روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزهای اسفندی

سلام

صبح اسفندماهی قشنگتون پر از خیر و برکت و شادی

منم عین شماها روزهای متفاوتی را دارم تجربه میکنم

روزهایی پر از شستشوی دست و لباس و ضدعفونی کردن

من پدر نقص سیستم ایمنی دارن و این یعنی منم عین خیلی از شماها یکی از عزیزانم نیاز به مراقبتهای ویژه داره

اما دارم تلاش میکنم زندگی را برای خودمون سخت نکنیم

رعایت میکنیم

ضدعفونی میکنیم

تلاش میکنیم و پرهیز...

اما...


صبح پنجشنبه سه تایی رفتیم یه سر باغچه

یه عالمه گل نرگس داشتیم که دلبری میکردند

و شکوفه های درخت آلوچه که تک و توک باز شده بودند

مامان جان اسفناج چیدن

سبزی خوردن چیدن و پاک کردن و شستند

من یه کمی از علف های داخل نعناها را درآوردم

پدرجان به داربستهای درختهای انگور شکل تازه دادند و تا ظهر سه تایی مشغول بودیم

سرظهر اومدیم سمت خونه

توی راه یه کمی خرید میوه انجام دادیم 

یکی دو قلم هم از نزدیک ترین سوپر

رسیدیم خونه و یکی یکی به نوبت دوش گرفتیم

مامان میوه ها را شستند

منم خریدهای سوپری را ضدعفونی کردم 

و بعدش استراحت

عصر که بیدار شدیم یه آهنگ شاد گذاشتیم و با مامان رفتیم برای مرتب کردن کابینت های آشپزخونه

پدرجان هم صندلیشون را گذاشتند نزدیک ترین فاصله به ما

همینطور که حرف میزدیم تا نزدیک 9 شب مشغول کار بودیم

من مرتب میکردم

مامان میشستن و بابا هم خشک میکردند



خواهرا گفتند که به خاطر رعایت حال پدرجان جمعه نمیان خونه ما

مراسم ختم خان دایی هم از مسجد کنسل شده بود و قرار بود فقط توی باغ رضوان باشه که طی تصمیمی که گرفتیم گفتیم نمیریم باغ رضوان هم ...

این شد که من جمعه از صبح رفتم تو تراس

تمام پلاستیک های گلها را جمع کردند و تراس را حسابی شستم

یه عالمه قلمه های تازه داشتیم که همشون کاشته شدند

با کمک پدرجان حسابی به شب بو ها رسیدگی کردیم

و نا نزدیک ظهر توی تراس بودیم

عموجان نزدیک ظهر اومدند بهمون سر زدند با رعایت کامل نکات پیشگیرانه

بعد از ناهار یه سری به گلهای سرسرا زدم و به اونها هم حسابی رسیدگی کردم

بعد ازظهر هم باز به شستشوی آشپزخونه گذشت

گاز و هود و یخچال وفریزر...



در این میان سعی کردیم بیشتر کنار هم باشیم

شاهنامه ای که چند ماه پیش خریدم به نثر هست و شروع کردیم همه با هم روزی چند صفحه ش را میخونیم

یک شبکه پر از فیلم و سریال پیدا کردیم که قرار شده روزی یکی دو تاشون را با هم نگاه کنیم

آلبوم عکسهای قدیمی را ورق زدیم

و ....

نباید بزاریم روزهامون تو اضطراب و حس بد از دستمون برن

باید هرطور که شده زندگی را شاد زندگی کنیم

و البته با دعا میتونیم انرژی های مثبت زیادی را به زندگی خودمون و دیگران هدیه کنیم

از این انرژی های خوب به سادگی عبور نکنیم و مطمئن باشیم که چه ما بخواهیم چه نخواهیم زندگی در جریان هست و زندگی را باید زندگی کرد






پ ن 1: خدا را شکر آقای دکتر حالشون خیلی بهتره

یکی دو روز را توی خونه گذروندند و حالا خیلی بهترن

این چند روز خیلی زیاد حرف نزدیم جز دیشب که دلتنگی کاری کرد که ساعتها حرف بزنیم و تعریف و تعریف و تعریف

در نهایت هم با یه عالمه دلتنگی خوابیدیم


پ ن 2: دلتنگ دوتا فسقلی هستم

باهاشون تماس تصویری میگیرم و بیشتر دلتنگ میشم

دلم میخواد بغلشون کنم و به خودم فشارشون بدم

حالا بیشتر قدر داشته هامون را میدونیم و میفهمیم چقدر چیزهای خوب توی زندگیمون داشتیم که قدردانشون نبودیم


پ ن 3: امروز علیرغم تمام توصیه ها باز اومدم دفتر

خداوند به کار و زندگی همه برکت بده


نظرات 17 + ارسال نظر
سارا(چیکسای) شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 11:19 http://15azar59.blogsky.com

ما هم این جمعه با خواهریا نرفتیم خونه مادرم خیلییییی دلتنگم ولی چاره ای نیست باید تحمل کنیم تا فاصله ها کم بشه و شیوع از بین بره وگرنه این ندیدن ها طولانی تر میشه

بله دقیقا کار درستی کردید
ما هم داریم همین کار را میکنیم
بلکه خدا کمک کنه و این ویروس دست از کله ما بردارد

رهآ شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 11:39 http://Ra-ha.blog.ir

باغچه تون تو خود اصفهان؟ یا اطرافش؟
چه قشنگ و حال خوب کنه.

تماس تصویری این روزا واقعن نعمتی. :)

الهی این روزا به خیر بگذره. توکل به خدا

داخل خود اصفهان
و با خونه کلا 10 دقیقه فاصله داره (با ماشین)

soly شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 11:51

تو خوده خوده امیدی عزیزم.انرژی مثبت عزیز...
چه نقطه مشابهی .منم رفتم دیروز برای تمیزکاری اشپزخونه مامان.وخیلی خوشحال شد ازین بابت.ان شالاه بلا به دوره و توکلمون بخداست. نذر کردم تیلو جوون.

متشکرم نازنینم
چه کار خوبی کردی .. کلی مامان را خوشحال کردی
خونه خودت را هم داری آماده بهار میکنی؟
ای جانم
نذر قبول
انشاله با شادی برآورده بشه و ادا کنی

سعید شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 13:20 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گل
خوبی؟
برای پدر آرزوی سلامتی دارم
مواظب ایشون باشین
راستی خوش اومدی به وبم

سلام پسرعموجان
متشکرم
منم برای همه عزیزان شما همین آرزو را دارم

soly شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 13:24

ان شالاه قبول حق باشه.
همه نذرهام نمک هست توی یه امامزاده ای.حتی نذر میم هم مونده!برای خونه خودم هیشکاری نکردم واقعا..فقط یه نفر باشه مواظب من باشه برم یه نیگاه به بالای کابینت ها بندازم؛اونقد خوب میشه.

انشاله
چه نذر خوبی
انشاله که به همه آرزوهای قشنگت برسی
یکی از این نردبانهای ایمن بخر و خودت را راحت کن... کلا منتظر هیچ کس نشو

پیشاگ شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 14:11 http://bojboji.blogfa.com

خسته نباشی عزیزم چقد خودتونو سرگرم کردید
ولی یه هفته ای که گذشت به نظرم خیلی طولانی شد امیدوارم هرچه زودتر ختم به خیر شه
خداروشکر آقای دکتر بهتر شدن

اره حسابی سرمو شلوغ کردم که این حبس اذیتم نکنه
انشاله

فرشته شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 17:01 http://femo.blogfa.com

من منتظر پتو هستم عزیزم لطفاعکسشو بزار برای من
امیدوارم همه چی به حالت عادی برگرده وجود افرادپیر ومریض در اطرافیان وترسشون منو خیلی ناراحت میکنه ولی خوب فقط دعا میکنیم ورعایت میکنیم خدای نکرده مریض تر نشن

فرشته جان من در همون پستی که قول داده بودم عکس پتو را گذاشتم
یه زحمتی بکشی یه چندتایی پست بری عقب تر میبینیش عزیزدلم
انشاله

ما و تربچه مون شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 17:09 http://torobchenoghli.blogfa.com

سلام تیلو جان
خدا قوت مهربان
محبت میکنی اون سایت فیلم و سریال رو به ما هم معرفی کنی لطفا
مرسی خانومی

سلام نازنینم
متشکرم
والا من یه مدتی نماوا عضو بودم و راضی هم بودم
الانم از سایت خاصی حرف نزدم یه شبکه ی ماهواره ای هست اگه اشتباه نکنم اسمش تی وی 24 هست ... دائمافیلم و سریال نشون میده

رسیدن شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 17:18

خدا بت سلامتی بده عزیزم. چقدر دلم میخواد مثل تو زندگی کنم اینقدر پرشور و مهربون

به همچنین به شما دوست خوبم و همه عزیزانت
تو حتی زیباتر زندگی میکنی فقط جادوی کلمات را هنوز جدی نمیگیری

سهیلا شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 18:13 http://Nanehadi.blogsky.com

خدا رو شکر نعمت خانواده هست.این روزها هم میگذره رو سیاهی به ذغال میمونه.

انشاله که این روزها به خیر و خوشی بگذره
با حال خوب و شادی

قلب من بدون نقاب شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 20:15 http://Daroneman.blog.ir

میدونم که حواست به بابا جان هست
خدا نگهدار همه باشه
خداروشکر آقای دکتر بهتر شدن

انشاله که خداوند عزیزان همه را براشون حفظ کنه
بله خدا را شکر خیلی خیلی بهتر هستند

مریم شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 21:18 http://navaney.blogfa.com

ای جاااانم
قدر داشته هامون رو ندونستیم
کاش دست از سرمون برداره

دقیقا
حالا خوب میدونیم که برای کوچکترین چیزها میشه نگاه متفاوتی داشت

لاندا شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 22:24

به به چه جمعه ای
ما هم دیگه خیلی خونه مامانمون رفتنا رو کم کردیم.
داستانی شده خلاصه

هممون داریم تلاش میکنیم که انشاله از شر این ویروس راحت شیم

امیر شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 22:41

با سلام
هر چیزی حتی ویروس های بد در عین حال مزایایی هم دارد از جمله اینکه افراد خانواده بیشتر کنار هم هستند و دیگه جیب باباها کمتر خالی میشه ببخشید عابر بانک باباها. ترافیک کم میشه گرونی اجناس از بین میره دادگاه ها خلوت میشه بازداشت گاه خلوت میشه . موتورسواران لایی کش دیگه نیستند .مزاحمین خیابانی نیستند . دزدی ها کمتر شده باز هم بگم ....
خب خدا را شکر که دکتر بهتر شدن و بیشتر مراقب بابا باش منم سیستم ایمنی بدنم خیلی پایین است بخاطر دیابت و فشار خون. ولی خیلی هم رعایت نمی کنم . وقتی ماسک میزنم نفس تنگی می گیرم . تو خونه هم اصلا حوصله ماندن ندارم .
# کرونا را شکست می دهیم
کرونا خر است

سلام
این هم یه مدل نگاهه به این قصه
بهتره که به جای اینکه همه چیز را با یه جمله «حوصله ندارم » از سر خودتون باز نکنید
بهتره رعایت کنید و مراقب باشید

Nazi یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 00:12

ببخشید خریدای سوپری را چجوری %دعفونی میکنید؟ مثلا ماکارونی یا کنسرو و بسته قند وچای

البته من نه ماکارونی خریدم و نه قند و چای
ولی هرچی از بیرون میارم را با مایع ظرفشویی و آب میشورم
کنسروها را که قبلا هم میشستم
شیر و پنیر و خامه هم حتی که بسته بندی های تتراپک دارن به سادگی شسته میشن

خانمـــی یکشنبه 11 اسفند 1398 ساعت 08:49 http://harfhaye-dele-khanomi.mihanblog.com/

وقتی از سه نفره هات با مامان و بابا میگی دلم پرررررر میکشه

خداوند عزیزان همه را براشون حفظ کنه

فرشته دوشنبه 12 اسفند 1398 ساعت 16:50 http://femo.blogfa.com

عزیزم ممنون من اون پست رو قبلا دیدم اخه اون همون پتویی نبود کا قبلا بافتین در هر حال ممنونم ازت

دقیقا یک پست قبل تر از اون پتوی جدید بود که فندوق کوچولو هم روش خوابیده

اون پست را که گذاشتم یاد پتوی قدیمی افتادم و تو پست بعدی عکس پتوی چهل تکه را گذاشتم
دوتا پست پشت سر هم هستند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد