میکنم حرفهای شما از جنس دومی بوده .

من بقیه آدمها را نمیدونم
اما ما دوتا حداقل با این حرف زدنها آروم میشیم
هم میدونیم توی دل و اطراف طرف مقابلمون چه خبره و هم تنها نیستیم
حرف زدن خیلی چیزها را حل میکنه

خانمــــی چهارشنبه 5 شهریور 1399 ساعت 11:49 http://harfhaye-dele-khanomi.mihanblog.com/

تیلوی عزیز وقتی مطالبتو میخونم یه دور دیگه به اطرافم نگاه میکنم و اصلا یه چیزای جدیدی میبینم انگار، زیبایی های دنیا رو که بهش توجه نمیکردم یهو جلوم رژه میرن

ای جان
چقدر خوبه اگه اینطوری باشه
واقعا دنیای اطرافمون پر از دارایی های با ارزش هستند که گاهی نمیبینیمشون

امیر چهارشنبه 5 شهریور 1399 ساعت 12:52

با سلام
حتمن فکر می کنند خودکار عیب نداره یک شیشه الکل اسپری کوچک بزار رو میز تا ضد عفونی کنند. درمورد حرف زدن خدمتتون عرض کنم که یک مثل هست که میگه حرف حرف میاره و این موضوع باعث میشه حرف های زیادی فی البداهه برایتان تداعی بشه بدون اینکه در موردش قبلا فکر کرده باشید.
چقدر خوبه که با انجیر و انگور یاد کارگران هستی . دورهمی غذا خوردن خیلی لذت داره . قبلا با همکاران ۱۰ بیست نفر با هم می رفتیم بندر دیلم و گناوه و پول رو هم می گذاشتیم و گوشت یا مرغ می گرفتیم کباب می کردیم . و صبحانه هم بین راه آش گرم با نون گرم و پنیر و خیار و گوجه می خوردیم . و باور کن هر بار به اندازه دو وعده تنهایی غذا می خوردیم . یا با هم می رفتیم کوه و در دل کوه بساط کباب را راه می انداختیم با هم خوردن لذت زیاد داره

سلام دوست خوبم

به من چه که الکل بدم دستاشون را ضدعفونی کنن
خودشون خودکار شخصی داشته باشن
به نظرم برکت این میوه ها به همین هست که به همه میرسه

سعید چهارشنبه 5 شهریور 1399 ساعت 12:57 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
دختر عموی خستگی ناپذیر
پیاده رو نو پیشاپیش مبارک
یادم باشه شیرینیشو بگیرم ازت
یکی از خاصیت های عشق اینه که هیچ وقت تکراری نمیشه برات و همیشه براش حرف تازه داری
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت
ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد ای جان چقد از این شعر خاطره دارم
عاشقانه هاتون پایدار دختر عمو

سلام بر پسرعموی جان
خوبین
حتما
شیرینی چه قابل داره باید شام و ناهار بدیم وقتی از شر اینهمه گرد و غبار راحت بشیم

ترانه پنج‌شنبه 6 شهریور 1399 ساعت 01:16 http://taraaaneh.blogsky.com

چه خوبه که مرتب مینویسی. من به خوندن نوشته هات عادت کردم.
آره تابستون هم داره تموم میشه و هنوز هیچی نشده بوی پاییز میاد. حیف شد. چقدر کار خوبی میکنی که برای کارگرهای ساختمونی میوه میبری.
چه اسمهای قشنگی برای بچه ها گذاشتی.. مغز بادوم و فندق و پسته.. دارم فکر میکنم بعدی چی میشه؟نخودچی شاید؟

خودتم که هر روز مینویسی و من هر روز میخونمت
عالی هستی
شاید نخودچی... دلم از فکر کردن بهش هم ضعف رفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد