روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

فرفری موی غزل ساز منی

سلام

روزتون خوش و خرم

صبح به زور از خونه دل کندم

فندوق کوچولو کله سحر اومده بود خونمون مهمانی

خواهر میخواست بره آزمایش قند سه مرحله ای بده و فسقل را گذاشته بود و رفته بود

یه کوچولو صبحانه بهش دادم

لباساش را عوض کردم و لباس راحت پوشوندم

و گذاشتمش و اومدم ...

اما دلم تو پیچ و تاب موهای فرفریش گیر کرد و همونجا موند



دیروز بازم یه روز شلوغ را تجربه کردم

پیرو همون خونه تکانی اساسی که در پیش گرفتم هر قسمتی را عمیقا خلوت و مرتب میکنم

مقدار زیادی کناره های برش خورده کاغذ جمع کرده بودم و هی گذاشته بودم روی هم

دیروز دست به کار شدم

برش زدم و چسب کردم (چسب زدن میشه عین دفترچه هایی که از بیرون میخرید و دونه دونه برگه هاش را می کَنید)

مقداریش را هم برش زدم و فنر زدم

یه مقدار مقواهای دور ریز هم جمع کرده بودم که برای دفترچه های تبدیل شدند به جلد

خلاصه یه عالمه دفترچه با سایزهای مختلف درست شد

یه مقداریش را بسته بندی کردم برای آقای دکتر گذاشتم کنار

برای  دوتا از دوستام هم کنار گذاشتم

سهم همسایه ها را هم بردم دادم بهشون استفاده کنند

برای خواهرها هم جداکردم

برای مامان جان و خونه هم بردم

البته هنوز یه عالمه دیگه کاغذ یک رو هم دارم که اونا را هم تبدیل میکنم

دارم ریزریز پیش میرم و قصد دارم کل دفتر را یه بازنگری کلی کنم


یکی دیگه از کارهایی که توی دفتر انجام میدم برای دل خودم و خودم دوستش دارم این هست که هرچقدر عکس منظره و گل و اثار باستانی خوشگل و خوش رنگ و آب و رنگی رنگی میبینم میزنم به یکی از دیوارها

این دیوار پر شده از عکسهایی با سایزهای نه زیاد بزرگ و متوسط

از اماکن تاریخی داخل و خارج کشور بگیر تا دشت ها و صحراهای پر از گل

هرجا از این عکسها ببینم جمع آوری میکنم و میارم میزنم به همین دیوار

یه عالمه از این ها هم جمع کرده بوده که دیروز برش زدم و نصب کردم کنار بقیه ...

64oj_untitled-1.jpg



پ ن 1: در درونم آرامشی جاری شده

از خیلی چیزها گذشتم و به آرامش رسیدم

بعد از گذشتن این آرامش ارمغان بینظیریه....


پ ن 2: یکی از همسایه ها فوت شده بود

صدای شیون و لااله الاالله را شنیدم

نمیدونم کدوم همسایه و چی... پاهام جلو نرفت حتی برم ببینم چه خبره...


پ ن 3: پست قبلی را خوندید؟

نظرات 13 + ارسال نظر
soly دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 10:10 http://www.soly61.blogsky.com

چه دیوار خوشرنگی ساختی ...قشنگه.
پست قبلی رو هم خوندم. اونم زیباست.

متشکرم سولماز نازنینم
لطف کردی
دیدی چه نظریه جالبی داشتن جناب واتوواتو؟

مخمور دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 10:14

سلام بر تیلو بانو
آرامشت مستدام و مانا
یاد ان حکیمی افتاذدم که برای آرامش به عزیزی که از او طلب ذکر یا نسخه ای کرده بود فرموده بودند بگذار و بگذر

سلام بر مخمور نازنینم
متشکرم دوست جان

لیلا .م دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 10:17

سلام
تیلو جان
صبحتون بخیر
بله پست قبلی رو خوندم
پست آقای واتو واتو رو هم قبلا خونده بودم.
توفیق رفیق راهتون
رفیق هم شما وهم جناب واتو واتو...

سلام نازنینم
همه ایامت بخیر و شادی
متشکرم
چقدر خوبید شما

امیر دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 11:20

با سلام
انشالله که روز خوبی را شروع کرده باشید و خدا هم رحمت کند همسایه تان را
فرفری موی نه تنها غزل ساز بلکه باید گفت زندگی ساز منی . سلامت باشند و انشالله فرفری خودت را به زودی رو نمایی کنید.
چه خوب است که دور ریز ها را بازیافت می کنید. و اینطوری هم هدیه میدهی و هم از هزینه های که بابت دفترچه می شود جلوگیری می کنید البته اکر طرحی هم در صفحات اول و اخر بندازی جذابتر خواهد بود یا جلد دفترچه را دالبر کنی بیشتر دلبری می کند. در مورد عکس ها اگر گل و بلبل و منظره در یک قسمت و اثار باستانی و اماکن تاریخی در قسمت دبگری باشد شاید بهتر بشه
چقدر خوبه که با عطر گل و شبنم غنچه و بوی یاس و شب بو روزگارت را میگذرونی
تا باد چنین بادا

سلام دوست جان
نگم از اون فرفریا براتون ...
تا باد چنین بادا

در ضمن قشنگی این دیوار به همین جدانشدن عکسها و منظره هاست

ماهی سیاه کوچولو دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 11:52 https://mahirize.blogsky.com/

وای تیلو من عااااشق اون دیوار پر از عکس شدم

ای جانم
خیلی خوبه
منم دوستش دارم
شاید خیلی شیک و باکلاس نیست ولی دوست داشتنیه

بلاگر دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 11:59

داشتم فکر میکردم اینجوری زندگی هم خوبه ها !
آدم با یکی ازدواج کنه و هر کس خونه پدر و مادرش زندگی کنه ، گاه گداری همو ببینن و چون دور هستن و دلتنگ هم میشن ، نه دعوایی نه مشاجره ای ، بعد که میان پیش هم تا بیان به هم عادت کنن و درگیریها شروع بشه ، دوباره برگردن خونه خودشون و دلتنگ هم بشن ، اینجوری تا آخر عمر عاشق هم میمونن !

ببین یواشکی و در گوشی بهت بگم که خیلی خوبه
عالیه ...
ما که راضی هستیم ...
ولی اگه نگم دوریهاش خیلی سخته نامردی کردم در حقت
اگه نگم گاهی شبا چطوری اشک میریزیم... یا مثلا از دلتنگی و دوری گاه به گاه سر به دیوار میکوبیم...

میترا دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 12:47

چه دیوار قشنگی تیلو جون
بیشتر عکس بزار باشه ماهم لذت ببریم

چشم نازنینم
سعی میکنم از چیزایی که میبینم براتون عکس بگیرم

پیشاگ دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 15:24 http://bojboji.blogfa.com

چه خوب که داری سرو سامون میدی به دفترت حس میکنم ذهن ادمم مرتب میشه با این کارا
کمک خواستی بیاما

ای جانم
شما که عزیزدلمی
دارم سعی میکنم تمام چیزهایی که اضافه هست را سامان بدم و مرتب سازی حسابی کنم
ببینم چی میشه

رهآ دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 16:13 http://ra-ha.blog.ir

چه دیوار قشنگی :)


چشمای زیبابین شماست که دیوار را قشنگ میبینه

واتو واتو دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 20:12 http://zehne-bi-alayesh.blogfa.com

دفترچه ها رو خوباش گذاشتم برا دکتر
برا دوستام هم گذاشتم کنار
همسایه ها . بغلی . پشتی. اون ک پارسال رفتن از اینجا. اونکه سه سال دیگه میاد . اون ک فوت کرد هم براش گذاشتم رو سنگش
برا خواهرا . مامان جان ( حالا اینا رو خوب کردی . دکترم خیالی نیس . کار دله . گناه شما نیس)
برا اون بود پشت چراغ قرمز جلوم راهنما زد . برا اونم گذاشتم .
برا اون بود اوایل ک واتس اپ اومده بود تو واتس اپ یبار گفت سلام بعدم گفت اشتباه پیام دادم .برا اونم گذاشتم .
هر کی برامون ماه محرم نذری بیاره . برا اونام گذاشتم .
برا نسل ششم از خواجه نظام الملک هم گذاشتم میاد میبره .نه میاد میبره .
برا شما ؟؟؟؟
یکی نیس ب من بگه اخه چقد تو حسودی پسر؟؟؟

حسودیت شد پسرجان؟
خب برای شما هم میزارم از این به بعد
تازه همین الانم یه مقداری گذاشتم برای کسایی که همون موقع یادم نبوده .
میتونی بیای ببری
تحفه ای نیستن ها
کنار کاغذهایی که برش میخورن را چسب میکنیم و میشن دفترچه
خلاصه که در خدمتیم

رسیدن دوشنبه 12 خرداد 1399 ساعت 23:03

الان آقای اون وبلاگ اونوری میاد کلی طنز کنار نوشته هات میذاره. پست های تر و تازه و سبز و آبدار و شیرین
با یه حال آروم حتی راجع به خراب شدن سیستم یا دزدیده شدن کولر


طنزی که نوشته برای این پست منو یه عالمه خندوند
برو بخون و کیف کن

امیر سه‌شنبه 13 خرداد 1399 ساعت 04:25

با سلام
ساعت ۴ و بیست دقیقه بامداد است بیخوابی کلافه ام کرده ساغت دو نیم خوابیدم الان ساغت چهار است بلند شدم آب و تکه ای کیک خوردم یعنی خوابم کمتر از یک و نیم ساعت . بیخوابی خساه کننده و باعث کلافگی است . چقدر کابوس دیدم وقتی بیدار شذم لرز ذاشتم .‌رفتم زیر پتو و دوباره کامنت های دوساان را خواندم و این پیام را نوشتم
نمیدونم بنوبسم شب بخیر یا صبح بخیر
پس همیشه ات بخیر و شادمانی

سلام دوست خوبم
بی خوابی های شبانه یه شدت سخت و کلافه کننده هستند
امیدوارم با تغییر در برنامه هاتون بتونید خوابتون را تنظیم کنید

سارا(چیکسای) سه‌شنبه 13 خرداد 1399 ساعت 09:29 http://15azar59.blogsky.com

من یه چیزایی درباره فنگ شویی خوندم بی شباهت به کاریی که میکنی نیست ..نظم دادن و مرتب کردن محیط بیرون برای ارامش درون و تمرکز بیشتر..یه همچین چیزایی

اوهوم
منم در همین حدود ازش میدونم
ولی به طور غریزی میدونم که این سامان دادن حالم را خوب میکنه
حداقلش این هست که حس میکنم دارم از درون مرتب و آروم میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد