روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

تجربه های تازه

سلام

همه لحظاتتون پر از لذت های ناب و تازه

فکر کنم این روزها میتونن برامون پر از تجربه های تازه باشن

اگه اوضاع این شکلی نبود ، طبق همهاسفندهای دیگه، داشتیم کم و بیش خرید میکردیم و مهیای مهمانی و مهمان داری میشدیم

به سفر فکر میکردیم

لیست های بلندبالای خرید مینوشتیم و برای لذت از هیاهوی اسفندی با بهانه و بی بهانه از خونه میزدیم بیرون...

اما امسال یه فرصت تازه ست و یه تجربه تازه تر

اسفندی پر از فرصتهای طلایی...

برای خوندن کتابهایی که مدتهاست براشون فرصت نداشتیم

سرک کشیدن به کتابهایی که قبلا خوندیمشون و پر از هایلایتهای دلنشینن

تمام کردن ختم قرآن ها

خوندن ذکرهای دلنشین

فیلم دیدن، مرور فیلم های قدیمی و جدید

گاهی حتی مرتب و دسته بندی کردن فیلم و عکس های گوشیمون

تمیزکردن گوشه کنارهایی که خیلی وقتا پشت گوش میندازیمشون

تلفن زدنهای حال خوب کن

نوشتن پیام های خوب

فرستادن پست های دلچسب

گاهی حتی نوشیدن یه دمنوش خوشمزه در حال تماشای منظره ی آرام و بیصدای بیرون...

دوختن دکمه ها... بافتن بافتنی های ناتمام... تزیین...

فرصتهای طلایی من تو گوشه گوشه های خونه برق میزنن، وقتایی که بدون نگاه کردن به ساعت به بلندتر شدن روزها فکر میکنم، یا وقتایی که مدتها به تماشای ماهی ها مینشینم و ....

یادتون نره، زندگی را باید در لحظه زندگی کرد و از ثانیه ثانیه زندگی لذت برد....


امروز رفتم نانوایی

نمیشد مثل همیشه با نفس های عمیق و بدون ماسک از عطر نان لذت برد

نمیشد لبخندهای کشدار به بقیه آدمهای توی صف زد

حتی نمیشد با دل راحت لابلای مدلهای مختلف نانهای بسته بندی قدم زد و یکی یکی اسماشون را نگاه کرد...

اما در عوض هنوز زندگی با کلی مهربونی در جریان بود....

بعدازظهر هم یکساعتی درگیر شستن میوه هایی که تازه خریده بودیم،شدم

بعد هم وسواسم به یخچال کشیده شد و تمام طبقه های یخچال را در آوردم و شستم و خشک کردم و....




پ ن ۱: سه تایی تا ساعت یک نصفه شب فیلم دیدیم

تازه بعدش تا ساعت ۲ با آقای دکتر حرف زدیم

همه ی روزها و شبها را که نباید روی ساعتهای منظم زندگی کنیم....



پ ن۲: سبزه های هسته نارنج خیلی دلبرن


پ ن ۳: گاه گاهی آشپزی میکنم...

و امروز چقدر ته دیگ خوبی درست کرده بودم

جای همگیتون خالی




نظرات 3 + ارسال نظر
سعید سه‌شنبه 27 اسفند 1398 ساعت 11:05 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی خوب و گل و ماه
من همه ی این کارایی که گفتی رو دوست دارم انجام بدم اما تو خونه خیلی زود حوصله م سر میره و باید بزنم بیرون
تو خونه طاقت نمیارم

واتو واتو سه‌شنبه 27 اسفند 1398 ساعت 15:05 http://zehne-bi-alayesh.blogfa.com

تصورم اینه ک ساعت 12:30چراغا خاموشه تلوزیون روشنه شمام عین بچها نشستی وسط والدین . البته تصورم از پشت سره!!!
میگم سوالی ک پیش میاد اینه ک چ فیلمی چ ژانری نگا میکنین ک هر سه نفر سرش توافق دارین ؟؟ والا ما تا الان نتونستیم ب همچین موفقیتی دست پیدا کنیم!!ماکسیمم نگا کردنمون شده پنج دقه اول فیلمه
تو کتم نمیره اثن


والا هر ژانری فکر کنی دیدیم
ولی دقیقا اون شبی که تعریف کردم داشتیم با هم خون آشام میدیدیم
خب حالا نباید دقیقا سلیقه ی هممون برآورده بشه که
هر بار سلیقه یکی را نگاه میکنیم و ته فیلم کلی درموردش حرف میزنیم

امیر سه‌شنبه 27 اسفند 1398 ساعت 16:16

با سلام
از قدیم گفتند سالی که نکوست از بهارش پیداست . انشالله که در کنار خانواده سال خوبی داشته باشیم و سایه بزرگترها بالای سرمان باشه. امسال اگر چه مهمانی رفتن و مهمانی دادن نیست اسمشو میزاریم سال دوری و دوستی . انشالله که به زودی همه چیز روال عادی پیدا کنه و دیدارها تازه بشه

سلام
الهی آمین
سال دوری و دوستی هم خوبه
بالاخره هیچ چیز در این دنیا پایدار و همیشگی نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد