روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

محبت هایی از جنس نور

سلام

روزتون شاد

امیدوارم توی روزهای گرم تابستونی دلهاتون گرم و خونه هاتون خنک باشه

برای بیرون رفتن بطری آب را فراموش نکنید و مراقب گرمازدگی باشید

خاکشیر و تخم شربتی و لیموترشهای تازه ...

شاید هم دلستر خنک و تگری...



انگورهای باغچه رسیدن و وقت خوردنشون شده

دقیقا آفتاب خوردن و دارن طلا میشن...

و پدرجان هربار که میرن غیر از سهمیه خودمون یک سبد هم برای یکی از دوستان و آشنایان انگور میارن...

یواش یواش انجیرها هم یکی یکی میرسن

و تیلویی که عاشق انجیرهای باغچه ست ...


صبح که میخواستم از خونه بیام بیرون مامان جان یه ظرف یک بار مصرف انگور شسته شده ، دادن دستم

رسیدم جلوی دفتر و داشتم در را باز میکردم که یکی از خانم های همسایه را دیدم

به محض دیدن من اومد جلو و سلام احوال کرد و  یه پلاستیک از توی کیفش در آورد و گفت چند روز پیش رفته بودم فلان جا دعا...به نیت شما این شکلات و آبمیوه ها را آوردم ... نیت کردم که خیلی زود خوب بشی....

میدونید این جور مهربونیا دل آدم را گرم میکنه

این که توی این روزهایی که همه مشکلات خودشون را دارن کسی وسط اینهمه روزمرگی و گرفتاری یاد من بوده باشه...

خلاصه پلاستیک را از دستش گرفتم و تشکر کردم و ظرف انگورم را بهش دادم




پ ن 1: خواهر آقای دکتر نیاز به یه جراحی کوچولو دارن

دکتر بهشون برای فردا نوبت داده

لطفا دعاشون کنید


پ ن 2: فندوق این روزها اونقدر شیرین شده که دلم میخواد هر لحظه ببینمش


پ ن 3: از آخر شروع کردم به تایید نظرات و کامنتها... کم کم


پ ن 4: حالا برای دیدن حریص ترم...


نظرات 8 + ارسال نظر
نیلو2 یکشنبه 5 مرداد 1399 ساعت 11:02

سلام خانم تیلوی عزیز ما،
خدارو شکر که سلامتید، خداروشکر که باز هم پرانرژی برگشتید.خداروشکر که پدرو مادر عزیزتون در کنارتون هستند.
امیدوارم از این پس زندگیتون شاد، تنتون سالم و دلتون در کنار عزیزانتون خوش باشه.

سلام به روی ماهت نیلوی نازنینم
متشکرم
امیدوارم همه عزیزان زندگی شاد و همراه با سلامتی و خوشبختی داشته باشن

آتشی برنگ اسمان یکشنبه 5 مرداد 1399 ساعت 12:01

خدا رو شکر ک وقتی صفحه ت رو باز میکنم به تاریخ روز نوشته ای
امیدوارم هرچی خیره برای تو و اطرافیانت پیش بیاد

متشکرم نازنینم
همچنین برای شما و عزیزانتون

رسیدن یکشنبه 5 مرداد 1399 ساعت 13:55

چشمات پر نور

نون سین یکشنبه 5 مرداد 1399 ساعت 15:37 http://free-like-a-bird.blogsky.com

تیلوی قشنگم... میدونی چقدر دلگیر بود بدون بودنت ...
خوشحالم که برگشتی ...
امیدوارم خیلی خیلی زود زود خوب خوب بشی و این ناراحتی ها و اینا تموم بشه و خوب خوب و کااااملا سلامت باشی
میدونی که همیشه یه جایی اون گوشه های ذهن منم داری؟ همیشه وقتی یه چیز قشنگ میبینم تو ذهنم میگم اگر تیلو بود اینو اینطوری توصیف میکرد:) و باعث میشه یادت باشم و یادت کنم:) خلاصه به خودت تافت بزن همینطوری گل گلی بمونی:)

متشکرم عزیزدلم
ممنونم از اینهمه محبتت
چقدر ذوق کردم از خوندن حرفات ... مرسسسسسسسسسسسی

مهربانو یکشنبه 5 مرداد 1399 ساعت 15:52 http://baranbahari52.blogsky.com/

عززیزم خیلی خیلی متاسفم که نمیدونستم چه شرایطی داری و البته خوشحالم که موضوع تقریبا حل شده و خدا رو شکر حالت خوبه ..
خیلی شرمنده م و واقعا نمیدونم چی بگم

اینطوری نگو مهربانوی عزیزم
واقعا از اینکه دیگران را ناراحت کردم و اینهمه همه را دلواپس کردم ناراحتم
همون بهتر که متوجه نشدی
و الان هم که شکر خدا خوبم...

رافائل یکشنبه 5 مرداد 1399 ساعت 16:41 http://raphaeletanha.blogsky.com

وقتی میبینم دوباره مینویسی واقعا خوشحال میشم. خوشحالی این روزهام خوندن پست های توئه.
امیدوارم همیشه سلامت باشی.

مهربونیات حد و مرز نداره

رهآ یکشنبه 5 مرداد 1399 ساعت 16:47 http://Ra-ha.blog.ir

چه خوبه که دوباره می نویسی :)
تیلوی مهربون و پر از انرژی مثبت.
تنت سلامت

متشکرم دوست خوبم

امیر یکشنبه 5 مرداد 1399 ساعت 17:58

با سلام
چراغ خانه را روشن نمودی با امدنت
چه خوب است که مثل سابق ادامه میدهی
انگور زرین و شکرین همراه نان و پنیر برای صبحانه یا انجیر های زرد طلایی که عسل از ناف ان بیرون می اید . خوردن ان لذتی دارد که وصف نشدنی است اما من با ترس و لرز یک دانه انجیر یا چند دانه انگور می خورم .
چقدر خوب است که ندانی و دعایت بکنند . انشالله که تن ات نیازمند طبیب نباشد
دیروز یکی از دوستان و همکاران در شهرستان داراب در اثر ایست قلبی به رحمت ایزدی رفتند که امروز در ذوستایشان به خاک سپرده شد. ایشان مردی گشاده رو و بسیار خندان بودند و باغچه ای داشتند که درختان پرتقال کاشته بود و با جمعی از دوستان سراسر کشور که با هم در ارتباطیم قرار بود در صورتی که کرونا فرو کش کند در داراب مهمان ایشان باشیم که این توفیق انجام نشد . با اینکه برگزاری مراسم ممنوع است اما در تشیع ایشان گروه زیادی بودند که البته همه ماسک داشتند . امشب قرار است دهها نفر برایش نماز شب اول قبر بخوانند و یک ختم قران برایش قرائت کردیم . انشالله خداوند ایشان را مورد رحمت قرار دهد و به بازماندگان صبر عطا نماید

سلام دوست خوبم
چقدر متاسف شدم برای از دادن دوست خوبتون
خداوند ایشون را بیامرزد
از دست دادن دوستان خوب هرگز فراموش نمیشه... خدا بهتون صبر بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد