روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزهای گرم

سلام

روزهای خردادیتون زیبا

دیگه کم کم بهار رو به آخر رسیده و این روزهای آخر چندان هم آثاری از بهار دیده نمیشه

به ماه های آخر هر فصل که میرسیم یه تلفیق از فصل تازه و کهنه با هم را داریم

و حالا خرداد اونقدر گرم و آفتابیه که بیشتر شبیه تابستانه

ولی شما روزهای آخر بهار را بهارانه زندگی کنید



دیروز یه قسمت کوچولوی دیگه از دفتر را تمیز و مرتب کردم

این کوچولو که میگم یه موقع هایی واقعا کوچولو مثلا در حد نیم متر اونم تازه یک طبقه ....

توی این تمیز کاری دارم تمام چیزهایی که به درد نمیخورن و باید دور ریخته بشن را میریزم دور

و اون چیزهایی که باید تبدیل بشن را تبدیل میکنم مثل همون کاغذها و کنار برگه ها

امروز میرسم به یه قسمت هیجان انگیز

یه قسمت اون زیرمیرها... اون ته مه ها هست که یه کارتن گذاشتم و یه عالمه قاب های خوشگل با طرح و اندازه های مختلف قایم کردم

اون قابها فروشی نیستند

برای خودم کنار گذاشتم... و امروز که برسم اون قسمت حتما یکی از اون قاب ها را برمیدارم و یه عکس دسته جمعی خوشگل چاپ میکنم و یه لحظه ی ناب را قاب میگیرم...



آخ که من با این فوبیای حشره خیلی سخت زندگی میکنم

و دیروز یه ملخ خیلی کوچولو موقع پیاده شدن از ماشین توی پارکینگ دقیقا جلوی پام بود و زل زده بود به من ....

با چه بدبختی پیاده شدم و چطوری با اون همه نان که دستم بود از اون قسمت گذشتم بماند...

صبح که اومدم دیدم ملخ همونجاست و تکون نخورده

این یعنی احتمالا همانجا جان به جان افرین تسلیم کرده بود

ولی مگه برای تیلوتیلو فرقی هم میکنه این حشره زنده است یا مرده؟؟؟؟ و تازه اگه زنده باشه و همون لحظه هوس یه پرش بلند بهش دست بده چی میشه؟؟؟؟

نگم براتون که با چه سختی از در عقب اون سمت ماشین سوار شدم و چه بدبختی کشیدم تا رسیدم به صندلی خودم



پ ن 1: دیشب قبل از رسیدن آقای دکتر خوابم برد

و صبح انگار چیزی توی گلوم سنگینی میکرد...


پ ن 2: مامان جان صبح خیلی زود یکی از بلوزهای نخی م را اتو زده بودن

یکی از مانتوهای رنگ روشنم را هم آماده کرده بودند و یک شلوار هم باهاش برام ست کرده بودن...

مهربونی چه رنگیه؟؟؟

اگه اینا دلگرمیای زندگی نیست پس چیه؟


پ ن 3: داریم شکل آدمهای وسواسی میشیم...

توی نانوایی زل میزنم به آقایی که نان تحویل میده ...

ببینم دست به پول میزنه؟

دستش را به صورتش نزنه؟

دست به کارتخوان میزنه؟

در نهایت اونقدر زیرنظر میگیرمش تا خیالم راحت بشه...

بعد خودم دستام را با ژل ضدعفونی تمیز میکنم و به خودم میگم داری وسواسی میشی...


پ ن 4: رفتم دستکش بخرم

خانم فروشنده ای که دفعه قبلی به خاطر قیمت بهش اعتراض کردم از دیدنم چشماش برق میزنه

میگه چقدر خوب شد اومدین... اون دفعه اشتباه کرده بودم توی قیمت و حق با شما بود...

میگم : مهم نیست گذشته دیگه...

میگه : نه میخوام اضافه پولتون را برگردونم... و اینگونه میشه که بازم خیالم راحت میشه هنوز این دنیا میتونه جای خوبی برای زندگی باشه...


نظرات 9 + ارسال نظر
بلاگر یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 10:00

شاید آن ملخ کوچولو ، از زیبایی و ملاحت شما خشکش زده یا او هم فوبیای تیلو را داشته و از وحشت به سرای باقی شتافته !
دفتر شما پنت هوسه؟ همیشه دارین تمیز میکنی و تموم نمیشه ، زمین فوتبال هم بود تا حالا تموم شده بود ، به این روش تمیز کردن میگن مورچه ای !
قبلا گفته بودم که خانمها ، اول خواب و ... بعد شوهر !
میگم زیاد به نانوا زل نزن ، فکر میکنه عاشقش شدی !
نمیدونم موقع خرید چه حکمتیه ، همیشه به نفع فروشنده و به ضرر خریدار اشتباه میشه.فقط یک اصفهانی میتونه به یک اصفهانی جنس گرون بفروشه.
***
نوشته پرباری برای گیر دادن بود ، با تشکر

خوبه من به سرای باقی نشتافتم از ترس اون ملخه!!!!

نخیر پنت هوس نیست خیلی خیلی کثیف و نامرتب و درهم برهمه...
ببین جایی که مثل کارگاه توش کار انجام بشه خیلی نمیشه مرتب و منظمش کرد
مثلا یه عالمه بسته های بزرگ فنر داریم در کنار دستگاه های فنر زن ... من که نمیتونم اینا را مرتب کنم ... تازه اونقدر زوایا دارن و خاک میگیرن
یا قسمت های مربوط به درست کردن کارت پستالها ...
بعد هم من که گفتم دارم ریزریز میرم جلو ... روزی چند سانتی متر... حالا حساب کن ببین تا من یه متر میرم جلو اون یه متر عقب دوباره خاک گرفته

وای چه هیجان انگیز...آقای دکتر نفهمن... نانواعه فکر کنه عاشقش شدم ...
چشمم روشن ... به اصفهانیا تیکه انداختی؟؟؟ بیچاره پولم را پس داد...

جدیدا متوجه شدم ذوق میکنید از گیردادن به من

قلب من بدون نقاب یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 11:04 http://Daroneman.blog.ir

منم حس میکنم داریم وسواسی میشیم تیلو
عادت کردیم و ترس هم که همراه عادت باشه دیگه نور علی نور میشه


منم از حشره می ترسم ولی نه در حد تو
کلی خندیدم به اون سوار شدنت

هوای خنک میخوای خونه ما
یخ میزنیم شب ها از سرما

اخ میبنی چه وسواسی به جونمون افتاده ؟

دیگه ملخ خدایی خیلی ترسناکه
البته از اون کوچولوها بودا
خوبه کسی تو پارکینگ نبود ببینه چطوری دارم سوار ماشین میشم

اخ اخ ما هم شبا زیر لحاف میخوابیم از سرما

سارا یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 11:55 http://15azar59.blogsky.com

اخ اخ تیلو گفتی حشرات من از انواع اقسام حیوانات میترسم ترس هااااا
نمیدونم چرا یاد پستی از نازلی افتادم که رفته بود روی سقف ماشینش تا بتونه در سمت مادرشونو که نیمه بند بود رو محکم کنه و با اون وضعیت اقای همسایه هم رسیده بود و بهش گفته بود فکر کردم فیلمبرداری کبری ۱۱ هست
من تابستون رو دوست ندارم از گرما متنفرم بسیااار عصبی و کلافه میشم در حدی که دوستم میگه به سارا نزدیک بشی تو تابستون قتلت حتمی هست

منم میترسم
یادم نیست اون پستی که میگی را
من تابستون را دوست دارم
شاید چون زیادی گرما نمیکشم و به خودم سختی نمیدم

واتو واتو یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 12:58 http://zehne-bi-alayesh.blogfa.com

بیچاره ملخا خونسردن. جایی ک افتاب نخورن فعالیتشون متوقف میشه. نمرده بوده ک . منتظر بوده افتاب بیاد روش .
میبینم ک قسمت ترو تمیز کردن رو جایگزین خرید از مرکز کوثر کردین تو پستتاتون !!
تحول اگ این نیست ، پس چیه؟؟

وای
تازه منو ترسوندی
یعنی شب هم برم همچنان همونجا نشسته داره منو نگاه میکنه؟
خوبه گول نخوردم فکر کنم مرده
نه خریداهم سرجای خودشونن... یه سری به یکی دو پست قبل تر بزنید

این تحول نبوده ، پیشرفت بوده
هم اون هست و هم اونیکی

پیشاگ یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 13:56 http://bojboji.blogfa.com

تیلو از مامانجان گفتی از کدبانو گریاشون برامون تعریف کن
از کدبانو وای تیلو من اگه اونجا بودما دو سه روزه برات جمع و جور میکردم خسته نمیشم خیلی خوشمم میاد
تیلو ما به لطف مامانم همون قدیما هم کار نونوارو نظارت میکردیم اینه که یخورده برام طبیعیه

ای جانم
لطف داری نازنینم
عزیزدلمی چقدر اخه مهربونی تو؟؟؟؟؟؟ منم خسته نمیشم از تمیزکاری ولی باید به کارهام هم رسیدگی کنم

سهیلا یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 14:35 http://Nanehadi.blogsky.com

منم از حشرات میترسم.مگه چیه؟یکی ملخ یکی سوسک بالدار.چه خوب خانومه پولتون رو پس داد.

من از همه حشرات میترسم
اره برای منم جالب بود

امیر یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 14:43

با سلام
میشه بگین از چی ملخ می ترسید؟ نیش میزنه ؟ لگد میزنه؟ گاز میگیره؟ نعره می کشه؟ چرا عده ای بر یال و گردن اسب دست می کشند و سگ را بغل می کنند اما از سوسک می ترسند چرا از تمساح نمی ترسند اما از موش وحشتناک می ترسند.
چشماتون را ببندید و آرام ارام ملخ را در دست بگیرید هیچی تان نمی شود. فرق ملخ با شاپرک چیه که از ملخ می ترسید و شاپرک را لای کناب خشک می کنید.
بقول سهراب گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟
پس باید چشم ها را شست و جور دیگری باید دید...

سلام دوست خوبم
هیچی از فوبیای حشره نمیدونید به نظرم... بعدم من کی تمساح و سگ و گودزیلا بغل کردم ؟
کی شنیدید من شاپرک لای کتابم خشک کنم که از شنیدنش هم کهیر میزنم

رهآ یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 22:42 http://ra-ha.blog.ir

وااای که منم فوبیای حشره دارم. حتا مورچه :|
اینجا که یکی دو هفته پیش ملخ ها حمله کرده بودن. حالا خوبه بیرون نمی رفتیم وگرنع سکته رو میزدم :|


من تازه وسواسم خوب شده بود تیلو :((( الانم خیلی وقتا سعی میکنم کنترل کنم ولی نمیشه.
نونوایی رفتن که دقیقن همین رفتار دارم :| حالا باز خداروشکر اونجایی که نون می گیرم ی نفر کلن گذاشتن پای صندوق.
این نیز بگذرد ...

عه ... میبینم که این فوبیای حشره خیلی خیلی فراگیره
وای ... حمله ملخ که خیلی ترسناکه...
من اصلا وسواسی نبودم ... ولی انگار این اوضاع داره ما را وسواسی میکنه

خانمـــی دوشنبه 19 خرداد 1399 ساعت 09:00 http://harfhaye-dele-khanomi.mihanblog.com/

من از حشراتی که سریع حرکت میکنن فوق العاده وحشتناک میترسم ... از سگ و گربه هم که نگم برات ... اصلا یه شبا که کابوس میبینم چند تا سگ با جثه بزرگتر از حالت طبیعی نزدیکم هستن یا حمله میکنن بهم

اینجا از این مدل دوست زیاد داریم
خب حشرات همشون تقریبا خیلی سریع حرکت میکنن.. پرواز میکنن... وااااااااااااااااااااااااااای
منم از همه چی میترسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد