روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

لحظه های تابستونی

سلام

روز تابستونی و گرمتون به زیبایی قاچ سبز و سرخ هندوانه های آبدار

اول هفته تون پر از شادی

امیدوارم این هفته پر از خبرها و اتفاق های خوب باشه براتون

گاهی زندگی بدون اتفاق های بد هم خودش نعمتیه

غرغر نکنید الان اوضاع همه یه کمی پیچیده و سخته ولی میشه همه چیز را از یه نگاه متفاوت ، خوب و خوش دید


امروز اومدم دفتر

خودم رانندگی کردم و این یه پیشرفت بینهایت دلنشین بود برام

هنوز چشمم تار میبینه ولی همین که میبینم شاکر پروردگارم

همین که دوستانی دارم که هوامو دارن

خانواده ای که اینهمه دلسوزانه و مهربانانه حواسشون بهم هست

و عزیزانی که قلبشون برام میتپه...


صبح یک هلوی خوشرنگ و آب برداشتم و راه افتادم سمت دفتر

وقتی اومدم داخل اول یه کمی گردگیری کردم و میزکارم را مرتب کردم

تصمیم دارم آروم آروم طراحی ها و کارهای عقب مونده را شروع کنم

البته که هنوز نصف روز بیشتر نمیام دفتر و سرظهر میرم خونه ولی همینم غنیمته...





پ ن 1: دلگرمم به محبت هاتون


پ ن 2: نزدیک 200 تا کامنت دارم ولی هنوز توان تایید و پاسخگویی ندارم


پ ن 3: جسته و گریخته سعی میکنم گاه گاهی بخونمتون ... ازتون دور نیستم 


پ ن 4: مغزبادوم و فندوق کوچولو پنجشنبه را با من گذروندن


پ ن 5: حالا قدر فرصتها را بیشتر از قبل میدونم



نظرات 9 + ارسال نظر
مریم شنبه 4 مرداد 1399 ساعت 10:10 http://navaney.blogfa.com

خدا رو هزار مرتبه شکر
همینقدر که مینوسی شکر
همینقدر که میبینی شکر
همینقدر که هستی شکرررررر

متشکرم مریم نازنینم

فاضله شنبه 4 مرداد 1399 ساعت 10:12 http://1000-va2harf.blogsky.com

میترا شنبه 4 مرداد 1399 ساعت 11:08

سلام انشالله همیشه تنتون سلامت دلتون خوش باش

سلام به روی ماهت
متشکرم

پریناز شنبه 4 مرداد 1399 ساعت 11:09

ما هم خوشیم به خوشحالی تو


ممنون عزیزدلم

رسیدن شنبه 4 مرداد 1399 ساعت 11:25

تو این مدت که نبودی من همش فکر جاهای خالی نبودنت بودم . اونجا که فندق و مغزبادوم رو همیشه میبردی بیرون
اونجا که پدر خسته میشد و تو ماساژش میدادی
اونجا که مادر ناخوش میشد و تو با عشق پرستاری میکردی
اونجا که کیک و شیرینی و دسر و مهمونی ها با تو رونق داشت
اونجا که لیست خرید خونه رو یکی یکی تیک میزدی
اونجا که عشق بود و تو موقت نبودی
اونجا که آقای دکتر ، تنها و نگران بود ولی تو نمیشد که باشی .


نگاه ظریف و دقیق ...
چقدر مهربونی دخترجان

سارا شنبه 4 مرداد 1399 ساعت 13:08 http://15azar59.blogsky.com

تیلوی مهربون و رنگی رنگی من بهتری عزیز دلم؟
چقدررر پستت شیرین و خنک بود مثل هندوانه

سارای مهربونم ممنون از احوالپرسیت ... خیلی خیلی بهترم

پیشاگ شنبه 4 مرداد 1399 ساعت 15:30

خداروشکر که هر روز حالت بهتر میشه من میخونمت تیلو جان ولی برات کامنت نمیزارم که اذیت نشی
مراقب خودت باش و زود خوب شو

دوست خوبمی
من به بودن شماها دلخوشم و اینجا را برای همین دوست دارم

طیبه شنبه 4 مرداد 1399 ساعت 19:19 http://almasezendegi.mihanblog

خداروشکر
همه مون دوستت داریم و برات نگران بودیم
ایشالا کاملا بهبود پیدا می کنی عزیزم

ممنونم طیبه نازنینم
شرمنده ام که دوستام را نگران کردم

امیر یکشنبه 5 مرداد 1399 ساعت 17:44

سلام علیکم یا ایها التیلوی مهربون
خدا را شکر که امدی
گر از امدنت خبر همی داشتمی
بر هر قدمت لاله همی کاشتمی

سپاس خدایی را که درد ها را شافی است و درمان کننده جسم و جان است و ارامش بخش نهان ها
زمانی نبودین احساس می کردم گمشده ای دارم . شاید بخشی از وجودمان شده ای . و چه جالب که ندیده طالب و خواهانت هستیم . انشالله که همیشه سلامت و تندرست و پر انرژی باشید

سلام دوست خوبم
ممنون از اینهمه محبت و مهربونی
امیدوارم همیشه تنتون سالم و در کنار عزیزانتون شاد و خوشبخت باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد