روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

شمارش معکوس

سلام

روزتون زیبا

حال و احوال دلتون خوبه؟

هوای بهار بهتون رسیده؟

راستی اعیاد رجب بهتون مبارک...

میدونم که رخوت و کسالت این روزها یه کوچولو نگاه و دل هممون را مکدر کرده... اما نمیزاریم این حال بد توی دلمون ته نشین بشه و موندگار



ما پنجشنبه صبح باید یه کار بانکی انجام میدادیم

و چه عجیب بانک شلوغ بود

با دستکش و ماسک و کلیه موارد ایمنی رفتیم بانک

از پدرجان و مادرجان خواستم توی ماشین بمونن تا نوبتشون بشه

یکساعت بیشتر کاربانکی طول کشید

و چه وسواس گونه باید دائم دستکش عوض کنیم و ضدعفونی و استریل و ....


بعدش باید میرفتیم هلال احمر

دکتر داروهای پدرجان را کمی تغییر داده بودند و برای تهیه دارو نیاز به تاییدیه هلال احمر و بیمه و ... بود

و چقدر به نظرم بد هست که بیماران خاص را در این شرایط خاص ارجاع بدیم به جاهایی که واقعا براشون سخت هست

خلاصه که اونقدر دستکش و ماسک عوض کردیم و اونقدر هی خودمون را استریل و ضدعفونی کردیم که نزدیکای ظهر پدرجان دیگه حالشون بد شده بود

این در حالی هست که نصف کارمندان تشریف ندارند و بیماران بیچاره دائم در حال رفت و آمد بین بیمه و هلال احمر و ... هستند

پزشک معتمد هلال احمر به پدرفرمودند: که بیشتر به روحیه تون اهمیت بدین و شاداب باشید!!!!

ظهر بود که از هلال احمر اومدیم بیرون...

برای شاداب سازی روحیه پدرجان رفتیم به سمت بازار گل و گیاه (بازار بین المللی گل و گیاه سپاهان - درچه)

هیچ ازدحام و شلوغی وجود نداشت

اما اونجا بهشتی بود برای خودش

پر از عطر گل

اونقدر چشم نواز که نمیشد ازش چشم برداشت

یکی از این گاری های دستی برداشتیم و با پدرجان و مادرجان لابلای این بهشت زمینی راه افتادیم

یک گلدان رز - یک گلدان ساناز- یک گلدان سینره - یک گلدان کالانگوئه - یک گلدان لیلیوم- یک نهال زرشک و 6تا کوزه پامچال خریدیم

یکی دوتا تکه چشم آهویی خوشگل هم نزدیک ماشین روی زمین افتاده بود که برشون داشتم برای قلمه و نزاشتم برن زیر دست و پا و له بشن

یک تکه کراسولا هم یکی از فروشنده ها بهم داد که آوردم برای قلمه

بعدش هم از یکی دیگه از قسمت ها چند تا گلدون سرامیکی خوشگل خریدیم

یک تنگ بزرگ هم برای قلمه گل و ماهی خریدیم

ماهی هم خریدیم

و مقداری کود برای گلدهی گیاه

و یک راست رفتیم سمت باغچه... نهال زرشک را سریع کاشتیم و اومدیم خونه

سعی خودمون را کردیم که جاهای شلوغ نریم  و رعایت کنیم

پنجشنبه را کامل توی خونه بودیم

جمعه صبح به طور سرزده خواهر و فندوق اومدن خونمون

بابای فندوق به خاطر حال پدرجان نیومده بود

مغزبادوم و مامانش را هم زنگ زدیم و اومدن

بچه ها دقیقا 15 روز از خونه خارج نشده بودند و دیگه خیلی خیلی کلافه بودند

اونقدر هممون دلتنگ و کلافه بودیم که حد نداشت

داریم همگی سعی میکنیم رعایت کنیم

شنبه را باز به آرومی توی خونه گذروندیم

یکشنبه هم با اینکه روز پدر بود همه به تلفن و تماس تصویری بسنده کردند و سعی کردیم تا حد ممکن رفت و آمدها را کم کنیم

با عموها و عمه ها هم حتی تماس های تصویری داشتیم و اصلا از خونه تکون نخوردیم

بیشتر روزها را به تمیزکاری و مرتب کردن و جابجایی وسایل خونه گذروندم

البته با پدرجان کلی گل کاری کردیم

یه عالمه باکس های گل سرسرا را منتقل کردیم به تراس

امروز صبح هم به خواهش یکی از مشتریهام اومدم و زیاد هم نخواهم ماند... کار اون مشتری را راه بندازم میرم سمت خونه...

و چه اسفند بی هیاهویی

شاید اینم لذت خودش را داشته باشه



پ ن 1: شب بوهایی که شهریور کاشتیم حالا حسابی بزرگ و پر گل شدند

و تراس پر از عطر گل


پ ن 2: کتابخونه اتاقم را حسابی مرتب کردم و چقدر لابلای داستان و شعر به آدم خوش میگذره


پ ن 3: روزگار عاشقیمون بد نیست

بالاخره روزهای سخت هم میگذرن...

این چند وقت دوباره چندین و چند بار تجربه ی قطع شدن های سر یک ساعت مکالمه را داشتیم و این یعنی اونقدر حرف میزنیم تا دلتنگی ها برن...


پ ن 4:هوای دل همدیگه را توی این روزها بیشتر داشته باشیم

با پیام ها ... تلفن ها... یادداشت ها...

این روزها زندگی نیاز به دلخوشی های بیشتری داره...


پ ن 5: سارای عزیزم پیامت را دریافت کردم

خیلی خیلی دلم میخواد که بتونم برای دوستام کاری انجام بدم

انشاله که بتونم

مطمئن باش توی ذهنم دارم حرفی را که زدی و اگه بتونم بهت اطلاع میدم

نظرات 11 + ارسال نظر
پیشاگ دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 09:11 http://bojboji.blogfa.com

خیلی خیلی مراقب باشید
چه خوب کاری میکنی نمیای سرکار

مراقبم و گاه گاهی مجبور میشم و میام

soly دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 09:14 http://www.soly61.blogsky.com

سلام عزیزم.
این روزاهم میگذره بزودی. دلتون شاد.خداپشت و پناه همه مون باشه.آمین

سلام به روی ماهت
انشاله به شادی بگذره همه ایامتون

سعید دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 11:24 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گل و ماه
تو این شرایط که باید به بیماران مسن بیشتر رسیدگی کرد این چه وضعیه
چرا باید این بیمارا رو تو این آلودگی از این طرف به اون طرف کشید؟
وقتی میگن سالمندان باید تو خونه بمونن فکر اینو باید بکنن که چطور داروهاشونو باید تهیه کرد
حتی باید داروها رو ببرن در خونه و تحویل بدن
خدا به خیر کنه
راستی خوش به حالت که اسم همه گلا رو می دونی

سلام به شما پسرعموی خوبم
واقعا نمیفهمم چرا هیچ رعایت و مراعاتی نیست
من اسم گلها را نمیدونم
وقتی رفتیم نمایشگاه همه گلها دسته بندی بودند و اسمشون روی تابلوها نوشته شده بود

بلاگر دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 13:14 http://tosan35.blogsky.com

مواظب باش ، اینهمه روحیه پخش میکنی ، واسه خودتم یه چیزی بمونه !
توی این روزا روحیه ها حساس شده ، حواسمون باشه شاید بعضی بد خلقی ها و بهانه گیری ها را با گذشت و اغماض بهش نگاه کنیم.
تازه تازه داریم متوجه میشیم اون دلخوشیهایی که قبل این قضایا اصلا بهش توجه نمیکردیم ، چقدر تو زندگیمون نقش داشته و موثر بوده ، یه خرید آروم ، مهمونی های کوچیک خانوادگی یا دیدار با یه دوست.


مواظبم
دقیقا در مورد اغماض کردن باهاتون موافقم
اخ از دلخوشیهایی که حواسمون بهشون نبود

سهیلا دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 17:25 http://Nanehadi.blogsky.com

چقدر خوبه این گلکاری.بهشته.


عالیه

دکترمهرانا دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 18:10

سلام بر تیلویی مهربان
مرسی که هستی و انرژی خوبت روزمونو می سازه

سلام بر دکتر عزیز
بهم لطف دارید

طیبه دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 19:47 http://almasezendegi.mihanblog

سلام تیلوی هنرمند
منم از ۶ اسفند دیگه به اصرار خود اداره که تو باید بری مرخصی(به خاطر بیماری خودایمنی که دارم و در جریانند) دیگه به جز پنج شنبه ها که دو سه ساعت میرم پیش مامان جایی نرفتم.اصلا از خونه تکون نخوردم و این بدجور تنبلم کرده. دارم به این نوع زندگی جدید تنبلانه عادت می کنم و حسابی هم از تنبلی لذت می برم

سلام طیبه ی نازنینم
خیلی مراقب خودت باش این روزها
خوب کاری کردی که خونه موندی و داری از خودت مراقبت میکنی
امیدوارم همیشه شاد و سرحال باشی

روشن دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت 23:25

امیدوارم این روزهای خاکستری زودتر برن:(

الهی آمین
ما منتظر روزهای روشن و بهاری هستیم

واتو واتو سه‌شنبه 20 اسفند 1398 ساعت 00:30 http://zehne-bi-alayesh.blogfa.com

چقدم ک من یکی از گل و گیاه حالیمه. فقط میتونم بگم ایشالا چرخا همینا ک گفتی براتون بچرخه و گل بدن اندازه ی سینی


وای که چقدر به این کامنت خندیدم

امیر سه‌شنبه 20 اسفند 1398 ساعت 09:10

با سلام
اگر ویروس نبود بی شک بازار و مغازه و بساط ماهی گلی و هفت سین پر بود از مردمی که دنبال خرید عید و بچه هایی که مرتب از لباس های خرید عید ایراد می گرفتند و پدر و مادر هایی که دیگه از بس بوتیک ها را گشته خسته بودند اما امسال پرنده پر نمی زنه یا بقول تیلو جان قو پر نمی زنه .
خب هر سال یک شکل بود امسال متفاوت . به مدد گوشی و تماس تصویری هم می توان عید را تبریک گفت. مهم دل هاست که با هم باشد طبق ضرب العسل که میگه چو با منی نزد منی گر در یمنی
بیشتر مراقب بابا باش و سرش را با گل و گیاه گرم کن و خوش باشید

سلام دوست خوبم
البته که باید کنار بیایم و یه طوری با این روزگار آرام هم راه بیایم

سارا سه‌شنبه 20 اسفند 1398 ساعت 21:53

سلام عزیزدلم
ببخشید دیر آمدم به وبلاگت
مرسی تیلوجان مهربون ممنونم عزیزم

سلام به روی ماهت
همین که تشریف میارین سپاسگزارم ازتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد