روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

صبح گرم تابستانی

سلام

صبح گرم تابستانی تون بخیر

امروز از اون روزهای خیلی گرم تابستونی هست

از اون روزهایی که نوشیدنی های خنک میتونن معجزه کنن

یاد تابستون قبلی افتادم ، با مغزبادوم دوتایی میرفتیم پارک ، لباس خنک نخی میپوشید و با اسپری بطری بهش آب میپاشیدم که گرمش نشه... شیطنت میکرد و بهم آب میپاشید و اینطوری آب بازی شروع میشد... امسال همه چیز یه شکل دیگه ست ...

حالا سه تایی جمعه ها میریم پشت بام و بساط آب بازی را جور میکنیم

تفنگای آب پاش - بطری آب و شربت - تشت بزرگ ...



صبح که بیدار شدم حس کردم امروز از اون روزهای گرم تابستونیه که نیاز به یه دوش آب خنک داره

نمیدونم هوا زیادی گرمه یا ما چون از آب تانک استفاده میکنیم اون حس یخی آب را نداریم

بهر حال آب خنک بود ولی یخ نبود... اونطوری که آدم زیر دوش بلرزه و حسابی یخ کنه

وقتی اومدم بیرون یکی از عطرهای خنکم را زدم و یه اسپری خنک تر

مربای آلبالوی خوشرنگ ترش و شیرین

و حالا هم یه لیوان بزرگ پر از آب و آبلیمو و نعنا کردم و گذاشتم کنار دستم ...

یه کمی تنبلی کردم وگرنه یه کوچولو خاکشیر میتونست این معجون را خوشمزه تر کنه


دیروز یه گوشه ای از دفتر را تمیز کردم و کلی کاغذ مخصوص عکس پیدا کردم

این کاغذها مربوط به چاپ عکسهای خودمون هست ...

راستی 6 -7 تایی هم قاب خوشگل شیشه ای پیدا کردم که یادم رفته بود

قاب های شیشه ای با خط های نقره ای که یه انحنای خوشگل هم دارن...

باید یه عالمه لبخند عزیزام را ثبت کنم و لحظه ها را  جاودانه کنم

شما هم مثل من عکس چاپ شده را یه طور دیگه ای دوست دارید؟

اون حس خوب لمس عکس... حس خوبی که صبح چشمات را باز میکنی و لبخند قشنگ یکی از عزیزانت جلوی چشمت هست...

من یه قسمتی از کتابخونه ام را گذاشتم مخصوص عکس ها

عکس های قشنگی که روی تخته شاسی هستند ... دوتا از عکس های دونفری داداش و خانومش... دوتا از عکس های دونفری مغزبادوم و فندوق... عکس مامان و خواهر.. عکس تولد پارسال بابا با کیک تولدش... عکس شب یلدای داداش و زن داداش... یک عکس دسته جمعی از عیدغدیر پارسال که داداش ایران بوده.. یکی از عکس های تولد مغزبادوم ... یک عکس از یکسالگی فندوق ... یک عکس از دایی جان که برای تولدشون رفته بودن عکاسی و با یه ژست زیبا عکس خوشگلی گرفته بودن...

اینا همه ابعاد کوچولو هستن... کنار اینا مجسمه برج ایفل را دارم... میخوام با همه این عزیزای دلم کنار برج ایفل یه عکس خوشگل بندازیم...

توی یکی از قفسه های کتابخانه ی اتاقم یه دوربین قدیمی ماله زمان بابا جان و مامان جان دارم

دوربینی که لحظه های شاد و دوست داشتنی و عاشقانه اونا را ثبت کرده

توی همون طبقه نزدیک سی تا نوار کاست هم نگه داشتم

توی اسباب کشی نزدیک به 500 تا نوار کاست دور ریختیم... برای یادگاری این سی تا دونه را نگه داشتم

من کتابخانه ی خوبی دارم

تقریبا تمام کتابهای شعر فریدون مشیری را دارم

کتاب شعرهای فروغ... شاملو... سپهری... شاعرهای ناشناس...

بیشترین آمار کتابهام کتابهای شعر هستند

چند تایی کتاب خیلی قدیمی یادگار پدربزرگ... مثنوی و...

چندتایی هم از کتابهای پدرجان و مادرجان دارم ... کتابهای دکتر شریعتی... مهدی سهیلی...

یه سری کتاب نفیس هم توی کتابخانه ام هست .. دوزخ برزخ بهشت... شاهنامه ... گلستان و بوستان و ...

چند تایی رمان هم هست برداران کارامازوف - عقاید یک دلقک- دا - مردی به نام اوه و ...

کتاب حافظی که توی کتابخونه ام هست مربوط به زمانی هست که کلاس سوم دبستان بودم ... بعدها وقتی صحافی یاد گرفتم اولین کتابی که صحافی کردم همین حافظ بود... اونقدر این کتاب همدم روزهای جوانی من بوده که هیچ وقت دلم نیومده یه حافظ نفیس و خوشگل بخرم

اون گوشه سمت چپ روی زمین کنار کتابخونه یه جعبه چوبی پر از مداد رنگ و ماژیک و آبرنگ دارم ...

اما در کل کتاب را خیلی دوست دارم و به نظرم نقطه عطف اتاق کتابخونه ام هست

یکی دیگه از چیزهایی که توی اتاقم خیلی دوست دارم و برام مهمه کامواهام هست

یه انبار کوچولو کاموا دارم

قسمت بالایی کمد لباسهام کمد بزرگی هست که نزدیک 50 رنگ کاموای دست نزده اونجا دارم

و یه عالمه گلوله های کوچولو کوچولوی رنگی رنگی

میل و قلاب هم در سایزهای مختلف دارم 

...

از کجا به کجا رسیدم ...

اصلا داشتم چی میگفتم یهو رفتم سراغ اتاقم

شاید اتاقم خیلی شیک نباشه

اما خیلی دنج هست و دوستش دارم

کاغذدیواری و روتختی م یه ترکیبی از زرد و طوسی و سفید هستند که من خیلی دوستشون دارم

و پرده های زرد رنگ حریر..

کمدها طوسی رنگ هستند و اتاق نورپردازی خوبی داره

هرچند این اتاق از اتاق قبلیم کوچیک تره... هرچند به انتخاب خودم در یک طبقه مجزا زندگی نمیکنم ، اما این اتاق را دوست دارم ...





پ ن 1: آقای دکتر با ماسک و دستکش توی ماشین بود و حسابی کلافه شده بود

بهش که زنگ زدم لپاش گل انداخته بود

برای کاری ایستاد یه گوشه ... دستکشش را درآورد و دستاش را ضدعفونی کرد و بعد هم ماسکش را برداشت...

یهو بهش گفتم چقدر با لپای گل انداخته خوشگل شدی...

وسط همه خستگی های روز زد زیر خنده ...

آینه ماشین را کشید پایین و یه نگاهی به خودش انداخت

گفت : به چشم تو اینطوریه...

ته دلم قند آب شد ... کاش همیشه به چشمم اینطوری باشی...


پ ن 2: فندوق روزای اول هفته که باهاش تماس تصویری میگیرم فقط لب ورمیچینه و میگه... بیاااااااااا

دلتنگیهاش دلم را آب میکنه


پ ن 3: حالا توی باغچه فصل گلهای کوکب هست

باباجان یه دسته بزرگ گل کوکب برام چیدن و آوردن خونه ...

نگاه میکنم به گلها و دلم پر میکشه


پ ن 4: هسته پرتقالهایی که کاشته بودم یهو خشک شد...

گرمای شدید هوا طاقت پرتقالها را طاق کرد


پ ن 5: در عوض حال هسته های خرما عالیه...

نظرات 17 + ارسال نظر
در بازوان یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 11:14 https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com

سلام تیلو جانم

اتاق تیلویی بایدم اینجوری باشه... با عکس های خانواده و کتابخونه و البته کامواها...


سلام عزیزنازنینم
نمیدونی هربار با چه هیجانی کلماتت را میبلعم...

فایزه یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 11:47

تیلو جان عاشق نگاهت به زندگی هستم.بنویس ومن را عاشق تر کن از برای زندگی
دوستت دارم

چقدر همیشه دوست داشتم یه دوستی به اسم فائزه داشته باشم
دوست دارم از نگاه قشنگ شماها به زندگی نگاه کنم ... برام بنویسید

مریم یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 11:53 http://navaney.blogfa.com

کیفیت زندگی ما را دو چیز تعیین می کند :

- کتابهایی که می خوانیم

- انسان هایی که ملاقات می کنیم ....

در مورد شما تیلوی نازنین برای من اتفاق افتاده

چقدر خوشحالم مریم جان
کیفیت زندگی من با بودن شما خیلی خیلی بالا رفته و بهتر شده

رسیدن یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 12:01

عالی

سعید یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 12:35 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گل
خوبی؟
این جا خداروشکر چند روزیه هوا بهتر شده
منم هم دوربین قدیمی خودمو دارم هم چند تا آلبوم عکس چاپ شده از قدیم هم چند تا نوار کاست
یه عکس دسته جمعی هست از حدودا 32 سال قبل که همه بچه های خانواده ی ما و یکی از عموها توش هستیم
مثلا خواهر من که تو اون عکس نی نی بوده و بغل داداشم الان خودش دو تا بچه داره که از اون وقت خودش بزرگ ترن
اینا برام مثل گنجینه هستند
تا بخوای هم از نوه های خانواده عکس و فیلم دارم آرشیو کردم تو کامپیوتر خونه

سلام پسرعموجان
متشکرم
شما خوبی
چطوری هوا بهتر شده؟ احتمالا به گرما عادت کردین
تازه داریم میریم یه سمت چله تابستان
عه
پسر اتاق شما هم دیدنیه

جنوبی یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 12:37

سلام تیلو
من تنبل هستم و کامنت‌گذار خوبی نیستم.
زیبایی‌های روزانه زندگی از نگاه من:
تقریبا هر روز خلیج زیبای فارس که این روزها رنگ آب اون آبی‌تر از همیشه است، می‌بینم.
قایق‌های رنگارنگ در حال صید
مرغان دریایی
درختان گرمسیری بسیار سبز
رطوبت هوا
مردمانی خونگرم که لبخندهاشون رو میشه از طریق چشمهاشون متوجه شد.

سلام دوست جنوبی من
خیلی هم خوب هستید و خیلی هم زرنگ
همین کامنت که گذاشتید عالیه
وای چه زیبایی های بینظیری
چقدر خوب...
چشمای من که برق زد

بلاگر یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 13:09

یعنی دیگه گرما را ضربه فنی کردی ، فکر نکنم تو خط استوا هم این بلاها را سر گرما بیارن !


گرما سرسخت تر از این حرفاست
نگران نباش

پیشاگ یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 14:24

دلم رودخونه پشت خونمونو خواست و ابتنی کردن
یعنی با این تعریفایی که از تابستون کردیا اصلا یه حالی شدم
خیلییییی خوب بود خیلی
اتاقت از اون مدل اتاقایی که کسی بیاد توش یه یک ساعتی میتونه فقطط با نگاه کردن سرگرم شه

اخیش...
من تجربه آبتنی توی رودخونه را ندارم ولی تصورش هم هیجان انگیزه
از زندگی مینیمال هیچی نمیدونم

امیر یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 15:17

با سلام
چقدر زیبا و عالی اتاق ات را توضیح و تشریح کردین. الان تو تصورم به راحتی می توانم اجزای اناق ات را ببینم . تنها چیزی را که بیان نکردین تخت خواب و رنگ روتختی بود. که احتمال زیاد هم با رنگ کاغذ دیواری و پرده ست باشد .
چقدر خوب است که کتاب خانه ات را داری در جابجایی امسال بیش از شش کارتن کتاب بود که جای ان را نداشتم به دوستان زنگ زدم و گفتم بیایید کتاب ببرید .کتاب های رمان ، تاریخی، دانشگاهی، ادبیات شامل دیوان شاعران رهی معیری فروغ سهراب سپهری و .... وقتی دوستان امدند و کتاب ها را با ولع جدا می گردند انگار اجزای بدنم را جدا می کردند. الان فقط دو کارتن کتاب که بیشتر تاریخی هستند دارم .
دیروز و امروز هوا بشدت گرم است . دیروز آزمایش هایم را بردم دکتر عمومی که هفته ای یک روز در بهداشت محله است .گفت باید خیلی مراقب خودت باشی دیابت روی کارکرد کلیه ات اثر گذاشته و باید بری متخصص داخلی یا متخصص کلیه . با این وضعیت ویروسی که شدت هم پیدا کرده نمیشه مطب دکتر رفت .ولی سعی می کنم با رژیم غذایی و پیاده روی در صبح زود که خلوت است اثر دیابت را کمتر کنم .
انشالله که همه دوستان سلامت باشند

سلام دوست خوبم
نوشتم که رنگ روتختی با کاغذ دیواری ست هست و لیمویی و سفید و طوسیه...
اخ دلم پر کشید
کاش منم میومدم چندتایی کتاب برمیداشتم
چقدر کار خوبی کردید کتابها را دادید به دوستانتون
ولی چطور دلتون راضی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی باید مراقب باشید
همین که حواستون هست و پیاده روی میکنید یعنی به سلامتیتون اهمیت میدین

سارا یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 17:37 http://15azar59.blogsky.com

به به چه اتاقی چه رنگ و رویی چه وسایلی
اون قسمت کامواهاااا رو بگو
از همش قشنگتر عکس ها بود قسمت عکس هات مثل اتاق پسر منه با یه تفاوت غم انگیز که نمیدونم انتخاب خودش بوده یا احترام به دل مادرش ...هر چند مادرش اون تفاوت رو توی اتاق خودش داره ..
تیلوی مهربون من

عزیزدلم
اون پسر عاشق مادرش هست ... همونطوری که مادرش عاشق اون پسر هست
اون پسر از دلش مادرش خبر داره هرچند چیزی نمیگه
و مادر هم از دل پسر خبر داره...
پس نگران هیچی نباش و منتظر اتفاقهای بینظیری که در انتظارته نباش... دست به کار شو ...

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 17:51 https://mahirize.blogsky.com/

تیلووووووو
چقدررررر کتابخونت رو دوست دارم :)
اصن عاشقش شدم.
مخصوصا کتاب شعرهاتو.. من عاشق شعرای فروغم..
عاشق عکسایی که کلی حس خوب توشونه..

ای جانم
پیشکش شما بانو
اگه قابل بدونید

صحرا یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 19:57 http://Sahra95.blogsky.com

به به چه اتاقی، از اون اتاقهایی که شخصیت دارند، کلی حرفهای نگفته در مورد صاحب اتاق دارند و گوشه ی دنج خلوتهای آدم هستند.
من عاشق عکسهای چاپ شده ام و متاسفانه هنوز عکسی چاپ نکردم بعد عروسی. هر چی هست توی فلش ها و مموریهای قدیمی ذخیره شده. باید برم سراغشون و گلچین کنم برای چاپ

منم معتقدم که اتاقها شخصیت دارند
عکس چاپ شده حس و حال خیلی خوبی داره

x یکشنبه 8 تیر 1399 ساعت 23:52 http://malakiti.blogfa.com

تیلوی قشنگم سلام
امشب که وبلاگتو باز کردم یه چیزی تو ذهنم اومد و یکه خوردم که چقدر عمر زود میگذره
یه بار مطلبی نوشتی بودی راجع به این که ادم ها تو هر شرایطی ابراز نارضایتی میکنن ....
تو تابستون از گرما مینالن تو زمستون ...
بعد کللللی از قشنگی های تابستون نوشته بودی از میوه های خوشمزه
از لباسای نخی قشنگ
و کلی چیز باحال دیگه
اون پست رو که خوندم تا مدت ها حس طراوت و زندگی تو وجودم بود
و میدونی چی برام عجیبه ؟ این که من امشب یاد یه مطلبی افتادم و فکر که کردم دیدم احتمالا این مطلب پارسال پست شده ولی چقدر تو ذهن من تازه بود
گذر عمر چقدر عجیبه

سلام عزیزدلم
برای منم پیش اومده که اینطوری گذر عمر یهو شوکه م کنه
اینکه مدتها از چیزی گذشته اما در ذهن من تازه باقی مونده
من واقعا آدمهایی را که همیشه چیزی برای غر زدن پیدا میکنند ، اما در هر شرایطی چیزی برای شادی پیدا نمیکنند درک نمیکنم...

مامان فرشته های شیطون دوشنبه 9 تیر 1399 ساعت 00:18

همین الان از کنار دریا برگشتم امروز اداره نبودم و کلی از خودم و‌دخترام کار کشیدم یه عالمه آلبالو‌پاک کردن وسطش کلی شیطنت های دخترونه بعد هم یه عالمه ظرف شستیم دیگه اخر شب با همسر ده دقیقه کنار ساحل قدم زدیم هوای خوب و عالی بود چقدر دلم ابتنی در دریا رو میخواست اما دیر وقت بود چقدر قشنگ اتاقت رو توصیف کردی منم عاشق کتابم و یه کتابخونه دارم و متاسفانه هنر دیگه ای ندارم

چه هنری قشنگ تر از هنر مادر بودن ... خوب مادر بودن ...
و چه هنری زیباتر و ظریف تر از کدبانو بودن
هم مادری ... هم کار میکنی... هم کارهای خونه را به نحو احسنت انجام میدی... هم همسر خوبی هستی و یه عالمه دیگه
همینا عالی و بینظیرن
قدر خودت را بدان

امیر دوشنبه 9 تیر 1399 ساعت 09:35

سلام
امدم که اوژلین نف باشم که کاکشنت بزارم دیدم که هنور تشریف نیاوردین برای پست دید

سلام
روزتون بخیر
اتفاقا زود اومدم ولی هنوز نتونستم پست بنویسم

خانمـــی دوشنبه 9 تیر 1399 ساعت 09:37 http://harfhaye-dele-khanomi.mihanblog.com/

به به چه اتاق زیباااایی کیف کردم با توصیفت

متشکرم از تعریفت عزیزدلم

فاخته سه‌شنبه 10 تیر 1399 ساعت 11:30

سلام خاله تیلوو
واااای من عااشق عکاسی و عکسم،کلییی عکس میگیرم در حدی که حضرت یار تهدید کردن که تو خلوتای دونفره نباید نفر سوم(دوربین)حضور داشته باشن
توی فانتزیام که براش تعریف میکنم همیشه دوربین و عکاسی هست،مثلا بریم فلان جا،و من فلانطور ازت عکس بگیرم
و حسن ختام حرفام،قربون صدقهاش هست برای منی که واله عکاسیم
خدا حفظتون کنه برای آقای دکتر

سلام عزیزدلم
وای چقدر خوب که عکاسی دوست داری... منم دوست دارم
عه ... راست گفتن... من باهاشون موافقم
خدا نگهدار شما و عاشقانه هاتون و حضرت یارتون باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد