روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

دنباله ی یک روز ویروسی

سلام

عصرتون بخیر

نمیدونم چرا دلم خواست باز بنویسم

شاید این اثرات بیکاری هست

ولی کلمات ردیف میشن و هی تو مغزم رژه میرن

یادمه همیشه کمک میکردم به پیرمردها و پیرزنهای تو کوچه، خریدهاشون را میبردم تا دم خونشون ، گاهی دستشون را میگرفتم و باهاشون گپ میزدم

و حالا اینا شده ممنوعه

در عوض پیرمرد همسایه که دقیقا توی چارچوب درخونه ش ایستاده  از دور با سر بهم اشاره میکنه، چون ماسک داریم و دیگه یه سلام با لب خوانی هم قابل تشخیص نیست... حتی جرات نمیکنه از چارچوب در خونه بیاد بیرون

بلند شدم از پشت میزم و رفتم سمت در... در را باز کردم و خیلی جلو نرفتم و یه سلام احوال با صدای بلند

در عوض دیدم آقای مسن همسایه اونطرفی بدون ماسک و دستکش داره میره بیرون

سلام کردم و گفتم حاج آقا ماسکتون را جا گذاشتین؟

گفت : هرچی گشتم پیداش نکردم

گفتم : اگه خرید دارید تا من انجام بدم شما بدون ماسک و دستکش بیرون نرید...

گفت : میخوام برم یه دوری بزنم

گفتم : اصلا زمان مناسبی نیست

گفت : حوصله ام سر رفته

گفتم : پس صبر کنید من از توی کیفم براتون ماسک و دستکش بیارم

گفت : نه دخترم ... ممنون ... برمیگردم خونه

نزدیک نیم ساعت بعد دیدم داره با ماسک و دستکش توی کوچه قدم میزنه

اندازه چهارقدم میاد جلو چهارقدم برمیگرده

دلم سوخت ... هوای خوبیه و تو خونه موندن آسون نیست ... ولی خدا را شکر در اطرافم میبینم که همه در حال رعایت هستند

میبینید چه چیزای ساده ای سخت شده؟

حالا خوب میفهمیم چقدر نعمت دور و برمون هست و بهش بی توجهیم

نعمت های حال خوب کنی که هر کدوم یک دنیا حس و حال خوب به دلمون روانه میکرد

روزهایی که دوستام بدون دغدغه میومدن اینجا و بهم سر میزدن و نگران چی استریل هست چی نیست نبودیم

روزهایی که هر وقت حوصلم سر میرفت گوشی و هندزفری را برمیداشتم میرفتم پیاده روی

برای خودم شکلات و قهوه میخریدم

روزهای اسفندماهی که لیست های بلند بالا مینوشتم و با لبخند دنبال خریدشون بودم

میدونی یکی از اشکالات این ماسک ها این هست که لبخند های قشنگ را ازمون گرفته

دستکش های پلاستیکی و دست ندادنهایی که نمیزاره انرژی و حال خوب آدمها را لمس کنیم

نمیدونم شاید این کارها خیلی هم درست نیست ولی من دوست دارم آدمها را در آغوش بگیرم و دستاشون را بفشارم و به لبخندشون نگاه کنم

بساط بیرون رفتنهای بهاری که برچیده شده

لیست هدیه هام را هم فعلا گذاشتم کنار، چون اصلا بیرون نمیرم مگر به ضرورت

و اینگونه است که در ادامه ی یک روز ویروسی تلاش میکنم هیچ خبر تازه ای را چک نکنم

هیچ توصیه ای را دنبال نکنم

و هیچی از کرونا نشنوم

در عوض کتاب بخونم

فیلم تکراری ببینم

آب بنوشم

یه کمی به فایلها ور برم و مرتب سازی کنم

چند صفحه ای برای دل خودم طراحی کنم

یه مجله مسخره زرد ورق بزنم 

و ....

یادم باشه برای همین کارها هم باید شکرگزار باشم که چه بسا چند روز دیگه همینا بشه آرزو....


نظرات 6 + ارسال نظر
soly یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 18:37

ان شالاه یه چندروز دیگه تموم بشه قدر عافیت و سلامت رو بیشتر حس کنیم و بیشتر شکرگذار باشیم...خدا خودش الرحم راحمین هستش .مصلحت همه مون هم دست خودشه.دعا یادت نره تیلوی قشنگم. همیشه دعاهات به دل میشینه .

عزیزمی نازنینم
امیدوارم بلا از همه ی عزیزان دور باشه
اگه قابل باشم دعاگوی همه هستم به خصوص دوستای نازنینی مثل شما

امیر یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 18:58

زندگی جاری است باید زندگی کرد . هیچ چیزی جلوی زندگی کردن را نمی تونه بگیره. با رعایت بهداشت و کمی سریعتر باید به کارهای خونه و خرید ها هم پرداخت . شاید امکان خونه تکونی و دید و بازدید مانند سالهای گذشته نباشه اما این سنت متوقف نخواهد شد.
شادی و نشاط زندگی دست خود ماست که چگونه به زندگی نگاه کنیم . طرز نگرش و دید ما به زندگی تعیین کننده میزان نشاط و شادی است . همین که به پیرمرد همسایه ماسک و دستکش تعارف می کنی و اون هم ترا دخترم خطاب می کنه شادی افرین و نشاط انگیز می کند جریان زندگی را .
انشالله نشاط و سرزندگی در تک تک لحظه هایتان جریان داشته باشد

ممنون از این نگاه زیبا و دقیقتون به زندگی
و ممنون از همه لطف و محبت هاتون

قلب من بدون نقاب یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 19:38 http://Daroneman.blog.ir

تیلو نمیشه کارها رو خونه انجام بدی؟؟
یا سیستم رو ببری خونه؟؟
نتایج جدید همه چیز رو داره عوض میکنه
من که اصلا به هیچ حرفی اعتماد ندارم
کاری که به نظرم درسته رو انجام میدم
اگر ویروس در هوا باشه و تایید کامل بشه
خیلی محافظت سخت میشه

والا لپ تاپ من در همین حین و بین یادش اومده که خراب بشه
سیستم مغازه را هم نمیتونم منتقل کنم خونه
وگرنه چرا میتونستم بشینم خونه و یه سری کارها را پیش ببرم و از یه سری کار هم چشمپوشی کنم
ولی امیدوارم این ویروس در هوا نباشه و همونطوری که آزمایشات نشون داده پایه اش چربی باشه و ...
انشاله که کار به اون محافظت های سخت کشیده نشه

طیبه یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 23:25 http://almasezendegi.mihanblog

سلام
اره والا منم دلم برای زندگی سخت و مسخره ی قبلمون تنگ شده

سلام به روی ماهت
الان دقیقا بد و بدتر شده

خانمـــی دوشنبه 12 اسفند 1398 ساعت 08:26 http://harfhaye-dele-khanomi.mihanblog.com/

انشاالله زود تموم شه

انشاله
دعای هممون این روزها همین هست

مهربانو دوشنبه 12 اسفند 1398 ساعت 09:13 http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام تیلوی دوست داشتنیم . خدا رو شکر که همگی خوبید عزیزم . دیروز نفس هم از خونه موندن کلافه بود اون عادت به ساعت ها پیاده روی داره بهش گفتم قدم زدن تو هوا هیچ منعی نداره تو همون شهرک قشنگ خودتون و لابه لای درختای پارک های خوشگلش با خیال راحت قدم بزن . از هوا مبتلا نمیشی . اگر تو محیط با ادمای دیگه نزدیک بودین ماسک بزن که خدای نکرده اگر یه مبتلا به کرونا عطسه یا سرفه کرد و ترشحات دهان و تنفسش رو پرتاب کرد بیرون مبتلا نشی .
مامان مصی من که بیمارستان بستریه ولی خوشحالم که پدر شما خوبه . مواظب هم باشید خیلی به فکر اقای دکتر افتادم تو این اوضاع خدا پشت و پناهش باشه .
دوست دارم

سلام مهربانوی نازنینم
امیدوارم همه عزیزانت همیشه سلامت و شاد باشن
بلا از مامان مصی دور باشه
انشاله خیلی زود از بیمارستان مرخص میشن
برای همه مریضها دعا کنیم و انرژی مثبت براشون بفرستیم
متشکرم که به یاد ما هستی
دل به دل راه داره و منم خیلی خیلی دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد