روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزهای گرم تابستونی

سلام

صبحتون بخیر

هرچند صبح من کمی زودتر شروع شده

بردم مدارک مربوط به بیمه تکمیلی را تحویل دادم ...

هرچند همیشه توی دلم نسبت به این کار اعتراض داشته و دارم

ولی خب چاره ای نیست

فعلا روند کار همین هست و باید کلی وقت و انرژی بزاریم و مدارک جمع کنیم و لازمه فقط یک مهر کم و زیاد باشه تا قبول نکنند

انگار دنبال بهانه هستند که هرطوری هست این پولها پرداخت نشه

خلاصه که صبح زود مدارکی را که دیروز آماده کرده بودم رسوندم به دست خانم متصدی

دیگه آخرای کارم بود و با فاصله از بقیه ایستاده بودم و به سختی تو گرما و ماسک نفس میکشیدم که متوجه شدم خانم مسنی که خیلی هم قرتی پرتی بود و باجه بغلی در حال تحویل مدارک هست انگار حالش خوب نیست...

یهو از روی صندلی بلند شد و ماسکش را کشید پایین و به خانم متصدی گفت ، ببخشید من نمیتونم منتظر بمونم ، دیابت دارم و انگار قند خونم افتاده ، میشه برم فردا بیام؟؟؟؟

من به خاطر دیابت پدرجان همیشه آبنبات توی کیفم دارم

قبلا یه ظرف فلزی کوچولوی خوشگل توی کیفم بود و حالا که کیفم کوچولو تر شده ، چند تا آبنبات ریختم داخل یه پلاستیک و گره زدم و گوشه کیفم نگه میدارم

سریع آبنبات ها را درآوردم و گره را باز کردم و دستم را به سمت خانمه دراز کردم

انگار حرکتم ناخودآگاه و بی اراده بود ... سریع

دیدم داره نگاه میکنه ، گفتم بفرمایید....

یه لحظه هم تردید نکرد... یکی برداشت و سریع گذاشت توی دهنش و جوید... گفتم بازم بردارید... گفت میشه همش را بهم بدید... گفتم با کمال میل...

بعد هم سریع رفتم سمت آبسرد کن و یک لیوان آب خنک براش آوردم ...

میدونم که تو شرایط فعلی و با رعایت پروتکل ها شاید کار خیلی درستی نبود... ولی گزینه ی دیگه ای وجود نداشت

وقتی میخواستم از اون دفتر بیام بیرون همون خانم بهم گفت : ممنونم ... کیفم را عوض کرده بودم و یادم رفته بود شکلات بزارم توی کیفم...

و من به یاد پدرجان بودم



دیروز عصر با مغزبادوم و پدرجان رفتیم و برای خونه خواهر جان پرده انتخاب کردیم

پرده های خونه میشه کادوی پدرجان به خونه ی جدید خواهرجان

مغزبادوم برای اتاق خودش  پرده های صورتی حریر انتخاب کرد

یک کاغذ دیواری خوشگل از این مدلهایی که شبیه پوستر هستند هم انتخاب کرده که خیلی خوشگله...

منم میخوام براش یه ست ملحفه و لحاف و روتختی بخرم که صبر میکنم اتاقش را بچینه و بعد خودش را میبرم تا انتخاب کنه



آقای دکتر این روزها خیلی خیلی شلوغ هستند و شاید برای همین توی نوشته های من کمرنگ شدند

خواهرشون یه عمل جراحی داشتند و یه کمی نگران جواب پاتولوژی هستند

مامانشون هم یه جراحی کوچولوی سرپایی داشتند ولی با توجه به سنشون چند روزی درگیر شدند

و متاسفانه پدرجانشون هم چند روز پیش توی خونه خوردن زمین و سرشون خورده به لبه مبل و خیلی بد شکاف برداشت و ....

در این میان یکی دو تا مشکل کاری هم براشون پیش اومد

برای همین خیلی خیلی درگیر بودند و آخرشبها خسته و هلاک چند دقیقه ی کوتاه حرف زدیم و توی روز هم هروقت کم آوردیم رفتیم سراغ همدیگه...

اینطوری احساسمون خیلی نسبت به هم عمیق تر میشه ولی زمان کمتری را با هم میگذرونیم




پ ن 1: امسال یه عید غدیر متفاوت را تجربه میکنیم

من همیشه دوست داشتم عید غدیر به کسایی که میان خونمون عیدی های خوشگل بدم

ولی امسال...


پ ن 2: چرا بعضی از خوابها اینقدر شوکه کننده هستند؟؟؟

اصلا چطوری ممکنه همچین چیزی به ذهن مون خطور کنه؟؟؟

نظرات 8 + ارسال نظر
روشنک سه‌شنبه 14 مرداد 1399 ساعت 09:51

سلام بر دختر با انرژی
خوشحالم که حالت خوبه سعی کن حسابی انجیر و چیزای گرم بخوری جون بگیری
آخه میگن:
بخور انجیر پاره کن زنجیر

سلام به روی ماهت
عه چه جالب بود... نمیدونستم انجیر اینمهمه مقوی هست

رسیدن سه‌شنبه 14 مرداد 1399 ساعت 11:57

عزیزم خوبی بازم شروع کردی به بدو بدو و پخش انرژی مثبت رو کره زمین . خدا را شکر که حالت بهتره عزیزم. برای آقای دکتر ناراحت شدم چقدر گرفتاری شون زیاد شده خدا صبر و سلامتی بده به ایشون

متشکرم
با داشتن شما عالی هستم
ای جان ممنونم
الهی آمین

سهیلا سه‌شنبه 14 مرداد 1399 ساعت 12:03 http://Nanehadi.blogsky.com

چون بد آید هر چه آید بد شود.متاسفم آقای دکتر اینقدر مشکل داشتن.ان شالله به زودی همش تموم بشه.این بیمه ها کارشون همینه.تامین اجتماعی دیگه بدتر.ما سه ماه پیش بوده عملمون.هزینه ها و مدارک رو دادیم تامین اجتماعی بررسی کنه.یه مقدار بده.بقیه اش رو بیمه تکمیلی بده.هنوز خبری نیست.

انشاله همه دوستان سلامت و شاد باشن و مشکلات همه برطرف بشه
اوهوم... منم با بیمه تکمیلی همش مشکل دارم ....

امیر سه‌شنبه 14 مرداد 1399 ساعت 13:15

با سلام
افراد دیابتی که افت قند دارند باید همیشه ابنبات یا شکلات همراه داشته باشند. دو سال پیش هنگام رای گیری که ناظر صندوق بودم و صف شلوغ بود یک خانمی میانسال فشار خونش رفت بالا و زنگ زدیم اتفاقات امد در همین حال یک مرد نیز غش کرد ازش پرسیدم دیابت داری فقط با سر اشاره کرد که اره منم سریع از قندان کنارم بود دو تا حبه قند گذاشتم دهنش چند تا هم خودش برداشت و خورد ظرف دو سه دقیقه چنان سرحال شد که انگار اون نبود غش کرذه بود بعد از من تشکر کرد و پرسید از کجا فهمیدی که من قندم افتاده که گفتم منم دیابت دارم ولی قندم افت نداره .
در مورد فاکتور های بیمه تکمیلی بیشتر موقع از خیرش می گذرم از بس بهانه می گیرند که این مهر دکتر نداره مهر آزمایشگاه نداره تاریخش مشکل داره و ...
امسال عید غدیر که به اسم سادات معروف است را به شما سیده محترمه مکرمه محتشمه عفیفه محجبه و محبوبه پیشاپیش تبریک عرض می نمایم .

سلام به شما دوست خوبم
اره این افت قند خون خیلی خطرناک هست و خیلی خیلی بد
خدا را شکر که شما زود متوجه شدید
ممنونم از تبریکتون

پریناز سه‌شنبه 14 مرداد 1399 ساعت 14:47

کامنت قبلیو خصوصی برات فرستادم

خب چطوری جواب بدم؟؟؟؟

soly سه‌شنبه 14 مرداد 1399 ساعت 16:35

سلام. برای خانواده آقای دکتر آرزوی سلامتی دارم .تبریک برای خونه جدید خواهری...وتبریک و سلامتی و سعادت برای تیلو جون عزیز و خوش قلب خودم...

سلام به روی ماهت
ممنونم عزیزدلم... به خاطر قلب بزرگ و مهربونت

taraaaneh چهارشنبه 15 مرداد 1399 ساعت 01:53 http://taraaaneh.blogsky.com

سلام. امیدوارم مشکلات آقای دکتر زودتر برطرف بشه و بتونین وقت بیشتری رو با هم بگذرونین. راستی تیلو جان من نوشته های قدیمیت رو میخوندم یادمه زمانی از دوستی به نام "نا نا" یاد میکردی و یکجایی توی نوشته هات گمش کردم.آیا این "نانا" همون آقای دکتره؟

سلام به روی ماهت
ممنونم عزیزدلم
بله ... از بس دوستان گفتند این اسم به ایشون نمیاد از یه جایی به بعد دیگه نوشتیم آقای دکتر...

ونوس یکشنبه 19 مرداد 1399 ساعت 08:33 http://shakibajoon90.blogfa.com

ای دلم می خواد بدونم این اقای دکتر نازنین چه نسبتی با شما دارند ... ایکون خواننده بس فضول

ایشون عشق من هستند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد