روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

از هر دری سخنی ....

سلام

شنبه تون پر از حال خوب

و این هفته، آغاز روزهای بینظیر زندگیتون


اول این پست یه اخطار بدم به منتقدین نازنینم که این پست پر از خوردنی و گل و گلاب هست

تازه اونم مصور!!!!!



باید از سه شنبه بعدازظهر شروع کنم

فصل فیزیکی باید تایپش را تمام میکردم را تمام کردم و تحویل دادم و یه کمی دیرتر از برنامه از دفتر اومدم بیرون

یک راست رفتم سراغ عمده فروشی و چیزهایی که میخواستم را نداشتن و جز یکی دو قلم بقیه خریدا تیک نخورد

یه سرکوچولو نانوایی

بعدش هم یه راست رفتم کوثرو تقریبا تمام لیست را تیک زدم

اما چقدر با دستکش و ماسک توی این گرما همه چیز سخت شده !!!!

خلاصه که با کلی خرید رسیدم خونه و بعدش هم بشور و بساب و ضدعفونی کن های بعد از خرید که دیگه واقعا حوصله سر بر شده...


چهارشنبه اصلا برای بیداری عجله نکردم و تا لنگ ظهر خوابیدم

اما وقتی بیدار شدم به خودم قول دادم تا وقتی چل تیکه را تمام نکنم دیگه از جام تکون نخورم

این شد که یه سره نشستم تا هفت بعدازظهر ... هلاک شدم ... ولی دیگه تمام شد

3rxs_untitled-1.jpg


البته نیاز به یه خشکشویی حسابی داره تا هم شسته بشه و هم اتو و هم حسابی مرتب و صاف....

(اگه مثل آقای دکتر تصمیم دارین تکه هاش را بشمارین باید خدمتتون عرض کنم که قسمتی از چل تکه الان پشت صندلی هست... و دقیقا 45 تکه شده... )


وقتی تمام شد یه نفس راحت کشیدم و سریع با مامان جان شروع کردیم به تمیز کاری

یه تمیزکاری نه خیلی عمیق

در حد جاروبرقی و تی و گردگیری...

بعدش هم دوتایی کیک پختیم ... یه کیک سیب که قسمت بالای کیک را حسابی پر از کاکائو کردیم

fnv3_untitled-2.jpg

عکس خوشگل و مجلسی نداشتم ... همین را هم دوستم پرسید چکار میکنی که براش گرفتم

باید ببخشید خلاصه..

بعدش هم سریع دسر درست کردم

hkp7_untitled-3.jpg


و دیگه خسته و هلاک به استقبال خواب رفتیم

پنجشنبه خواهرا اومدن اونجا

و باز بساط جوجه کباب داشتیم روی پشت بام...

جای همگی خالی ... عالی بود

با فسقلیا مشغول بودیم و بازی و سروصدا برپا بود... یه جایی مغزبادوم توی اتاق من نشست روی شیشه ی پایینی میزتوالت... و خیلی خدارحمش کرد... شیشه خرد شد و صدای مهیبی داد...

نزدیکای شب بود که خواهرا رفتند

البته مغزبادوم طبق معمول خونه ی ما موند

یه کتابچه رنگ آمیزی هم آورده بود که هردو مشغولش شدیم و کلی بهمون خوش گذشت

صبح جمعه هم یه سری رفتیم باغچه

شاه توت های رسیده را از درخت خوردن یه مزه ی خاصی داره

تا عصر استراحت کردیم و لابلاش با مغزبادوم بازیهای مختلف را تست کردیم

عصر هم مامان جان بساط خمیر و یه مدل پیراشکی را با مغزبادم برپا کردند

نزدیکای غروب بود که خواهر اومد و مغزبادوم را هم برد

از دیشب شروع کردم به بافتن یه لحاف و تشک و بالشت کوچولو برای عروسک مغزبادوم...

و تعطیلات ما اینگونه به پایان رسید




پ ن 1: لابلای این روزها کلی به گل و گیاه ها رسیدگی کردم


پ ن 2: گالری گوشیم را مرتب و منظم کردم و کلی عکس دوست داشتنی پیدا کردم


پ ن 3:  یادداشت های جدید و تازه با سبک تازه برای خودم نوشتم


پ ن 4: با آقای دکتر یه شب خیلی طولانی حرف زدیم و کلی خاطره بازی کردیم ... خندیدیم ... و خودمون را به چالش کشیدیم


پ ن 5: شوهرخاله آقای دکتر به رحمت خدا رفتن


نظرات 15 + ارسال نظر
میترا شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 09:53

وای منم اول شمردم سی و پنج تا بودد
دسر و کیکتون نوش جون
خوشبحال نوه ها و خواهرااا
خوشی تون مستدام عزززیزززم

عزیزدلم
پس دقیقا کار درستی کردم که اطلاع دادم تعداد تکه ها را

در بازوان شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 10:24 https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com

سلام تیلو جانم.
چه خوب گذشته و امیدوارم هفته خیلی خوبی پیش رو باشه

اتفاقا من عکس های عادی رو از عکسایی که افکت دارن و صحنه چیده شده بیشتر دوست دارم... این عکسا بوی زندگی میده

پتو هم خیلی خوب شده


سلام به روی ماهت
انشاله ...
این حس زندگی را منم از توی عکسهای معمولی درک میکنم
چشمای زیبابین شماست که این پتو را خوب میبینه

بلاگر شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 10:33

همچین نوشتی چهل تیکه دقیقا ... فکر کردم میخوای بگی 40 تیکه شده ، دقیقا" 45 تیکه؟ این کجاش دقیقه؟ مثل کسایی که میگن "شاید حتما بیام !" در همین حد دقیق !
***
مطمئنی آجیل ها بعد یه مدت به شما نمیگن مامان و به مامانشون نمیگن خاله؟! کلا اونا آنجا زندگی میکنن و گاهی میرن خونشون به خاله هاشون سر میزنند !!!
***
عکس کیک را که دیدم ، اول فکر کردم کیکتو سوزوندی ، بعد دیدم کاکائو بوده ، البته شایدم روشو ذغال کردی ، گفتی شاید مخاطبین محترم متوجه نشن !
***
از پیامی که برای من گذاشتی ، معلوم بود که کلی با آقای دکتر بهتون خوش گذشته !
***
خوشحالم که پستتون امروز سوژه گیر دادن زیاد داشت ، ممنونم ، احساس میکنم خالی شدم ، چند روز تعطیلات بود ، کسی نبود بهش گیر بدم!

وای آخر کامنت یه عالمه خندیدم
هنوزم لبخند روی لبمه

ببین هیچ چل تیکه ای دقیقا چل تیکه نیست و این یه اصطلاحه...

بیچاره این آجیلها یه آخر هفته میان و میرن... تازه تو ایام قرنطینه هم که کلا نمیومدن...

نخیر روی کیک سیب را برشته نمیکنم اصلا .... و دقیقا کاکائوی زیادی داره ... شما خیالت راحت که نسوخته

مشخص بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

منم خوشحالم که گیر دادی و خیالت راحت شد و دیگه دنبال کسی نمیگردی بهش گیر بدی

خانمـــی شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 11:01 http://harfhaye-dele-khanomi.mihanblog.com/

به به حساااابی خوش گذشته شادیهاتون مستدااااااااام


به همچنین شادی و سلامتی برای شما آرزو دارم

سارا شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 11:03 http://15azar59.blogsky.com

سلام تیلو جانم دلم برات خیلی تنگ شده بود عتدت کردم به روزانه های پر انرژیت ...چهل تیکه رو ببیننن اخههه چه کردی دوستم منم فکر کردم کیک سوخته نگو کاکائو هست عاشقانه هات بسیاااااار زیاد و مستدام منم دیروز را خونه مامان بودم با خواهران عزیزم و اون کلوچه های خوشمزشون وااای از اون کلوچه اخری انقدررررر باحاله که اندازه نداره ..دیروز پلیس شده بود بیسیم میزد مثلا به مرکز با اون لهجه کودکانه اش میگفت برادر اسلحه نداریم برسون بهمون ممنون فکر کن ۳ سالش فقطط
دوست دوست داشتنی من

سلام سارای خوبم
منم
دل به دل راه داره
بهم لطف داری
کاکائو بود ... روی کیک سیب را نزاشتم برشته بشه اصلا
اخ اخ از این فسقلیای بامزه

soly شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 11:15 http://www.soly61.blogsky.com

سلام. باید بگم تعطیلات خوشمزه ای بود . همیشه به خوشی باشی گلم

سلام به روی ماهت
منم برای شما دوست خوبم همین آرزو را دارم

سهیلا شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 11:31 http://Nanehadi.blogsky.com

این مدت که با کادر پزشکی بیشتر سر و کار دارم دلم براشون میسوزه.با اون لباس ها و دستکش ها و ماسک.تو گرما.

دقیقا میدونم چی میگی
واقعا طفلکی ها دارن اذیت میشن و یه عده ای عین خیالشون نیست

لاندا شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 12:40

منم فکر می کردم 40 تیکه باید دقیقا 40 تیکه باشه
چه کیک و دسرایی
راستی جنسیت نینی تو راهی مشخص شد؟ من یادم نیست خونده باشم. بی صبرانه منتظریم خالگی های شما برای نینی جدید رو هم بخونیم

تا جایی که من متوجه شدم کلمه 40 تکه یه اصطلاحه برای قرار دادن این طرح و رنگها کنار همدیگه
جای شما خالی
جنسیت نی نی مشخص شده و ما هم بیصبرانه منتظر اومدنش هستیم
ولی هنوز چند ماهی باقی مونده
میدونی من خیلی زود اعلام کردم وجود نی نی را

پیشاگ شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 12:58 http://bojboji.blogfa.com

تیلو منم کلی به ظرف کیک نگا کردم فهمیدم چی به چیه
جمعتون جمع باشه و شادیاتون پایدار


میدونی نه اینکه ته اون ظرف هم سیاه هست ... یهو عکس را نامفهوم کرده

رهآ شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 13:38 http://ra-ha.blog.ir

منم چنددد روز هی میخوام گالری گوشی رو پاکسازی کنم وقت نمیکنم. امروز حتممن انجام ش میدم.

واقعن تو این گرما دستکش و ماسک سخت. طفلک کادر بیمارستان. الهی هر چه زووودتر تموم شه این شرایط و این ویروس.

اخ اخ انگار آدم میخواد کوه بکنه اینقدر که کار سختیه

الهی آمین ...
کادر درمان واقعا توی این ماجرا اذیت شدند وهمچنان هم قصه ادامه داره

رسیدن شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 13:55

همه خوراکی ها نوووش جونت . به به چه کردی چه دسر خوش ظاهری.
خدا رو شکر که مغزبادوم سالمه .
خدا همه رفتگان رو بیامرزه.

فدای مهربونیات خانم هنرمند
الهی آمین

قلب من بدون نقاب شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 15:09 http://Daroneman.blog.ir

به به چهل تکه تمام شددست شما درد نکنه
پست با عکس خیلی دوست دارمانگار مزش بیشتره
همیشه خوش باشید کنار هم

بالاخره تمامش کردیم... دیدی چقدر طولانی شد؟
راستی راستی پستهای عکس دار یه حال دیگه ای دارن

ماهی سیاه کوچولو شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 15:41 https://mahirize.blogsky.com/

آقااااااااااااااااااا ثبول نیست دلمون آب شد خو :))

ای جانم به اون دل شما

سارا شنبه 17 خرداد 1399 ساعت 19:01 http://15azar59.blogsky.com


اینا بخاطر خوبیهاته بخاطر حرفایی که بهم زدی
دوست خوبم هستی

سارای نازنینم خیلی بهم لطف داری و میدونی حرفایی که زدم از ته دل بود

امیر یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 14:48

باسلام
مستع ازاد حاضر


سلام به شما
خوش آمدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد