روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

زندگی با طعم دارچین

سلام

روزتون با شکوه

امیدوارم اون معجزه ی بی نظیر زندگیتون در همین حوالی رخ بده و بعدها از این روزهای آخر سال 98 به عنوان یکی از بهترین خاطراتتون یاد کنید


دیروز حال و هوای خاصی داشتم

به خیلی از دوست هام پیام دادم

به یه عالمه شون که میدونستم مزاحم کار و زندگیشون نیستم زنگ زدم

به یکی از دوستای دبیرستانم زنگ زدم و چیزی حدود دو ساعت نیم با هم حرف زدیم و خندیدم و خاطره تعریف کردیم

به عموجانم زنگ زدم

با للی و دانا حرف زدم

و ...

نزدیک ظهر هم که حسابی هوا عالی شده بود دیگه نتونستم تحمل کنم و کارتم را برداشتم به بهونه خرید کوچولو رفتم بیرون

نفس های عمیق کشیدم و توی سایه روشن آفتاب توی پیاده رو راه افتادم

یه مقداری کافی میکس و شکلات تلخ خریدم برای دفتر

یه مقداری هم خریدای خرده ریز خونه

و یکساعت راه رفتم و برگشتم سمت دفتر

و اونقدر حال دلم خوب بود که میخواستم تمام کائنات را به مهمانی رنگ و نور و حرف دعوت کنم

گاهی یک آشتی کنان ساده میتونه یه جشن باشکوه توی قلب و روح و جسم یه آدم برگزار کنه و دیروز در دل من همین حال خوب جاری بود





پ ن1: للی و دانا قول دادند امروز عصر یه سری به من بزنند

البته قرار بود دیروز این کار را بکنند و نشد و افتاد برای امروز


پ ن 2: میدونید دست به لیست خرید عیدی ها نزدم ؟


پ ن 3: یکی از همین روزها خودم را مهمان میکنم به یه کتاب شعر بی نظیر...

شما چه کتاب شعری بهم پیشنهاد میکنید؟


پ ن 4: گاهی دلم میخواد یک زن خانه دار باشم

صبح های آخر بهمن بعد از صبحانه آنهم صبح زود، پنجره ها را باز کنم و یک آهنگ زیبا پلی کنم

بعد آرام آرام کابینتهای آشپزخانه را سرو سامان دهم ...

ظرفهای خوشگل تر را بگذارم جایی جلوی دست

شاید کریستالها را با اسفنج و کمی شوینده برق بیندازم

قندهای قندان را عوض کنم

سفره های پارچه ای را اتو بزنم

یخچال را تمیز کنم و کمی زنجفیل برای خشک کردن رنده کنم

شاید هم کمی مربای پوست پرتقال بپزم

وسط همه کارها برای خودم سیب قاچ بزنم و با آن پیراهن نخی گلدار برای خودم شعر بسرایم....



نظرات 15 + ارسال نظر
لیلا.م سه‌شنبه 29 بهمن 1398 ساعت 10:08

سلام
خیلی گلی.
چقدر ازت انرژی خوب میگیرم.
معتاد وبلاگت شدم یعنی هر صبح چن بار چک میکنم تا بخونمت.
الهی به آرزوهای قشنگت برسی

سلام عزیزدلم
متشکرم بهم لطف داری
وای چقدر خوشحالم که دوستایی اینچنینی دارم

پیشاگ سه‌شنبه 29 بهمن 1398 ساعت 10:23 http://bojboji.blogfa.com

خط اول پستتو 10 بار برگشتم و خوندم عاشقششششش شدم رفت
تیلو دیروز کار هم کردی ؟
سه دفتر از فاضل نظری رو پیشنهاد میدم
وقتی خونه رو تمیز میکنم یا سفره خوشگل میچینم یا غذای خوشمزه ای دست میکنم کیففففف میکنم عاشق نظم و ترتیب و تمیزی هستم

ای جانم
انشاله معجزه ی زندگیت نزدیک باشه
یکی دیگه از دوستام هم همین کتاب را بهم پیشنهاد داده
حتما مینویسمش توی لیستم

لاندا سه‌شنبه 29 بهمن 1398 ساعت 10:23

آخ آخ اینایی که گفتی رو خیلی دوس دارم. بمونم خونه از این کارا کنم.
البته الانا بمونم خونه هم از این کارا نمی کنم
زنجبیل رو کجا و چجوری خشک می کنین؟ رو شوفاژ میشه؟
صفر تا صدشو بگی ممنون میشم
(بازم گفت کد امنیتی اشتباهه، لابد باز دوبار ثبت میشه کامنتم )


منم احتمالا بمونم خونه از این کارها نمیکنم
برات نوشتم توی وبلاگت
زنجبیل ها را رنده کن و روی شوفاژ فویل بنداز و اینا را بریز روی فویل

مخمور سه‌شنبه 29 بهمن 1398 ساعت 12:02

سلام
شعرهای کاظم بهمنی غلامرضا طریقی مهدی فرجی حامد عسگری با حال و هوای عاشقی جور


سلام بر دوست کم پیدا
به نظر شما من شعرای عاشقانه بخونم یهو بال در نمیارم؟؟؟؟
به نظرت یه چیزای ساده تر و آروم تر بیشتر به دردم نمیخوره؟

الهام سه‌شنبه 29 بهمن 1398 ساعت 12:39 https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com/

سلام.
همیشه دلت خوش عزیزیم


سلام الهام نازنینم
ممنون

مریم ... سه‌شنبه 29 بهمن 1398 ساعت 15:20

قربون چشمای زیبات که اینقدر نگاهت به زندگی قشنگه ... حال دل منو هم خوب کردی ...همین روزها منتظر یه خبر خوشم که کل سال ۹۸ رو برام دگرگون کنه ...حشم میگه معجزه در راهه... دعام کن

خدا نکنه نازنینم
سلامت و شاد باشی
انشاله که خبرش را به زودی بهمون بدی
من که دعاگوی همه ی دوستان هستم

بلاگر سه‌شنبه 29 بهمن 1398 ساعت 16:05 http://tosan35.blogsky.com

دخترا گاهی به سنی میرسن که دیگه زندگی خودشون رو میخوان ، وقتی میخوان دکور خونه را عوض کنن ،خونه ای باشه که فقط خودشون تصمیم گیرنده باشن ، حتی مادرشون هم نه !
وقتی به اونجا میرسن یعنی آماده هستن تا خانم خونه بشن.

کجای کاری جناب بلاگر ما مدتهاست از اون سن گذشتیم

کاترین سه‌شنبه 29 بهمن 1398 ساعت 16:06 http://onclouds.blogfa.com

تیلو جان انشالله حال همیییییشهههه خوب باشه مهربان بانو ...
کتاب شعر ... دیوان اشعار پروین اعتصامی که به صورت محاوره ای هست ولی خیلی شیرینه ... :عاشق

متشکرم عزیزدلم
توی کتابخانه من دیوان پروین اعتصامی هست و احتمالا آدمهایی با سن من حتما تا حالا پروین اعتصامی را خوندن

واتو واتو سه‌شنبه 29 بهمن 1398 ساعت 17:26 http://zehne-bi-alayesh.blogfa.com

تو شبا خواب نمی‌بینی داری پرواز میکنی؟؟؟من حس میکنم خوابات این شکلین!!

من اونقدر در طول روز خسته میشم که شبها کلا خاموش میشم
اصلا خواب نمیبینم
اگه میبینم هم چیزی یادم نمیاد

سارا(چیکسای) سه‌شنبه 29 بهمن 1398 ساعت 17:42 http://15azar59.blogsky.com

من زندگی با طعم دارچین رو دوست دارم به شرطی که هلیم هم داشته باشه


برای شما هلیم (حلیم) هم سفارش میدیم

سعید سه‌شنبه 29 بهمن 1398 ساعت 17:52 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی جان
خوبی؟
چه دنیای رنگارنگی زیبایی داری
راستی دیشب کنجد خونه ما بود
ماشالا راه رفتن یاد گرفته
دستشو که میگیری تند تند راه میره و دنبال خودش میکشوندت
ولی وقتی دستشو ول میکنی خیلی آهسته و با احتیاط راه میره
یه کتابچه شعر هست که رباعی های یکی از استادای خودمه به اسم ( بی جفت پرنده بیشتر می خواند)
نمیدونم اصفهان هم هست یا نه
کتاب های عرفان نظر آهاری هم خیلی مورد علاقه منه
نوشته هاش شبیه شعره مثلا کتاب ( من هشتمین آن هفت نفرم)

سلام بر پسرعموی عزیز و راهنما
متشکرم
وای عزیزدلم
پس کنجد شما تقریبا هم سن فندوق ماست
متشکرم از راهنماییت
دیگه یواش یواش باید برای هر کاری میخوام بکنم ازت راهنمایی بگیرما

قلب من بدون نقاب سه‌شنبه 29 بهمن 1398 ساعت 21:13 http://Daroneman.blog.ir

من برای این پست کامنت گذاشتم نیومده؟؟

کامنتها هم خورده میشه؟
یعنی بازم بلاگ اسکای داره باهامون شوخی میکنه؟

مریم سه‌شنبه 29 بهمن 1398 ساعت 22:19 http://navaney.blogfa.com

عزیز دلم
ممنونم از تعریف قشنگت
خیلی دوست دارم بنویسم،حداقل بعضی خاطرات که دوست دارم جایی ثبت بشه
ولی خوب متاسفانه اصلا وقت ندارم

همیشه میشه اندازه چند دقیقه در روز برای نوشتن وقت پیدا کرد
به خصوص برای کارهایی که حالمون رابهتر میکنه

روشن چهارشنبه 30 بهمن 1398 ساعت 01:03

اگه زندگی باطعم دارچین باشه دوست دارم تا ابد توش غرق باشممم


آرزو میکنم در خوشی های زندگی غرق باشی و سلامتی و خوشبختی برات همیشگی باشه

ژاله چهارشنبه 30 بهمن 1398 ساعت 07:50

سلام تیلو جان.
کتاب سیاه مشق هوشنگ ابتهاج فوق العادست.


آخ اره یه جایی دیدمش و یه قسمتیش را خوندم و خیلی جذبش شدم
مرسیییییییییییییییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد