روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

آهسته میگویم الهی بی اثر باشد...

سلام

روزتون پر از هیجان

دل من که برای هیجان لک زده

برای لحظه های پر تب و تاب


دیروز که یک روز پر کار را سپری کردم و کارهام افتاده روی دور تند

البته با وجود این کرونا ، تقریبا همه برای سفارشاتشون یه گیجی و سردرگمی خاصی دارن

خودم هم انگار نمیدونم دقیقا چی به چی هست

اما باید کار را پیش ببریم


دکتر خواهرجان طی معاینات دیروز متوجه شده که زمان زیادی نداریم تا بدنیا اومدن اورژانسی نی نی

البته که اگه نی نی جان تحمل میکرد هنوز یک ماه دیگه میتونست توی شکم مامانش رشد کنه

اما انگار اونم عین خاله ش دلش کوچولو هست و دیگه میخواد به دنیا بیاد

خلاصه که دکتر خواهر گفته فردا دوباره برای معاینه مراجعه کنه و احتمالا تا آخر هفته باید منتظر نی نی باشیم

اگه یهو دیدین دوباره تیلوتیلو غیب شده و ازش خبری نیست بدونید که رفته برای دنیا اومدن نی نی

من باید همراه خواهر برم و بیمارستان بمونم


امروز بازم سر و صدای تعمیرات پیاده رو را داریم

کل پیاده رو را زیر و رو کردن و خاک و غبار همه جای دفتر منو گرفته

تمیزکاری و دستمال کشیدن هم فعلا هیچ فایده ای نداره

صبح به صبح کلی کفشام را تمیز میکنم و لباس تمیز و شلوار تمیز

در عوض میام اینجا باید از وسط خاکها عبور کنم و بیام تو دفتری که همه جاش را غبار گرفته

دوباره میشم شبیه همون کارگرهای مهربونی که دارن زحمت پیاده رو را میکشن

امروز صبح تا رسیدم اینجا یکی از همین کارگرها بهم گفت میشه این بطری را برام آب کنید

بطری خاکی و کهنه ای بود

آب کردم و دادم بهش

دیدم داره ازش آب میخوره

فکر کردم میخواد دستاش را بشوره با این بطری

صداش زدم و بهش گفتم : میخواین آب خنک بهتون بدم ؟

گفت : نه ... من همه دندونهام خرابه و نمیتونم آب خنک بخورم

خیلی دلم براش سوخت

یه پسرجوان که نهایتا 25 سالش باشه



پ ن 1: پسرعمه جان دیروز اینجا بود


پ ن 2: مامان جان امروز عصر باید برن دکتر

هم پاتولوژیشون را نشون بدن و هم بخیه هاشون کشیده بشه


پ ن 3: بهش میگم : باهات قهرم ...

نیم ساعت بعد من کلا ماجرا یادم رفته و مشغول کارم

زنگ زده میگه: نمیتونم کار کنم ، انگار یه چیزی روی دلم سنگینی میکنه، بگو که باهام قهر نیستی

میخندم و میگم : مگه من میتونم با تو قهر کنم ؟

میگه: حتی حرفشم نزن ... دلم میگیره

یعنی چه بلایی سر این پسر اومد؟؟؟؟ اینکه احساساتی نبود؟؟؟؟


پ ن 4: یه چیزی را از ته دل از خداوند خواستم و هی دعا کردم و هی دعا کردم و دعا.......

بعد ته ماجرا ته دلم یه چیز دیگه س...

چقدر سخته بعضی از دو راهی ها

نظرات 8 + ارسال نظر
خانمــــی یکشنبه 2 شهریور 1399 ساعت 10:35 http://harfhaye-dele-khanomi.mihanblog.com/

عههههه انشاالله به سلامتی نی نی دنیا بیاد و قدمش پر از خیر و برکت باشه برای خانواده آجیلی تون

متشکرم
منم برای شما شادی و سلامتی آرزو میکنم
انشاله که با دلخوشی تمام اسباب کشی کنی و توی خونه جدید کلی خوشبختی در انتظارت باشه

در بازوان یکشنبه 2 شهریور 1399 ساعت 11:01 https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com

سلام تیلو جانم.
خودت و خواهر و نی نی سلامت باشید ایشالامباررکه

پ ن3.چقدر قشنگ دلم رفت اصلا

سلام عزیزدلم
متشکرم
منم دلم براش رفت

سعید یکشنبه 2 شهریور 1399 ساعت 12:32 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دخترعموجانم
خدا قوت
در عوض بعد از تحمل این سر و صدا و گرد و خاک یه پیاده روی شیک و تمیز دارین
قدم نو رسیده پیشاپیش مبارک باشه

سلام پسرعموجان
انشاله که زودی تمام بشه

بلاگر یکشنبه 2 شهریور 1399 ساعت 13:06

برای هیجان بهت پیشنهاد میدم یه پرش با چتر داشته باشی ، کلا دیگه دور هیجان را خط میکشی و تا یکی دو سال بخش هیجان وجودت خاموش میشه !
***
پ ن 4 : یه چیزی درست نیست ، تیلو کسیه که با دیگران صداقت داره ، با خودش چطور؟

آخ آخ این یکی از آرزوهامه
کاش یه پایه ای بود که این کار را امتحان میکردیم


گاهی عقلت یه چیزی میگه دلت یه چیز دیگه
با عقلت دعا میکنی و از خدا میخوای
اما ته دلت ...
بالاخره گاهی جدال بین عقل و دل وجود داره

امیر یکشنبه 2 شهریور 1399 ساعت 18:35

با سلام
من هم این شعر زیبا را دوست دارم دو سه بیتی از ان را می نویسم
i
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش

ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد

کنم هر شب برای مهر او گریه که شاید بشنود دردم

ولی آهسته می گویم الهی بی خبر باشد

کنم هر شب تلاشی تا که نندیشم به او و عشق سوزانش

ولی آهسته می گویم الهی بی ثمر باشد

خب بد اخلاقی و بد عنقی و بی حوصلگی از شاخصه های ادم عاشق است .
من فکر می کردم پسته خانم از غلافش بیرون امده انشالله که خندان باشه .
کارگر بدبختی که نان شب نداره از کجاتوان پرداخت هزینه سرسام اور دندانپزشکی را داره . شاید حتی توان هزینه کشیدن را هم نداشته باشه .
انشالله که مامان جان هم بسلامتی دوران نقاهت را طی کنند و سالم و سلامت پا به پای پدرجان اداره زندگی را مدیریت نمایند.

سلام دوست خوبم
متشکرم که شعر را برام نوشتید
نخیر
پسته خانم نیست که
پسته و فندوق پسر هستند
مغزبادوم دختر

پیشاگ دوشنبه 3 شهریور 1399 ساعت 09:26

پس پیشاپیش قدم نو رسیدتون مبارک باشه
اخی یاد نازدونه افتادم که به دنیا اومده بود
دیگه وقتی یکی اینهمه سال با تیلوی احساساتی و مهربون باشه میخوای احساساتی نشه !!!!!!

متشکرم عزیزدلم
اخه از خصیصه های بارز ایشون همین هست که احساساتشون را بروز نمیدن

امیر دوشنبه 3 شهریور 1399 ساعت 10:08

با سلام
چند روز پیش نوشتم نی نی رحمت است یا نعمت شما فرمودید رحمت .و رحمت هم دختر است و نعمت پسر.
خداوند بابت نعمت هایش در روز قیامت از ما سوال می کند اما در مورد رحمتش نه
شاید متوجه جنس نعمت و رحمت نشده بودید .

سلام دوست جان
عه
من برعکس فکر میکردم
هرچند هم رحمت هم نعمت هر دوتاشون پسر هستند

رسیدن دوشنبه 3 شهریور 1399 ساعت 22:50

الهی بسلامتی فارغ بشن خواهر جان .
جوون 25 ساله و حال عمر 125 ساله
اینقدر هی میری بیمارستان مراقب باش خیلی زیاد .
دوست دارم

متشکرم نازنینم
خدا بزرگه
عمر هم دست خداست
اخ که دل به دل راه داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد