روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

خردادی که با عجله از راه رسید

سلام

روز خردادیتون پر از اتفاقای خوب

از اونجایی که امسال هیچی مثل همیشه نیست منم دارم گاه گاهی پنجشنبه ها میام سرکار

کار زیادی ندارم و عملا  کار و کاسبی تعطیل هست

ولی استثنائا یک جزوه دستم هست و در حال طراحی هستم و چون میخوام قبل از عید فطر کار را تحویل بدم امروز اومدم سرکار

خلاصه که پنجشنبه های قشنگ با حس های متفاوت ، تبدیل شده به یکی از روزهای هفته

بدون هیچ چشمداشتی ، بدون هیچ امید خاصی

خرداد ، ته تغاری بهار، از راه رسید

سریع و با عجله

این آخرین سال قرن ، چه عجوله و سبک سر داره میگذره

یه طوری برنامه های همه را به هم ریخته که گویا میخواد کج دهنی ای باشه به تمام پیش بینی ها و برنامه ها و معادلات ما برای زندگی

ولی ما انسانها در کل تاریخ ثابت کردیم که سخت جان تر از تمام حوادث هستیم

ثابت کردیم تا خدا خدایی میکنه، بنده ها موهبت زندگی را هدیه میگیرن و فرصت دارن برای خیالبافی و زندگی




به روزهای آخر رمضان که میرسیم ، حریص تر میشم

انگار وسط یه اقیانوس ایستادم و میخوام با مشت های کوچک یه استخر بزرگ را پر از آب کنم

تندتند ذکر میگم

سحرها زودتر بیدار میشم

دعای سحر را با حال عجیبتری میشنوم

سعی میکنم آیات بیشتری از قرآن بخونم

دل میدم به دعاهای مفاتیح

و حس خوب سحر و افطار برام پررنگ تر میشه ...



دیروز بعد از ساعت کاری راهی مرکز خرید کوثر شدم

دیگه توی لیست خرید چیزی جز بستنی نبود که تیک نخورده باشه و با توجه به اینکه هوا گرم بود و کوثر به ما نزدیک با خودم گفتم برم کوثر...

نمیدونم چی باعث شد یادم بره دستکش دستم کنم

ماسک زده بودم ، اما وقتی توی راه برگشت رسیدم به ماشین تازه یادم اومد دستکش را فراموش کردم

عین آدمهای برق گرفته نمیدونستم چیکار کنم ...

بعد به خودم اومدم ... چت شده دختر جان اینهمه وحشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سریع ژل ضدعفونی را در آوردم و دستام را حسابی ژل زدم

فکر میکنم این وحشت و حال بد داره در درونم نهادینه میشه و این بد هست

چند مدل بستنی و چند قلم خرده ریز دیگه که توی لیست نبود خریدم و رفتم سمت خونه

فندوق جان خونمون بود

ضدعفونی و شستشو را سپردم به مامان و خواهر

بگذریم که شکلاتها کاملا آب شده بود و کاملا غیرقابل استفاده

سریع دوش گرفتم و فندوق هم خودش را با آب بازی دعوت کرد

باهاش سرگرم بودم تا بعدازظهر

مغزبادوم هم از بعدازظهر بهمون ملحق شد

تا آخر شب فسقلیا اونجا بودند و بازی کردند





پ ن 1: دیشب بهار باز داشت تلاش میکرد برای دلبری

باران ریزریز

هوای خنک و بهشتی

و منی که لابلای گلهای تراس آرومترینم....



پ ن 2: دیروز یادم رفته عینک خواهر را که دادم برای تعمیر تحویل بگیرم

کلی از دست خودم شاکی هستم...

حالا دوباره باید برم اون سمت...



پ ن 3: در اوج خستگی هردومون سکوت کردیم

نه اون حاضر شد ناز منو بخره ، نه من کوتاه اومدم ...

و این شد ماجرای دیشب...

وقتی سحر بیدار شدم پیام خیلی کوتاهش لبخند به لبم آورد...

و دوست داشتن یعنی همین سکوتهای به موقع...

نظرات 13 + ارسال نظر
سعید پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 10:21 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی ماه
خوش به حالت که لحظه های ماه رمضون به دلت میشینه با ذکرهاش و حال و هوای سحر و افطار
منم از دعات بی نصیب نذار
شکلات وقتی که آب میشه باید بذاری تو یخچال دوباره سفت میشه
پدرجان حالشون چطوره؟

سلام پسرعموجان
انشاله که نصیبی از این لحظات و ماه ببریم
شکلات وقتی آب میشه و از بسته بندیش میاد بیرون حتی اگه بزاری یخچال دیگه به شکل خوبی پیدا نمیکنه
بخصوص اگه از اون شکلاتها باشه که روش چیزی حک شده و خیلی خوشگله...
خدا را شکر خوب هستند
ممنون از احوالپرسی شما

امیر پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 10:46

با سلام
کرونا این مهمان نا خونده را انگار دیگر کسی زیاد تحویل نمی گیره وقتی بازار میری می بینی از هر ده نفر فقط دو سه نفر رعایت کردند ماسک زدن عده ای هم فقط برای گول زدن خودشان است و گرنه ویروس اگر اندازه بچه گربه هم باشد لای ماسک آنان وارد حلق شان می شود .دستکش که دیگر فقط کمتراز ده درصد استفاده می کنند. چند روز پیش مغازه داری ازم پرسید ماسک من ده روز است استفاده می کنم می تونم اونو بشورم . ماسک اش از جنس ضعیف بود بهش گفتم بابخار اتو بخار داغ اونو ضد عفونی کن یا سشوار داغ مدت چند دقیقه روش بگیر.
حساسیت بخرج نده که وسواسی نشی. کفش های من از بس هر وقت از بیرون امدم اونو شستن اینقدر خشک شده که کوچک شده برا پام .
سکوت بین شما و دکتر از هزار پیام و حرف بیشتر حرف داره . کارهای عاشق و معشوق مثل اعمال ماه رمضان از فیض قدسی برخوردار است حتی سکوتش حرف می زد . قهرش از اشتی زیباتر است . اشتی اش از وصال شیرینتر است. حرف هایش همه شکر است . اخم در وجودش راه ندارد . حسادت معنا ندارد . ریشه دروغ و کلک در انجا خشک شده حتی هجران و امتظارش نیز شیرین است

سلام
من کاری به دیگران ندارم
حس میکنم لازمه که رعایت کنم
ماسک ضعیفی که ده روز استفاده بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ما جا کفشیمون بیرون خونه و قسمت پشت در آپارتمان هست برای همین کفشامون را دیگه بشور و بساب زیادی نمیکنیم
حالا هرچند من کفشای اسپرتم را از قدیم و ندیم هم هرچند وقت یکبار میزاشتم داخل لباسشویی...

اوه دیگه شما زیادی سکوت ما را تحویل گرفتین

سعید پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 10:46 http://www.zowragh.blogfa.com

آها پس انقد آب شده که از بسته بندی بیرون زده
خب اگه کثیف نشده باشه میتونی نگهش داری و بذاری دوباره سفت بشه و وقتی شکلات آب شده نیاز داشتی همونا رو آب کنی
سلام به پدرجان برسون

آفرین به این همه ریز بینی ، نکته سنجی و تجربه
دقیقا گذاشتمش کنار تا بعدا توی دسر ازش استفاده کنم
ولی حیف چون خیلی خوشگل بودن

امیر پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 11:14

در مستمع آزاد بودن لذتی هست که در دانش اموز رسمی بودن نیست . با الهام از حدیث امام علی که فرمودند : در عفو لذتی هست که در انتقام نیست.
لذت مسمع ازاد بودن را با درد رسمی بودن عوض نمی کنم


خیلی هم خوب

بلاگر پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 11:38

از دید من ، زندگی واقعی اینطور نیستا !
ناز خریدن و فروختن نداریم ، عقیده دارم آدمها بسیار عادی تر و معمولی تر میشن برای هم ، دوری احساس را نسبت به منطق تقویت میکنه ، حس دوست داشتن و دلتنگی سراغت میاد ، ولی وقتی هر روز با هم بودن را تجربه کنید ، اوضاع فرق میکنه ، احساس ، یواش یواش جاشو به منطق میده ، ظاهر هم میره یه طرف و دیگه آنچنان دیده نمیشه و میبایستی با چیزای دیگه زندگی مثل اخلاق خوب ، مدارا ، مهر و محبت و ... زندگی را ادامه داد و گذروند. از تجربه های خودت و نزدیکانت برای ساختن زندگی و خوشبخت بودن استفاده کن ، گاهی میگیم پدر و مادرهامون قدیمین و چیزی نمیدونن و سالها بعد میبینیم آنچه گفته بودن و در آن مقطع ما نمیپذیرفتیم ، میاد سراغمون !

از نگاه من زندگی همین دلبریها و کم و زیادهاست
اگه همه چیز را به خط تعادل و یکنواختی برسونیم چیز زیادی برای لذت بردن باقی نمی ماند
من و آقای دکتر روابطمون را شاید کمی متفاوت تر از دیگران نگه داشتیم و شاید دوری هم بی تاثیر نبوده و تاثیر مثبتی داشته ... همه چیز هنوز تازه و جذابه... هنوز ناز خریدن و ناز کشیدن وجود داره .. هنوز دلبری های ریز و پیام و حرف داریم برای هم... همچنان دوستت دارم ها پررنگه... شاید سالهای زیادی گذشته و باید طبق دستورالعملهای عمومی همه چیز عادی شده باشه ، اما به نظرم این دوری و رابطه خاص تونسته هیجان ویژه را بینمون همچنان تازه نگه داره

من هیچوقت به تجربه پدرمادرها به عنوان مطالب قدیمی یا به درد نخور نگاه نکردم
یاد گرفتم قیمت تجربه گرونه و اگه بتونیم از تجربیات دیگران بهره ای ببریم ، سود میکنیم...

سارا(چیکسای) پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 12:01 http://15azar59.blogsky.com

اخ منم هر وقت شکلات خریدم تا برسم خونه دفرمه میشه ولی میزارم فریز با همون حالت کج و معوج شده اش سفت میشه

من کم پیش میاد این مشکل را داشته باشم
ولی خب اینبار شد
منم گذاشتم دوباره سفت شد... اما چون خودش خیلی خوشگل بود اینطوری دیگه فایده نداره
گذاشتم برای دسر استفاده کنم ازش

soly پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 12:25 http://www.soly61.blogsky.com

تیلو عزیزم یه وسواس وحشتناکی به جونمون افتاده که خیلی میترسم ازمون دست نکشه. کاش بتونیم ترکش کنیم.

باید تلاش کنیم دچار وسواس نشیم
انشاله که این ماجرا هم با خوشی تموم بشه

فرشته پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 12:44 http://femo.blogfa.com

اخراای این ماه عزیز من از پا افتادم حتی سحری هم نمیتونم بیداربشم بدون سحری میگیرم از بس خسته ام چرا خانم ها مرخصی ندارن
من خدارو شکر زیاد بیرون نمیرم وکمتر استرس میگیرم خدا کمک هممون باشه

اخیش
خانومای خونه خیلی خسته میشن
خداوند کمکشون کنه
مامانا که دیگه نگو و نپرس
بی سحری خیلی بهت فشار میاد مراقب سلامتیت باش
خدا را شکر

x پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 14:13 http://malakiti.blogfa.com

پارسال تابستون سه تا بچه ی سیاه زایید معدومشون کردیم :))

امسال باز سه تا بچه زایید دو تا پلنگی خوشگل یه دونه سیاه

دوران بارداری گربه ها حدود 9 هفته اس :)

آخیش
نمیدونستم اینهمه طولانی هست دوران بارداریش...

پریناز پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 15:32

من دلم گز اصفهان میخواد از اونا که گرده و دورش آردیه آخه شما خبر ندارین تو بحث شکم بشری به پای من نمیرسه . گز لطفن

ای جانم
تشریف بیارین قدمت روی چشم ما
اتفاقا منم گز آردی خیلی دوست دارم

قلب من بدون نقاب پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 17:11 http://Daroneman.blog.ir

بستنی این روزها خیلی می چسبه تیلو

خیلی سخت نگیر
این ویروس بخشی از زندگی ما شده
باید زندگی مسالمت آمیز داشته باشیم

من تمام تلاشم را در نخوردن بستنی انجام میدم
همینطوری هم چاق هستم ...
بله داریم تلاش میکنیم آروم و پاورچین از کنار ویروس جان بگذریم

سعید پنج‌شنبه 1 خرداد 1399 ساعت 20:49 http://www.zowragh.blogfa.com

از شکلات گفتی امروز رفتم خونه دوستم
یه شکلات خریده کاکائویی داخلش مغز تخمه ی آفتابگردون داره
چند تا از جاشکلاتی برداشتم و خوردم فقط یکیش موند
بعد دیدم یه عالمه از تو کابینت برداشت بهم داد
منم اون یکی تو جاشکلاتی رو هم برداشتم


نوش جان
الان که گفتین یادم اومد یه عالمه از این مغز تخمه آفتابگردان ها خریده بودم که بریزم روی کیک و یادم رفته

مردیت جمعه 2 خرداد 1399 ساعت 22:50

راست میگی ها.امسال آخرین سال قرنه! تا حالا بهش توجه نکرده بودم


خوب یا بد باید یه جمع بندی بکنیم و یه پرونده تازه باز کنیم
انشاله که بتونیم به خوبی و سلامت به استقبال قرن تازه بریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد