روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

نیستی و من تاب ندارم ....

سلام

روزتون پر از شادی

صبح داشتم روی سررسیدم یه یادداشت مینوشتم که کاری را فراموش نکنم یهو چشمم خورد به تعطیلی فردا!!!!!

نمیدونم چرا فراموشش کرده بودم

حواسم به تعطیلی نبود اصلا

احتمالا پنجشنبه را هم تعطیل میکنم

ولی برنامه هام حسابی بهم ریخت...

بهار چقدر زود گذشت... تمام شد ... و ما امسال بهار را اونطوری که دلمون میخواست نگذروندیم

قدم نزدیم

مهمانی نگرفتیم و مهمانی نرفتیم

خریدهای خوشگل بهارانه نداشتیم

سعی کردیم کمتر با بقیه درارتباط باشیم

با همه فاصله گرفتیم ...

مسافرت نرفتیم

پارک و پیک نیک را تعطیل کردیم ...

اما در عوض یاد گرفتیم به شیوه هایی جدید مهربونی کنیم

به شیوه هایی جدید زندگی کنیم

کمی مینیمال تر ... کمی ساده تر

کمتر خرید رفتیم 

کمتر هوا و محیط را آلوده کردیم

ترافیک کمتری را تجربه کردیم

کلی کتاب خوندیم

حرفای تازه یاد گرفتیم و ...

روزهای آخر بهار هست ... یه جمع بندی بکنید ببینید یک فصل گذشت و در این فصل چه کردید...

برای فصل بعدی برنامه ریزی کنید و یادتون نره که تغییرات میتونن حال دلمون را عوض کنند

چند تا کتاب و فایل دارم که نصفه نصفه خوندمشون و کاش بتونم تو همین چند روز باقیمانده تمامشون کنم و تابستان را با ایده های تازه شروع کنم

توی این بهار یک چل تیکه بافتم

عروسک بافی را تجربه کردم

فیلم دیدم  و خیلی از فیلم هایی که هوس کرده بودم یکبار دیگه ببینم را دوباره دیدم

گلهای تازه کاشتم

با مداد رنگی هام کلی طرح رنگ آمیزی کردم

یه خونه تکونی اساسی را توی دفتر کارم کلید زدم

دومین فصل را بدون دیدن آقای دکتر به پایان رسوندم

یک برنامه ریزی تازه مالی برای زندگیم آغاز کردم 

دوست دارم بازم فکر کنم و دونه دونه بنویسم

باید منصف باشیم و ایرادات خودمون را هم بنویسیم

و سعی کنیم برای اصلاحشون فکری کنیم




دیشب کمی دیرتر از هرشب رفتم خونه و وقتی وارد شدم دیدم فندوق کوچولو خونمون هست...

خواهر رفته بود دکتر و فسقلی خونه ما بود

با دیدنم چنان ذوق کرد که گفتنی نیست

با هم بازی کردیم و سعی کردم بهش نقاشی یاد بدم

روحیات دخترها با پسرها حتی در سنین کم هم خیلی خیلی تفاوت داره

برعکس مغزبادوم که به نقاشی و رنگ آمیزی و خوندن و نوشتن حتی در سنین خیلی کم هم علاقه نشون میداد

فندوق بیشتر اهل بازی های هیجان انگیز و فعالیتهای بدنی هست

دوست داره بیشتر بالا و پایین بپره و سروصدا راه بندازه

مهارتهای گفتاریش خیلی خیلی پیشرفت کرده و از کلمات بیشتری در دایره لغاتش برای حرف زدن استفاده میکنه

کلمات جدیدی که به گوشش میرسه را سعی میکنه تکرار کنه

گل و گیاه را دوست داره و بهشون واکنش نشون میده

خلاصه که قند و عسلی شده برای خودش...

تا نزدیک 12 شب اونجا بود بعد هم خواهر و همسرش اومدن دنبالش و رفتند

دیگه از خستگی هلاک و بیهوش بودم ....


پ ن 1: چقدر خوبه که همدیگه را بلد باشیم

با یه کمی دقت ، خواسته های هم را بشناسیم و حواسمون باشه همه آدمها شبیه هم نیستند

وقتی شعارمون این هست که «من شبیه هیچکس نیستم ... »...


پ ن 2: یکی دوتا خرید اینترنتی انجام دادم و علیرغم ذهنیتی بدی که از خریدهای اینترنتی داشتم خیلی خیلی راضی بودم


پ ن 3: یه لیست از داشته هاتون که به خاطرشون راضی و شاکر هستید،  بنویسید

یه لیست از آرزوهاتون و خواسته هاتون بنویسید

یه لیست از دلخوریهاتون و چیزهایی که ناراحتتون کرده بنویسید

یه لیست از چیزهایی که دوست دارید تا آخر سال به دست بیارید بنویسید

یه لیست از چیزهایی که میخواید برای خودتون شخصاً بخرید بنویسید

بعد هر چند وقت یکبار ، به لیست داشته هایی که بخاطرشون راضی و شاکر هستید اضافه کنید و متوجه بشید که چقدر خوبه که چیزهایی هست که دوستشون دارید و از داشتنشون شادید... لیست آرزوها و خواسته هاتون را چند وقت یکبار به روز کنید، به بعضی از آرزوها در کمال ناباوری میرسید، یه سری را بعد از یه مدت دیگه نمیخواین... و آرزوهای تازه ای که به لیست اضافه میشن... بقیه لیست ها هم همینطورین... یکی یکی تیک میخورن ... خط میخورن ... به روز میشن.. و این یعنی زندگی جریان داره ...




نظرات 15 + ارسال نظر
خانمـــی سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 11:11 http://harfhaye-dele-khanomi.mihanblog.com/

آره بهار به نظرم خیلی خیلی زود گذشت و نتونستم من استفاده خوبی بکنم ازش اونم با این کرونا

پستت، پیشنهادات و حرفات مثل همیشه عالی ... چشم حتما اون لیستو مینویسم البته که تا حدودی نوشتم و انشاالله انشاالله که یه آرزوی بزرگم توی این روزها تیک بخوره ... تا خدا چی میخواد

منم دعا میکنم که خیلی زود آرزوهات تیک بخورن و آرزوهای بزرگتری جاشون بنویسی...
انشاله خیلی زود خونه بخری و خیالت راحت بشه

بلاگر سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 11:16

از دید من نوشتن فکرمون اینجا بعنوان نظر و در وبلاگ بعنوان نوشته ، یه جوری لیست خواسته هامونه ، فکری که درهاش بازه و افکارش جریان داره و اجازه میده جریانهای فکری دیگه واردش بشه ، هیچوقت به رکود و سکون نمیرسه.
***
چند تا از این اااا امسال چه زود گذشت ها بگذره ، همه چی تمومه !
از بودن و زندگی کردن لذت ببرید و قدر این زمانی که با دور تند داره شمارش معکوس میکنه را بدانید.

البته با حرفتون مخالف نیستم
ولی ماها پشت این وبلاگهای مجازی زندگیهای واقعی داریم و خیلی از خواسته هامون را اینجا به زبان نمی آوریم...
خیلی از آرزوهامون اینجا گفتنی نیستند... خیلی از ایده هامون ... فکرهامون و گاها ایراداتمون ...
بله ...عمر کوتاهتر از چیزی هست که باور داریم

روشنک سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 12:56

سلاااااااااااااااام
من اومدم شرمنده چون اضافه کار زیاد قبول کردم در آستانه شهاااادت بودم
خواستم حال خودت و دلتو بپرسم و

سلام به روی ماهت
انشاله همیشه سالم و شاد باشی
متشکرم از احوال پرسیت نازنینم

قلب من بدون نقاب سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 16:26 http://daroneman.blog.ir

بله بهار داره میره به همین زودی و دیر باوری
امیدوارم تابستون روزهای بهتری برای همه ما تو آستین داشته باشه

چقدر خوبه که فندق کوچولوی شما آنقدر میاد دیدنتون
خدا حفظش کنه
حال خواهر جان چطوره؟ دوران بارداریش رو راحت سپری میکنه؟

منم به تابستان خیلی خوش بینم
میخواد با شگفتانه های بینظیر بیاد و همه مون را متعجب کنه... انشاله
فندوق کوچولو قصدش دیدن ما نیست بخصوص که مامانش به شدت قرنطینه و بیرون نرفتنها را رعایت میکنه ولی یه سری آزمایشات و سونو و چکاپهای دوران بارداری هست که نمیتونه بیخیالشون بشه و مجبوره فندوق را بزاره پیش مامان جان و بره دکتر
اگه بدونی بعد از دکتر چقدر تمهیدات بهداشتی داره... برای همینم ساعت 12 شب اومد دنبالش... بعد دکتر یه راست میره خونه ... همه لباساش را میریزه لباسشویی و خودش دوش میگیره... کیف و کفش و وسایلش را با الکل ضدعفونی میکنه... و ....
خلاصه که چاره ای نیست فعلا...
الحمدلله که تا اینجا خیلی بهتر از بارداری قبلیش بوده ، اما دکترش خیلی نگران و حساسه... و دائما داره چک میکنه

صحرا سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 16:47 http://Sahra95.blogsky.com

فندق چند سالش شده گندم؟ بعید میدونم به دو رسیده باشه. خدا حفظش کنه.
بهار و تابستون من که همه اش شده خونه موندن و درس خوندن. کم کم داره حوصله ام سر میره

یک سال و هفت ماه و نیم ...
هنوز خیلی نی نی هست...
شما باید فعلا صبوری کنی عزیزدلم و بیشتر و بیشتر خونه بمونی...
انشاله که نی نی جانت به سلامتی و دلخوش دنیا بیاد و یه کمی بزرگ بشه بعد دوتایی هرجا خواستید برید

رسیدن سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 16:47

چند روز یا نمیشد کامنت گذاشت یا من خیلی گرفتار بودم و نشد بیام اینجا . درواقع تنها خونه ای که همیشه میام همین جاست . دوستان دیگر رو خیلی کمتر .
الهی فندق همیشه سالم و پر انرژی باشه .
مثل همیشه پست هات پر از انرژی بود

اره چند روزی بود نمیشد به بلاگ اسکاییها کامنت داد...
چقدر بهم لطف میکنی که بهم سر میزنی و چقدر خوشحالم که دوستایی مثل شما دارم...
همیشه شاد و سالم و برقرار باشی
متشکرم

واتو واتو چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 12:52 http://zehne-bi-alayesh.blogfa.com

دو فصله دکترو ندیدین؟؟ یا پیرمراااااااد.
والا ما هر بار اومدیم از این لیستا بنویسیم افتاد تو دست و پا یکی برداشت خوند ضایع شدیم . هربارم اومدیم مخفیش کنیم همون روز خونه تکونی شد باز این اومد بیرون . الان نصف خانواده مادری یک چهارم از پدری لیست منو حفظن!!
شما کجا قایم میکنید؟؟

:میخواین بیاین لیست منو بردارین؟؟؟؟

ری را چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 13:01 http://gozareomrrr.blogfa.com

اولین باره گذرم به وبلاگتون افتاد ، سلام عرض میکنم :)

جالبه برام که از لیستایی که ذکر کردین ،لیست آرزوها و دلخوری های من خالیه و کاغذشون سفید می مونه

نمیدونم چرا آرزویی ندارم واقعا !!

سلام به شما دوست خوبم
خوش آمدید
خدا را شکر که لیست دلخوریهاتون خالیه
ولی آرزو محرکی میشه برای قدمهای بلندتر...

سارا چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 13:40 http://15azar59.blogsky.com

من خیلی خرید اینترنتی دارم و نسبت رضایتم به نارضایتی ۸۰ به ۲۰ هست
امسال اصلا انگار بهاری نیومد که بخواد بره ..

چقدر خوبه که خریدهای اینترنتی داره شکل درست و حسابی پیدا میکنه و جای خودش را باز میکنه
راست میگی بهار امسال شکل هیچ سالی نبود

پریناز چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 17:50

گفتی دو فصله آقای دکترو ندیدی؟ ..چرا من فکر کردم بیشتر هست؟!
عاشق لباسای تابستونی پسربچه ها تو این سنم

چون دو فصل میشه شش ماه ولی من نزدیک هفت ماه و خرده ای هست که آقای دکتر را ندیدم و شما بسیار ریز بین و دقیق هستی

وای اونا که عشقه

امیر پنج‌شنبه 29 خرداد 1399 ساعت 10:11

با سلام
این هم از عوارض مستمع ازادی است که پنجشنبه برای پست سه شنبه کامنت بزاری.
بله بهار رفت و تو نرو تا عشق نرود عزیزی نوشته بود
بشکستذعهد من و کفت هر چه بود گذشت
به گریه گفتم آری، اما چه زود گذشت
بهار بود و تو بودی و عشق و امید
بهار رفت و تو‌رفتی هر چه بود گذشت
درست است که بهار امسال متفاوت بود با بهاری های گذشته اما تجربه ای تازه را داشتیم و به آن هم عادت کردیم . عادت کردیم که ماسک زدن واجب است . باور کردیم که دستکش دست کردن از مستحبات است . باوررکردیم که رعایت فاصله ها کمتر از رعایت مسایل شرعی نیست.
بچه ای از پدرش پرسبد بابا این ویروس تا کی ما را اینطور اذیت می کنه پدر جواب داد تا ۴۰ روز پسر گفت یعنی بعد از ۴۰ روز از بین میره پدر گفت نه ولی به ان عادت می کنیم . حالا ما اگه بدون ماسک و دستکش بیرون برویم احساس می کنیم چیزی را جا گذاشته ایم

سلام دوست جان
چه اشکال داره دیر و زود اومدن
مهم این هست که زحمت میکشید و میاید
هیچکدام از این چیزهایی که برای بهار امسال گفتید را دوست نداشتم

رافائل پنج‌شنبه 29 خرداد 1399 ساعت 10:29 http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام تیلو جانم.
این بهار جزو زندگیمون به حساب نمیاد. اصلا نفهمیدیم کی اومد و کی رفت.
بچه ها هر کدوم دنیای خودشون رو دارند.
هر کدومشون علایق و استعدادهای خاص خودشون رو دارند.
ای کاش بتونیم استعدادهاشون رو کشف کنیم و در جهت باروری اونها همراه و کمکشون باشیم.

سلام به روی ماهت
خوبی رافی نازنینم؟
راست میگی این بهار جز زندگیمون نبود
وقتی وارد دنیای بچه ها بشی یه بار دیگه بچه میشی... و کاش بتونیم استعداد بچه ها را بشناسیم

پیشاگ پنج‌شنبه 29 خرداد 1399 ساعت 11:19

پی نوشت 3 رو منم انجام میدم خیلیییییی خوبه خیلی
. با اینکه زیاد تعطیلات رو دوس ندارم اما اگه اینجوری مثه تو سوپرایز شم خیلییی کیف میکنم

فاخته جمعه 30 خرداد 1399 ساعت 14:30

تیلو جون سلام:(
ببخشید سوال بی ربط میپرسم:(
من یه گلدون اشک دارم،یهو وسط برگش یه لکه میوفته بعد هم از اون لکه، برگ شروع میکنه به پوسیدن و بعدم تو خودش جمع میشه و تالاپ میوفته:((
چیکارش کنم بنظرتون:((
جایی رو میشناسید که عکس بفرستم کمک کنن

سلام به روی ماهت
اصلا ناراحتی نداره اگه این چیزها را بلد باشم از خدام هست به دوستامم بگم
والا اشک چون گیاه گوشتی هست تجربه من میگه که آب روی برگه هاش میماند و برای همین اینطوری میشه ، موقع آبیاری ، آب را روی برگها نریزید و موقع ظهر و توی آفتاب هم آبیاری نکنید

توی اینستاگرام یه دوری بزنید خیلی از پیچ ها میتونن بهتون کمک کنن

فاخته شنبه 31 خرداد 1399 ساعت 15:43

سلام عزیزم,ببخشید بخدا که مزاحم شماهم شدم:( وسط غصه خوردنام یاد شما و دست سبزتون افتادم
نه آب رو برگاش نریختم اصلا،چون قدش بلنده اصن امکان این کار نیست حتی سهوا
خیلی غصه دارم:(( جلو چشمم داره خراب میشه بی علت:(
از ساقش که بیرون خاکه ریشه زده،میشه مشکل از ریشش بوده که مجددا ریشه زده
اینستا هم ندارم:(

سلام به روی ماهت
اصلا اینطوری نگو ... همه شماها برام خیلی خیلی عزیز هستید به خصوص اگه کاری از دستم بربیاد
این ریشه های هوایی اصلا نشان از خراب شدن گیاهت نیستند
برای دریافت رطوبت بیشتر خودش ریشه های هوایی ایجاد میکنه
در ضمن اگه خیلی برزگ شدن از دست دادن برگهای قدیمی طبیعی هست
میخواد برگهای تازه به وجود بیاره
در ضمن گیاه اشک خیلی ساده تکثیر میشه و دائما گیاهان تازه از پایینش در حال رویش هستند و این اصلا جای نگرانی نیست...
در ضمن آبیاری زیاد هم باعث خراب شدن این گیاه میشه باید بین دو آبیاری حتما سطح خاک خشک بشه ...
به باد کولر هم حساس هست و نباید باد سرد بهش بخوره
وقتی هم برگی خراب یا زرد میشه از ساقه جداش کن که به اصطلاح قوت گیاه را نگیره
اگه به تازگی گلدانش را عوض کرده باشی هم این حالت طبیعیه
و اگه جای نگهداریش را هم عوض کرده باشی بازم این حالت طبیعیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد